زندگي خوب: مرور كتاب
سيدحسن اسلامياردكاني
برخي فلسفهآموختگان كوشيدهاند تجربه موفق كتابهاي خوديار عرصه روانشناسي را به عرصه فلسفه بكشانند يا پاي فلسفه را به عرصه كتابهاي خوديار (Self-help) باز كنند. يكي از فعالان اين عرصه مارك ورنون است كه فيزيك و الهيات خوانده و دكتراي فلسفه دارد. او با استفاده از هنر و ادبيات و توان ژورناليستي خويش كوشيده با الهام گرفتن از آثار فيلسوفان نامور و انديشمندان شناخته شده، نوع خاصي خوديار فلسفي پيشنهاد كند كه از آن روزمرّگي و ابتذال خوديارهاي رايج فراتر برود و عميقتر به زندگي بنگرد.
از او دو كتاب با اين نگاه به فارسي منتشر شده است. نخست، 42 انديشه ناب: تاملاتي درباره زندگي، جهان و هر آن چيز ديگر است و دومي كتاب حاضر است با عنوان زندگي خوب: 30 گام فلسفي براي كمال بخشيدن به هنر زيستن. هر دو با ترجمه خوب آقاي پژمان طهرانيان و به وسيله فرهنگ نشر نو روانه بازار شده است. در حالي كه كتاب اولي چنگي به دلم نزد، اين يكي را پسنديدم و به دقت خواندم و لذت بردم. در زماني كه اصولا نميشود به ترجمهها اعتماد كرد و با آنكه متن انگليسي اين كتاب را دراختيار نداشتم، حس كردم متن قابل اعتمادي را ميخوانم و جداي برخي ملاحظات كوچك ميتوانم به ترجمه آن اتكا كنم.
نويسنده با رهيافتي فضيلتمدار به اخلاق ميكوشد در 30 فصل اين كتاب درسهايي براي خوب زيستن و سرشار بودن به دست بدهد. اين رهيافت بر اين نكته پاي ميفشارد كه حيات اخلاقي غنيتر از قواعد رفتاري است و در واقع بنياد اخلاق، نه اصول، بلكه منشها، عادات خوب، كمالات و به تعبير رايج فضايل (Virtues) است. آنچه انسان را اخلاقي ميسازد صرفا انجام برخي رفتارها و باز ايستادن از برخي ديگر نيست، بلكه پرورش نوعي منش در خود و كسب برخي عادات است.
از اين منظر، زندگي خوب از طريق تامل بر خويشتنِ خويش، توجه به تماميت خود و تمرينات مشخص به دست ميآيد. فضيلت يك مهارت است كه با اقدام و اشتباه حاصل ميشود. اگر در زندگي اشتباه نكنيم، چگونه خواهيم آموخت؟ از اينرو، در سنتهاي ديني به جاي تاكيد بر اشتباه نكردن، بر توبه و بخشايش تاكيد شده است.
با اين نگاه، ورنون در هر فصل يك عادت يا فضيلت را برجسته ميسازد و اهميت آن را در زندگي خوب آشكار ميكند. براي اين كار او معمولا در هر فصلي با الهام از يك فيلسوف و متفكر، ايدهاي را طرح ميكند و بسط ميدهد. براي نمونه از شوپنهاور استفاده ميكند تا بحث شوخطبعي را پيش بكشد و پس از بيان اهميت و ابعاد آن فضيلت يا عادت خوب، در پايان هر فصل معمولا با يك توصيه عملي، به نام «گامي ديگر» شيوه كاربست يا پرورش آن فضيلت و عادت را نشان ميدهد، مثلا پس از بيان اهميت سوگواري در زندگي توصيه ميكند گاهي در گورستانها قدمي بزنيم يا فيلمي غمبار ببينيم و با مرگ مواجه شويم.
اين سي گام جنبههاي وجود ما را تمرين ميدهند و تربيت ميكنند. براي نمونه، تمرين ديدن آثار هنري و خيره شدن به نقاشيهاي خوب، حس فهم و انسانيت ما را گسترش ميدهد. زيبايي و توجه به امور زيبا ما را دگرگون و به سوي زندگي خوب هدايت ميكند. خودمحدودسازي ارادي و زهد خودخواسته، به نحوي تمرين آزادي روحي و معنوي به شمار ميرود. تمرين «ديدن» و دقت در نگاه كردن به نحوي كنش اخلاقي است و با اين نگاه نويسنده توصيه ميكند طوري به ديگران نگاه كنيم كه خداوند به آنها مينگرد؛ يعني آنها را آفريدگان خدا بدانيم.همچنين با ابهام زيستن فضيلتي است و لازمه زندگي مدرن. البته اين كار دشوار است و به همين سبب غالبا بنيادگرايي جذابيت دارد، چون تكليف همه چيز را با يك نسخه مشخص ميكند. زندگي خوب آن است كه با ديگران سپري شود. از اينرو، دوستي و معاشرت بخشي از زندگي درست است و كسي كه دوستي ندارد، فاقد چيزي ارزشمند در زندگي خويش است. اين دوستي تنها شامل همنوعان ما نميشود و لازم است كه گسترش يافته و حيوانات و گياهان و كل طبيعت را در بر بگيرد. مداراي با ديگران، داشتن حس شوخطبعي، گوش سپردن به موسيقي و پروردن حس شگفتي در خويش نيز از گامهاي بنيادين براي زندگي خوب به شمار ميرود.گامهاي اين كتاب نشان ميدهد كه خوب زيستن، صرفا يك رخداد نيست، بلكه نوعي كنشگري مستمر است و نيازمند تلاشي پايدار و عميق براي رسيدن به آن.