نگاهي به سريال «زخم كاري» به كارگرداني محمدحسين مهدويان
هر كه با تو همخونتر به خونت تشنهتر
سيد حسين رسولي
ان كات در كتاب «شكسپير معاصر ما» درباره نمايشنامه «مكبث» اثر ويليام شكسپير مينويسد: «در اين نمايشنامه همگان-چه قاتلان و چه قربانيان-به خون آغشته ميشوند. سراسر جهان آكنده از لكههاي خون ميشود. دانلبين، پسر دانكن ميگويد: «اينجا كه ماييم هر لبخندي خنجري است و هر كه با تو همخونتر، به خونت تشنهتر.» مجموعه «زخم كاري» به كارگرداني محمدحسين مهدويان نيز روي جنون پولدوستي، قدرتپرستي و خيانت خونين معتمدين تاكيد ميكند.
پس دراماتورژي جالب توجهي صورت گرفته است. معمولا در تحليل نمايشنامه «مكبث» به خيانت امنا اشاره چنداني نميشود ولي شكسپير به خوبي اين پيرنگ را طراحي و اجرا ميكند. او در نمايشنامه «شاه لير» نيز خيانت اعضاي يك خانواده را روايت ميكند. قصهگويي با ساختار دراماتيك، مهمترين كار يك مجموعه تلويزيوني است ولي آيا «زخم كاري» در اين زمينه موفق بوده است؟
بازنمايي از فسادهاي كلان
مجموعه «زخم كاري» اقتباسي از رمان «بيست زخم كاري» نوشته محمود حسينيزاد است كه نگاهي به تراژدي «مكبث» اثر ويليام شكسپير دارد. حسينيزاد، كاراكتري به نام «ريزآبادي» (خان عمو) را در پيرنگ اصلي داستان خود قرار داده كه شبيه به پدرخوانده يك خانواده مافيايي است. او فردي به شدت ثروتمند، قدرتمند و ذينفوذ با ظاهري شبيه به افراد دولتي است كه نمونه آن را در دادگاههاي ويژه اقتصادي اين روزها شاهد هستيم. شخصي به نام مالكي نيز يكي از عوامل اوست كه مانند بردهاي گوش به فرمان عمل ميكند ولي در ميانه داستان خيانت خود را پيش ميبرد. جالب است كه اين گروه شبهه مافيايي خان عمو با گروههاي گانگستري اروپاي شرقي نيز در رابطهاند پس حسينيزاد تلاش ميكند نوعي بازنمايي از فساد را به تصوير بكشد كه شايد همين تفكر مورد توجه محمدحسين مهدويان قرار گرفته باشد البته اين قصه در اقتباس تصويري دچار شعارزدگي و ديالوگهاي گلدرشت شده است. با اين وجود اقتباس از يك رمان داستاني ناشناخته ميتواند به خوبي فرآيند قصهگويي را پيش ببرد اگر كه ساختار دراماتيك در آن رعايت شود. سيد فيلد در كتاب «كالبدشكافي چهار فيلمنامه» اعتقاد دارد براي يك فيلمنامه درست و حسابي اول از همه به يك حادثه محرك و بعد به يك شخصيت اصلي كه يك نياز دراماتيك دارد، احتياج داريم كه در راه رسيدن به نياز خود با موانعي روبهرو ميشود. به گفته هنري جيمز، شخصيت همان پيرنگ است و پيرنگ نيز تعريف شخصيت است. تمام درام، كشمكش است، بدون كشمكش، شخصيتي نداريد؛ بدون شخصيت، ماجرايي در كار نيست. بدون ماجرا هم داستاني نيست كه روايت شود و بدون داستان هم فيلمنامهاي در كار نيست. مجموعه «زخم كاري» دراماتيك است و داراي كشمكشهاي بيروني و دروني. يك شخصيت محوري جذاب به نام مالكي هم دارد كه دچار جنون ثروت و قدرت بيش از حد شده است. مهمترين ضعفهاي سريال در ديالوگها و شخصيتپردازي ديگر كاراكترها نمود پيدا ميكند. همسر مالكي قرار است مانند ليدي مكبث او را به سوي عمل جنايت هدايت كند ولي نكته اساسي اين است كه ليدي مكبث سترون بود و اين موضوع دليل اصلي شقاوتش است ولي در سريال دو بچه دارد! مكبث نيز با پيشگويي سه جادوگر دچار وسوسه ميشود اما اين موضوع نيز حذف شده و تنها كودكي را ميبينيم كه به مالكي هشدار ميدهد. اين هشدارها ما را ياد نمايشنامه «ژوليوس سزار» شكسپير مياندازد.
اجرايي در جزيره خوشحالي
در نقدهايي كه به تازگي منتشر شدهاند از شيوه بازيگري در اين سريال بسيار تعريف و تمجيد شده كه به نظر ميرسد تيم رسانهاي اين مجموعه روي آن تمركز كردهاند. واقعا اينگونه نيست و بسياري از بازيها كليشهاي و حتي ضعيف و اغراق شده هستند. دكوپاژها ساده و قصهگو هستند و كار پيچيدهاي صورت نگرفته است كه نشان ميدهد مهدويان حوصله ژانگولربازي و پشت درخت و ديوار پنهان شدن را ديگر ندارد. كار او كمي بهتر شده ولي همچنان حرف خاص و ويژهاي در دكوپاژ و چيدمان رويدادها و پيرنگ نزده است. موسيقي آنقدر زياد است كه باعث تعجبم شد. كارگردان در فضايي قضاوتگرايانه پيش ميرود و زواياي پنهان شخصيتهايش را به سادگي لو ميدهد و هيچ آسي در ادامه ندارد. صحنهها به جاي اينكه زود تمام شوند كش پيدا ميكنند كه آفتي در سريالسازي ايراني شده است. اين كش آمدنها به هنر تدوين هم لطمه ميزند. به نظرم مهدويان خوشحال است كه ميتواند به راحتي هر چه ميخواهد بسازد و دستمزد خوبي بگيرد و پشت دوربين لم بدهد. نوعي خوشحالي و بيحسي را در كار او ميبينم. وقتي به سرعت مشهور شويد، در جشنوارهها جايزه بدهند و هزينه توليد را هم بدون بازگشت بدهند به سرعت دچار بيحالي ميشويد. نكته مهم اين است كه كارگردان در «زخم كاري» تلاش دارد كمي از وضعيت جامعه را بازنمايي كند و اين براي من از منظر جامعهشناسي مهم بود. نوعي انديشه اكنونيت در اين كار ديده ميشود كه مدتهاست در تئاتر و ادبيات ايران به محاق فراموشي سپرده شده است.
در نقدهايي كه به تازگي از اين سريال منتشر شدهاند، از شيوه بازيگري در اين سريال بسيار تعريف و تمجيد شده كه به نظر ميرسد تيم رسانهاي اين مجموعه روي آن تمركز كردهاند. واقعا اينگونه نيست و بسياري از بازيها كليشهاي و حتي ضعيف و اغراق شده هستند. دكوپاژها ساده و قصهگو هستند و كار پيچيدهاي صورت نگرفته است كه نشان ميدهد مهدويان حوصله ژانگولربازي و پشت درخت و ديوار پنهان شدن را ديگر ندارد.