• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4961 -
  • ۱۴۰۰ شنبه ۵ تير

آن لحظه‌ها جواني ما بود...

تراژدي در يك كلام؛ حرفي براي گفتن نمانده جز آنچه در سه روز گذشته از زبان مردم در شبكه‌هاي مجازي نوشته شده. كاربران توييتر فارسي در همان دقايق اوليه رسيدن خبر فاجعه هشتگ «خبرنگاران محيط‌زيست» را داغ كردند و درباره ابعاد مختلف اين فاجعه تلخ نوشتند. آنچه مي‌خوانيد منتخبي از اين توييت‌هاست.
«هر چي از وحشتناكي مرگ خبرنگاري بگي كه سه روز ديگه عروسيش بوده و خونه‌شو چيده بوده و وقت آرايشگاه داشته، كم گفتي. همه‌ اينها مي‌شد اتفاق نيفتاده باشه اگه تو اين مملكت جون آدم اينقدر ارزون نبود»، «برگام ريخته! از برادر يكي از مصدومين حادثه اتوبوس خبرنگاران پرسيدن كه وقتي حالش خوب شد سوال كنين چرا وقتي اعتراض كردن به خرابي اتوبوس، باز سوارش شدن! شما وسط جاده و بيابون راه ديگه‌اي به جز اعتماد به راننده‌اي كه ميگه «نه نگران نباشيد حله» داري؟خودتون كه هيچ، پليس در‌ونتونم عقل نداره؟»، «با دوستي در آن‌سوي دنيا داريم براي ريحانه و بهراد عزاداري مي‌كنيم. مي‌گويد كاش بودم و بهراد را بغل مي‌كردم و سرش را مي‌گذاشتم روي شانه‌هايم. به اين فكر مي‌كنم همين كه كنار هم نيستيم، همه آواره‌‌ايم. ايران بودن و نبودن فرقي نمي‌كند. كنار هم نبودن، يعني آوارگي»، «خبرنگار صداوسيما كه خودش هم در اتوبوس مرگ بوده در اينستاگرام نوشته نيروهاي امدادي پنجاه دقيقه بعد از حادثه آمدند. نوشته صحنه جون دادن «مهشاد كريمي» از جلوي چشمام كنار نميره هرچي تلاش كرديم ستون رو از روش ‌برداريم نتيجه نداشت»، «آقاي مسوول سازمان محيط‌زيست چرا رفتي اتوبوس كارگران كارخانه سيمان رو كه مناسب اون مسير نبود، واسه جابه‌جايي خبرنگارها گرفتي؟ چون رايگان بود؟»، «نوبت امروز، تسليت كشته شدن پنج سرباز معلم در سانحه واژگوني اتوبوس در شهر تفت است. نمي‌شود گفت حادثه. چون حادثه، اتفاق است و اتفاق نادر است، نه هر روزه. دليل، توسعه‌نيافتگي است و توسعه‌نيافتگي حادثه نيست. روندي است كه حاكم بوده و ادامه دارد‌. چون حرف‌هاي ديگري مقدم بر توسعه‌اند»، «فكر مي‌كرديم فقط درست حرف زدن با مردم را بلد نيستيد! نمرديم و به چشم خود ديديم كه جلوي چند خانم رفيق از دست داده و غم‌زده درست نشستن هم بلد نيستيد»، «بچه‌هاي ايسنا و ايرنا چجوري هر روز جاي خالي اين دو تا دسته گل رو ببينن و كار كنن»، «والله كه اگه حس مي‌كردين فرزندان خودتون هستيم از غصه و شرم آب مي‌شدين»، «معاينه فني اجباري شده تا جلوي مرگ تدريجي مردم (با كنترل آلايندگي) و مرگ ناگهاني (با كنترل فني خودرو) را بگيرد. وقتي اين اتفاق نمي‌افتد، يعني گواهي‌هاي «معاينه فني» به درد لاي جرز مي‌خورد. عاملان اين وضعيت بايد پاسخگو باشند؛ به خصوص وزارت كشور و پليس راهور»، «آقايون مسوول به‌ جز تسليت گفتن برنامه‌ ديگه‌‌اي نداريد؟ خسته نشديد اينقدر براي دردهاي اين مردم پيام تسليت داديد؟»، «گفتن اتوبوس «خبرنگاران محيط‌زيست» براي كارگران سيمان بوده، عذر بدتر از گناه! جان كارگران سيمان جان نيست؟!»، «غم رفتنشون واسه من شبيه همه درد‌هايي است كه امروز زمين تحمل مي‌كنه؛ زمين نياز به صدا داشت تا زخم‌هاشو ببينيم و حالا دو‌نفر از بهترين حاميانش رو از دست داد. اون‌ها تا ابد قهرمان زمينن»، «با دوستي در «وزارت راه» سر ماجراي اتوبوس «خبرنگاران محيط‌زيست» بحثم شد. عجيبه كه تو اين مملكت، هواپيما سقوط كنه، قطار آتش بگيره، «اتوبوس‬» واژگون بشه، گورخر تلف بشه، هر اتفاقي بيفته، هركسي مقصره الا مقام مسوول. در مورد اخير هم اول راننده، بعد برگزاركننده تور و بعد خبرنگاران مقصرند»، «دونه دونه كلمات و اسامي رو ميوت مي‌كنم، من ديگه تحمل غصه ندارم، سينه‌ام داره مي‌تركه، نمي‌كشم و شرمنده اونايي‌ام كه غصه‌دارن و نمي‌تونم تسلي‌بخش‌شون باشم» و «شعري قديمي كه از محمدرضا شفيعي كدكني در سوگ «خبرنگاران محيط‌زيست» منتشر شده: آن لحظه‌ها جواني ما بود/ آن لحظه‌ها كه روح، در آنها/مثلِ نگاهِ آهوي كوهي/ بر دشت و بر گريوه رها بود» 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون