ائتلافهاي خيالي عربي
در مصر تمامي مخالفان و منتقدان سياسي سركوب شدهاند، يعني اخوانالمسلمين تقريبا از موجوديت ساقط شده است و گروههاي ديگر مانند ناصريستها و جناحهاي چپگرا هم سركوب شدهاند و در اردن هم شاهديم كه منتقدان پادشاه همين ديروز به اتهام كودتا محاكمه ميشدند. اكنون يك بلاتكليفي فكري و نظري در جهان عرب حاكم شده است و شهروندان كشورهاي عربي ايدئولوژي مشخص و مقتداي مشخص فكري ندارند. اين آقاياني كه امروز در عراق و اردن و مصر سر كار هستند، با اين هدف سراغ اتحاد رفتهاند كه موقعيت خودشان را تحكيم كنند .
بعيد است كه نه تنها اتحادهاي حداكثري عربي براي ساخت جهان واحد عربي محكوم به شكست هستند و ائتلافهاي چندجانبه هم معمولا به دلايلي كه ذكر شد كمدوام هستند، در روزگار ما حتي اتحاد حداقلي براساس كف منافع مشترك هم ميان اعراب ناممكن شده است. نهادهايي مانند اتحاديه عرب فقط در حد بيانيه حضور و ظهور دارند و عملا در سياست بينالملل و روابط ديپلماتيك كشورهاي عربي نقش موثري ندارند. هم كشورهاي عضو اين اتحاديه و هم سازمان كنفرانس اسلامي سابق يا سازمان همكاريهاي اسلامي كنوني هم ميدانند كه نشستها، اجلاسها و بيانيههايشان برد چنداني ندارد. اينها يكسري نهادها و سازمانهاي از اصل به دور افتاده هستند كه از گذشته به ارث رسيدهاند و در جهان امروز كاربردي ندارند و هرگز هم تلاشي براي اصلاح ساختار و احياي تاثير آنها نشده است. اين نهادها در ميان افكار عمومي شهروندان كشورهاي عربي و اسلامي نفوذ چنداني ندارند و حكومتهاي عمدتا خودكامه عضو آنها نيز چندان وقعي به ساختارهاي حقوقي و فرآيندهاي همكاري چندجانبهگرايانه در آنها نميگذارند. مصريها ضربالمثلي دارند كه ميگويد: «اعراب باهم متحد شدهاند كه هرگز به اتحاد نرسند.» در بزنگاههاي سياسي هم ميبينيم كه اساسا همه اين ساختارها و نهادها و سازمانها اگر اتفاقي رخ دهد سراغ كار خودشان ميروند و همهچيز را رها ميكنند. مگر همين ۶ سال پيش نبود كه سعوديها با آن مراسم و دعوت از سران كشورها ائتلاف به اصطلاح ۵۴ كشور مسلمان براي شكست يمن را تشكيل دادند؟ چه چيزي از آن ائتلاف ماند؟ اساسا آن ائتلاف چند روز عملا وجود داشت؟
كشورهاي عربي و بسياري كشورهاي اسلامي كشورهاي توسعهنيافتهاي هستند كه از استبداد رنج ميبرند و داخلشان ايدئولوژيهاي مختلف از اسلامگرا گرفته تا ماركسيسم و ليبراليست، همه رنگباخته و زنگزده و سركوب شدهاند. اين فقدان مباني نظري كشورهاي عربي را در معرض غليان ذهني و فكري قرار داده است. وقتي گروهها و نهادها و نحلههاي فكري وجود ندارد همه منفرد تلاش ميكنند تا به راهكارهايي خوب برسند، راهكارهايي البته روشنفكرانه و زيبا روي كاغذ كه عملي شدن آنها با اين وضع آشفتگي فكري جوامع و فقدان مرجعيت فكري و نظري، ساده به نظر نميرسد.
همه تلاشهاي عربي در دو، سه دهه اخير با شكست مواجه شده است و همه به اين نتيجه رسيدهاند كه غرب به سركردگي امريكا همچنان در همه اين كشورها مسلط است و ميتواند ملتها و دولتها را بازي بدهد. در همين روزها ميبينيم كه چگونه همين امريكا با يك اقدام عملي ساده منطقه را به هم ريخت و با اعلام تصميمش براي خروج از افغانستان چه آشفتگي و ناامني در منطقه فراگير كرد. آنها با رويكرد فكري و استراتژيك بلندمدت، براي همه كارهايشان فكر و برنامهريزي كردهاند و از روي احساس نياز مقطعي و براي نمايش ائتلافهاي نمادين كنار هم نمينشينند و چند حرف قشنگ و عامهپسند بزنند. آنچه امروز عبدالله، كاظمي و سيسي را كنار هم نشانده است نيازهاي مقطعي و زودگذر است كه به نظر من به زودي با بادهاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي، از هم فرو ميپاشد.