سياست ايران بايد از فضاي تبليغاتي به فضاي سياسي
و عمليات رواني منتقل شود
تاثيرات منطقهاي سفر وزير خارجه اسراييل
نصرتالله تاجيك
وزير خارجه اسراييل هفته گذشته به امارات متحده عربي سفر كرد تا در آيين گشايش سفارتخانه اسراييل در اين كشور عربي حضور پيدا كند؛ سفري كه هرچند توجهها را در حوزه بينالمللي به خود جلب كرد اما براي ايران بهطور متفاوتي حايز اهميت بود. اهميت اين سفر در تعريفي است كه در خصوص نسبت ميان ايران و اسراييل مطرح شده است. اصولا در روابط بينالملل، سفر وزير خارجه يك دولت خارجي به كشوري ديگر در حوزه روابط دوجانبه آنها تعريف ميشود و كمتر كشوري وجود دارد كه – اگر تعريف صحيحي از نسبت و جايگاه روابط خود با همسايگان و جهان كرده باشد - سفر و ارتباط ميان دو دولت منطقهاي در حالت عادي، برايش به اندازهاي مهم و تاثيرگذار باشد كه آن را تهديدي در حوزه امنيت ملي تلقي و تعريف كند.
بايد ديد آيا تعريفي كه ايران از نسبت و ديدگاهش به رژيم صهيونيستي دارد بايد به گونهاي باشد كه سفر وزير خارجه اين رژيم به يك كشور در جنوب خليج فارس تا اين اندازه مهم و در حوزه امنيت ملياش تعريف يا توسط ديگران تلقي شود؟! اين وضعيت برآيند مولفههاي متعددي است اما تعريفي كه از نسبت ميان ايران و اسراييل مطرح شده عمدهترين دليلي است كه باعث شده ايران امروز در چنين موقعيتي قرار داشته باشد كه بايد از اينگونه تلقياي كه به وجود آمده احتمالا متضرر شده يا امتياز بدهد! كمي توضيح ميدهم كه باعث سوءتعبير نشود. براساس حقوق بينالملل، يك كشور ميتواند كشوري ديگر را به رسميت نشناسد، ميتواند با آن كشور رابطه نداشته باشد، ميتواند با سياستهاي اعلامي و اعمالي آن مخالف باشد و حتي ميتواند عمليات و اقدامات سياسي، تبليغي، رواني و حتي نظامي عليه آن انجام دهد بدون اينكه موضع رسمي اتخاذ كند و تبعات آن را تحمل كند! يكي از ضروريترين اصلاحاتي كه در سياست خارجي كشور لازم است اين تعريف نسبت بين ايران و رژيم صهيونيستي است كه ما بهطور رسمي و در سطح رييسجمهور اعلام كردهايم كه تصميم به حذف اسراييل از نقشه جهان داريم و اين هزينه سنگيني بر سياست خارجي كشور هموار كرده است.
نگاهي به رفتارهاي رژيم صهيونيستي نشان ميدهد، اين رژيم اقدامات زيادي عليه جمهوري اسلامي ايران انجام داده و در موارد متعددي از جاسوسي، سرقت اسناد، ترور تا تخريب در داخل كشور دخيل بوده است. با اين وجود بهرغم اينكه همه دنيا ميدانند اين رژيم در اين اقدامات نقش دارد ولي از آنجا كه به صورت رسمي مسووليت اقداماتش را بر عهده نميگيرد، هزينه زيادي متحمل نميشود. يا در زمان ترامپ سياست امريكا تغيير رژيم در ايران بود حتي به قيمت تجزيه كشور اما هيچگاه اين موضوع بهطور رسمي و علني مطرح نميشد؛ چرا كه بار حقوقي سنگيني دارد.
در ايران اما به جاي اينكه اقدامات موثر در دستور كار مقابله با رژيم صهيونيستي قرار داشته باشد، بدون اينكه از نظر عملياتي اقدام خاصي صورت گيرد، اقدامات شعاري در اولويت قرار گرفته و اين موضوع هزينه سياست ايران در قبال اين رژيم را تا حد بسيار زيادي بالا برده است. چنين رويكردي ايران را در افكار عمومي و نيز در مجامع بينالمللي در موضع انفعال قرار داده و براي حل اين مشكل بايد به بازتعريف سياستها در اين حوزه پرداخت. ما ميتوانيم با سياستهاي رژيم صهيونيستي مخالف باشيم، ميتوانيم همچنان اسراييل را به رسميت نشناسيم و ميتوانيم هيچ رابطهاي با اين رژيم نداشته باشيم اما مساله اين است كه نبايد صرفا اقدامات تبليغاتي هزينهزا انجام دهيم كه باعث شود موضع حق ما در حمايت از فلسطينيها از نگاه جامعه جهاني مسموع نباشد.
در نتيجه رويكرد فعلي ايران، شرايطي به وجود آمده است كه كشورهايي كه در پي عاديسازي روابط با اسراييل هستند، اين موضوع را به ابزاري براي امتيازگيري از ايران تبديل كردهاند. زماني كه ايران روابط خود با اسراييل را به نحوي تعريف كند كه سفر وزير خارجه اين رژيم به امارات در حوزه امنيت ملي تعريف شود، اين رويكرد براي خود ما تبعاتي در پي خواهد داشت. يكي از تبعات اين است كه ما بايد در اقدامي واكنشي يا در روابط خود با امارات تجديد نظر كنيم، چرا كه ميپنداريم ابوظبي شرايط را براي نزديك شدن فيزيكي رژيم صهيونيستي به مرزهاي ايران كه يك تهديد بالقوه است، فراهم ميكند. يا همان بازتعريف نسبت ميان ديدگاه ايران و سياستهاي رژيم صهيونيستي را در دستور كار قرار دهيم.
تاثير تحركات ديپلماتيك اسراييل روي ايران
لذا با توجه به سابقهاي كه پيرامون نحوه تعريف و نسبت رابطه ايران و رژيم صهيونيستي ذكر شد، طبيعي است كه سفر وزير خارجه اين رژيم به امارات تاثيراتي هم روي ايران داشته باشد. اين سفر اولا باعث ميشود يكسري فشارهاي عصبي روي ايران وارد آيد؛ چرا كه هم افكار عمومي و هم رسانهها اين سفر را تاثيرگذار و بر خلاف منافع ايران ارزيابي ميكنند. مساله دوم اين است كه ورود اسراييل به حوزه امنيتي ايران، چه از نظر اقدامات خرابكارانه چه از نظر جمعآوري اطلاعات كه ميتواند از تبعات نزديكي اين حضور باشد، باعث ميشود ايران احساس خطر كند. از سوي ديگر بايد توجه داشت مذاكرات وين به صورت همزمان در جريان است و به راه افتادن جنگهاي تبليغاتي اينچنيني نتيجهاي منفي براي ايران در پي دارد. اسراييل بنگاههاي تبليغاتي وسيع و قدرت لابي فراوان و تاثيرگذار دارد و ايران فاقد اين دو ابزار است و در اين جنگ رواني نابرابر مغبون ميشويم و لذا اگر ميخواهيم اقدامي عليه اين رژيم انجام دهيم بهتر است بيرون از فضاي تبليغاتي باشد.
روند عاديسازي روابط
اين تاثيرات بر سياست خارجي و اقدامات منطقهاي ايران ناشي از سياست به هم زدن چهره توازن ژئوپليتيكي منطقه توسط ترامپ و تيم وي بود. امريكا در اين دوره فعالانه كوشيد روند عاديسازي روابط شكل گيرد تا جاي پاي محكمي براي اين رژيم و امريكا در منطقه فراهم شود اما تا ماههاي پاياني دولت وي پيشرفت خاصي در اين حوزه به وجود نيامد. در ماههاي منتهي به انتخابات رياستجمهوري 2020 ايالات متحده، برخي كشورها براي اينكه كاري در راستاي پيروزي ترامپ كرده باشند و امتيازي به او بدهند تا در اردوگاه انتخاباتياش از آن استفاده كند، پذيرفتند كه با اسراييل توافق صلح و عاديسازي روابط امضا كنند. اين روند هرچند با سر و صداي زيادي بود اما در حقيقت نتيجهاي كه تلآويو و واشنگتن در پي آن بودند حاصل نشد چرا كه نه ملتهاي منطقه با آن همدل شدند و نه فلسطينيها روي خوشي به عاديسازي نشان دادند و نه حتي بعضي از دول عربي همچون اردن و مصر همراهي كردند.
از جمله تبعات اين عاديسازي بر هم خوردن توازن در منطقه بود و به همين دليل هم بسياري از كشورها به خصوص برخي كشورهاي قدرتمند اروپايي تحفظاتي در اين حوزه داشتند. در منطقه خاورميانه قانون ظروف مرتبطه حاكم است و واقعا همهچيز به هم ربط دارد و شرايط نيز بسيار ژله، لرزان و ملتهب است. براي نمونه اگر نگاهي به جنگ 12 روزه گروههاي مقاومت فلسطيني با رژيم صهيونيستي داشته باشيم، درمييابيم كه اگر اين درگيريها ادامه پيدا ميكرد بسياري از موضوعات در منطقه دستخوش تغيير ميشد و امكان مقابله با اين تغييرات براي اسراييل وجود نداشت. هراس رژيم صهيونيستي و امريكا از اينكه اوضاع منطقه با تحولات اينچنيني به نفع ايران رقم بخورد يا آنها را در موقعيت ضعف قرار دهد، باعث شده كه بر تسريع روند عاديسازي تاكيد كنند، به همين دليل نيز تلاش دارند به اين موافقتنامهها وجههاي عملي بدهند.
عاديسازي و تكميل حلقه فشار در مذاكرات برجام
بايد توجه داشته باشيم ارتباط ميان بعضي دولتهاي منطقه با اين رژيم و به ويژه دولت امارات از سالها پيش به انحاي مختلف در جريان بود و آشكارسازي اين روابط با اهداف متفاوتي صورت ميگيرد. امتيازگيري از ايران، تاثيرگذاري بر صحنه يمن و استفاده از قدرت تسليحاتي و اطلاعاتي اين رژيم در اين معضل ششساله، استفاده از توانمنديهاي فناورانه و نيز اطلاعاتي از اين رژيم، يارگيري در مقابل ايران و كسب حمايت تسليحاتي از امريكا از جمله اين دلايل است و از آن رو كه نيروي مخالف قدرتمند داخلي در كشورهايي نظير امارات وجود ندارد بنابراين دست حكام اماراتي و مخصوصا ابوظبي باز است تا به تداوم اين روند بپردازند. دولت امريكا نيز با رفتن نتانياهو و دولتي كه از نگاه واشنگتن معتدلتر محسوب ميشود و امكان همكاري با آن در موضوعات منطقهاي وجود دارد، مايل است پيشرفتهايي حاصل شود تا هم پشتوانه فشارهاي مذاكرات وين باشد و هم بخشي از امتيازي كه در مسائل منطقهاي از ايران ميخواهند بگيرند از اين طريق تامين و تثبيت كنند. يعني يكي از اهداف مرحلهاي اين سفر در اين زمان ميتواند فشار بر روند مذاكرات وين براي امتيازگيري يا قطع نقش ايران در مسائل منطقه باشد. با اين اوضاع امكان دارد، در سكوت تاييدآميز سعوديها برخي ديگر از كشورهاي منطقه نيز بخواهند در اين مسير گام بردارند اگرچه همچنان به نظر ميرسد اين عاديسازيها نميتواند باعث شود اين رژيم در ميان ملتهاي منطقه كاملا پذيرفته شود. و اين امر نيز خيلي به نحوه عملكرد ما برميگردد كه موضوع جداگانهاي است و بحث ديگري ميطلبد، اما روشهاي بديع و نويني براي بسيج افكار عمومي دنيا عليه سياستهاي اين رژيم بدون آنكه ما در مظان اتهام باشيم و تبعات آن را تحمل كنيم به وجود آمده است.