• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4968 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۱۳ تير

نقد يقه درانيدن

آلبرت كوچويي

از جعفري جوزاني، فيلمساز شناخته شده فضاي مجازي، جدا از درد دل‌هايش چيزي به اين مضمون درباره سينما خواندم كه با فردين، نسل‌هايي عاشق سينما شدند. نسل ما، در همان دهه‌هاي تكتازي فردين، عاشق سينما شد و از بخت خوش، كساني بودند كه ما را به سينمايي متفاوت دلبسته كردند. نقد سينمايي نويساني آمدند و ما دانشجويان دهه چهل و پنجاه را از سينمايي ديگر، باخبر كردند. با همان نقدها، فيلم‌هايي آمدند كه چندان بر پرده نمي‌ماندند. يا اگر بختي بود در جشنواره‌ها مي‌ديديم. نسل ما، از ترس نقدهاي تند و خصمانه دكتر هوشنگ كاووسي، جرات نزديك شدن به سينماي فارسي و به گفته‌اش فيلمفارسي نداشت. بايد فلليني را مي‌ديديم. آنتونيوني.پازوليني، برگمان و جز اينها را... از چشم دكتر كاووسي پنهان فيلم‌هاي كيميايي و مهرجويي و تقوايي را با همه فحاشي‌هاي او، مي‌ديديم و در خلوت خود آنها را تحسين مي‌كرديم. دور از چشم دكتر كاووسي. با نقدهاي تند و يقه پاره‌كن او، آرام آرام، نقد سينمايي نجيبانه‌اي در روزنامه‌ها و تك و توك مجلات روشنفكري، راه افتاد. نقدهاي تحليلي و علمي و با شكافتن سكانس به سكانس و گاه فريم به فريم فيلم‌ها، آمدند. پيشتاز اين نقدها، پرويز دوايي، بهار و با آنها، نسل بعدي چون جمشيد ارجمند و بيژن خرسند و هوشنگ حسامي و الوند هم آمدند. بگذريم از اينكه پرويز دوايي، كاري غريب مي‌كرد. در مجله سپيد و سياه كه به گونه‌اي جنجالي و به گفته امروزي‌ها «زرد» بود، در آخرين صفحه آن نقد علمي روشنفكرانه و آگاهانه مي‌نوشت.
ما كه دانشجوي زردخوان نبوديم، سپيد و سياه را مي‌خريديم و با صفحه نقد دوايي مجله را تا مي‌زديم كه ديده نشود چه خريده‌ايم! نقدهاي تند و تيز دكتر كاووسي هم در نشريه روشنفكري و البته با طعم جنجالي و خبرساز فردوسي مي‌آمدند. نقدهايي كه انگار منتقد، يقه فيلمساز را چسبيده و او را به ديوار كوبيده است. بعدها، كه با دكتر كاووسي، در نشريه‌هايي چند، همكار شدم مي‌گفتم دكتر كمي نرم‌تر اين جماعت سينماگر را بكوبيد، مي‌خنديد و از آن بالا با آن قد كشيده‌اش مي‌گفت، اين‌قدر اينها را مي‌كوبم كه از سينما فرار كنند! به راستي اما نسلي سينماي متفاوت را با نقدهاي آگاهانه و تحليلي دوايي شناخت.
منتقديني چون دوايي، سينماي راستين را شناساندند و بسياري را شيفته آن كردند. بگذريم كه جماعتي روشنفكرنما هم بود كه چيزي از اين سينماي متفاوت دستگيرش نمي‌شد، اما ژست درك آن را مي‌گرفت و اداي فهميدن آن را در مي‌آورد! و در اين ميان البته بودند منتقداني كه از «سايت‌اند ساوند» و «فيلمز‌اند فيلمينگ» و جز اينها، بخش‌هايي را كش رفته، ترجمه مي‌كردند و در نقدهاي‌شان به نام خودشان مي‌چپاندند! اين حاشيه را هم بگويم كه خود زنده‌ياد كاووسي، فيلمش را ساخت: هفده روز به اعدام. گفتند فيلمي پر از غلط‌هاي فني و... كه پس از آن، نه فيلم ساخت و نه نقد نوشت. نقد البته تا مدت‌ها.
البته آن زنده‌ياد گفت كه فيلم را نفهميدند و از اكران پايين آوردند! مثل آن سه خل و چل كه شور فيلمفارسي دلقكي را در آوردند، اما پس از گذشت چند دهه و البته متفاوت شدن سينماي ايران يكي، دوتاي‌شان مدعي شدند، فيلم‌هاي‌شان با همه دلقكي، اعتراضي بودند. جل‌الخالق! باري خداوند عمر بدهد به نسل منتقد سينمايي دوايي و بهار و... كه نسلي را بي‌اغراق بگويم، نسل‌هايي را، سينمايي بار آوردند. با سينماي متفاوت، آوانگارد، پيشرو و هنرمندانه. آري آقاي جوزاني، اينها ما را عاشق سينما كردند و به آن مي‌باليم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون