آقاي «پ» زمين را دوست دارد
جابرتواضعي
اولينبار كه آقاي پ را كشف كردم، وقتي بود كه از يك مجلس ختم خانوادگي آمديم بيرون.
يك ظرف غذا جلو در مسجد ريخته بود.
چيزي آورد و تا دانه آخرش جمع كرد. او را به عنوان يك آدم مبادي آداب و اتوكشيده ميشناختيم و براي همين از كارش خيلي تعجب كرديم.
اما او فقط يك توضيح كوچك داد: «ميبرم براي توتوها.»
كاري را كه من هميشه ميخواستم بكنم و روم نميشد و جرات نميكردم و خجالت ميكشيدم، او كرد.
آقاي پ ديپلم دارد، اهل مطالعه و كتاب هم نيست.
اما سفت و جدي در عملكردش مدافع زمين است.
مدام ميگويد ما فقط يك زمين داريم و بايد با آن مهربان باشيم.
آقاي پ خيلي تميز است.
حتي ميشود گفت بعضي جاها وسواس دارد.
مثلا بعد 10سال هنوز پلاستيك صندليهاي ماشين دهسالهاش را باز نكرده و هميشه خدا هم برق ميزند.
اما روي مصرف آب خيلي حساس است.
اولين كسي بود كه من را متوجه اين موضوع كرد كه آب خوردن و شستوشو ميتواند يكسان نباشد.
آب كولر گازي همسايههاي مغازه بازارش را با گالن ميآورد خانه.
هم به گلدانها آب ميدهد، هم ماشيناش را ميشويد.
قضاوت همسايهها هم برايش مهم نيست.
يا به اندازه زمين برايش مهم نيست.
آقاي پ خيلي رمانتيكپروانهاي نيست، اما عاشق گل و گياه است.
كلي گلدان دارد كه هر روز باهاشان حرف ميزند.
احوالشان را ميپرسد، نوازششان ميكند، به برگهاشان دست ميكشد، باهاشان درددل ميكند.
غير از اينكه از سبزي و طراوتشان استفاده ميكند، وظيفه خودش ميداند اكسيژن توليد كند.
آقاي پ تقريبا هيچي را دور نميريزد.
پوست ميوهها را خشك ميكند براي خاك گلدان.
پوست گردوها را نگه ميدارد براي پيكنيك و چاي آتشي.
عارش نميشود پوست گردوهاي فاميل و همسايه را هم بگيرد.
به خودش زحمت ميدهد و پوست هندوانه و خربزهها را ميگذارد جايي كه ميداند كسي كه گاو و گوسفند دارد، از آنجا رد ميشود.
هسته ميوهها را هم در يك بطري جمع ميكند و وقت پيادهروي در طبيعت، هر جا آب باشد ميكارد.
ميگويد يكياش هم به ثمر برسد، خوب است.
آقاي پ مصداق عملي «ما بهكاريم تا ديگران بخورند» است.
من از آقاي پ ياد ميگيرم.
عصاره حرف آقاي پ اين است: ما فقط يك زمين داريم.
آقاي پ اين زمين يكي يكدانه را دوست دارد، نه... خيلي دوست دارد.