«گنطره» نوشته هادي هيالي
روايت بازتوليد خشم
ناهيد شمس
رمان «گنطره» (نشر نوشت) را ميتوان در رديف رمانهاي سياسي قرار داد، چراكه مستقيما با جنبههاي معيني از زندگي سروكار دارد كه در آن جنبهها سياست از عناصر سازنده اثر است، نه زمينه فرعي و حاشيهاي آن. در رمانهاي سياسي بيشتر به ايده و مضاميني تعليمي توجه ميشود تا به بيان احساسات. در رمان «گنطره» هم راوي از احساساتيترين اتفاقها خيلي زود ميگذرد و حتي گاهي در بيان آنها لحني گزارشي را برميگزيند. اگرچه دستمايه قرار دادن وضعيت سياسي و تاريخي يك دوره خاص همواره راه رفتن بر لبه تيغ است. بايد نويسنده مراقب باشد كه سطحيترين نشانههاي استبداد چنان ذهن را به خود مشغول نكند كه او را از كشف ريشههاي اين وضعيت سياسي و اجتماعي بازدارد. در «گنطره» نويسنده با تمركز دقيق بر نحوه زيست مردمان جنوب تا حدود زيادي به اين ريشهها نقب ميزند.
در واقع «گنطره» داستان نسلي از مردمان جنوب است و تشريح وضعيت نابسامان زيست آنها و آنچه كه سبب ميشود به مقابله روي بياورند. مردماني كه بهرغم زندگي در منطقهاي حاصلخيز از نظر ذخاير نفتي، براي به دست آوردن حداقلها ناچارند به سخيفترين و سختترين كارها تن دهند. گويا اين سختي و تبعيض سبب ايجاد كمپلكس خشمي ميشود كه مردمانش را به مقابله سوق ميدهد؛ مقابلهاي كه نتيجهاش بازتوليد خشم است.
رمان با داستان راوي كه به عنوان معلم سپاه دانش به روستاي تربره آمده، شروع ميشود و در رفتوبرگشتهاي زماني، داستان خودش و خانواده را روايت ميكند كه البته بيشتر اين داستانها به صورت خردهروايتهايي درهم تنيده است كه پازل وضعيت سياسي اجتماعي زيست راوي، خانواده و مردمان منطقه را تكميل ميكند. اگرچه خردهروايتهاي مربوط به خود راوي و خانواده بيشتر و پررنگتر است و مخاطب را بيشتر درگير ميكند، مثل خردهروايتهاي مدرسه، ارتباط راوي با دوستانش، كارهايي كه راوي براي كمك به خانواده انجام ميدهد، خردهروايتهاي مربوط به عامر برادر راوي و ماجراي مفقود شدن و مهاجرتش، ماجراي ورود به حلقه مبارزاتي راوي، ماجراي هليل و... اما گاهي به قدري شخصيتها و خردهروايتها زياد ميشوند كه سبب گيجي مخاطب شده و او را پس ميزند. اگرچه درنهايت آن خردهروايتها پازل رمان را كامل ميكند.
راوي آرمانگرا و سختكوش اگرچه زيست سخت اين مردمان را به تصوير ميكشد اما سختكوشي همنسلانش را هم روايت ميكند. خود راوي گويي نمونهاي از اين مردمان سختكوش است. او به سختي و با تلاش به مدرسه رفته و تحصيل ميكند و همزمان براي رسيدن به حداقل زيست براي خودش و خانواده كار ميكند و هرگز تن به يأس و شكست نميدهد. گويا او چون «گنطره»اي عمل ميكند كه ديگران از روي او گذر كنند و به ساحل سلامت برسند؛ اما آيا يك «گنطره» كافي است براي رسيدن به مقصد همه روندگان؟