صدايي از اعماق نااميدي
محمد خيرآبادي
اوژن يونسكو نويسنده اثر مشهور «كرگدن» ميگويد: «براي پشت سر گذاشتن پوچي بايد در دل آن فرو رفت». به كمك اين سخن يونسكو، ميتوان گفت كه اميد هم از دل نااميدي بيرون ميآيد. شر و رنج و ظلم و فقر و جهل هميشه بوده و هست و خواهد بود و همه با هم كمر به نااميدكردن ما بستهاند. اما اميدواري قدرتي دروني است كه بر اساس آن برآورد ميشود امكان عبور از نااميدكنندههاي بيروني، وجود دارد. به عبارت ديگر هميشه چيزهاي نااميدكننده در بيرون وجود داشته و دارد، اما ما وقتي مايوس ميشويم كه احساس كنيم تواني دروني براي پشت سر گذاشتن پديدههاي نااميدكننده نداريم و وقتي اميدواريم كه احساس كنيم قدرتي در درون وجود دارد. از اين زاويه اگر نگاه كنيم، قرار گرفتن در اوج نااميدي ميتواند زاينده باشد، به شرط آنكه بيشتر از بيرون به درون معطوف شويم. منظور از درون در اينجا، يك «درون» شخصي و فردي نيست. منظور اين نيست كه به خود تلقين اميدواري كنيم و در هر شرايطي مثبتانديش باشيم. منظور اين نيست كه بيخبر از همه جا خوش باشيم و اميدوار، بلكه اميدواري به مثابه امري جمعي مراد است. جامعه مثل يك تيم فوتبال است كه افراد آن به هم نگاه ميكنند و به توانمنديهاي يكديگر اميد بستهاند. اگر وقتي به همديگر نگاه ميكنند، برآوردشان اين باشد كه نهتنها پيروزي ممكن نيست، بلكه توان جلوگيري از يك شكست سنگين هم در درون تيم وجود ندارد، نااميدي قطعي است. سفر، سفر سختي است. به خصوص براي ما در اين تاريخ و جغرافيا و در اين زمان و مكان. نميشود در هيچ لحظهاي از اين سفر طاقتفرسا، گرفتار نااميدي نشد. يأس طبيعيترين واكنش ما به زيستن است. ما براي آنكه بتوانيم از درون نااميدي سر بيرون بياوريم به قدرت دروني بيشتر از رفع مشكلات بيروني نياز داريم. من اين را تجربه كردهام و شايد تجربهام قابل تعميم به همه عرصههاي اجتماعي نباشد، با اين حال من فكر ميكنم نااميدكنندههاي دروني بسيار دردناكترند. آن شرور و تلخيها، آن ظلمها و ناگواريها كه از بيرون به ما تحميل ميشود با اينكه دردناكند اما هيچكدام به اندازه وقتي كه ما از همديگر نااميد ميشويم، سخت نيستند. بهرام بيضايي در بخشي از نمايشنامه «پردهخانه» مينويسد: «ميان ما چه افتاده؟ شادي را ديگران كشتند. ما چرا انتقام از خود ميگيريم؟» ميان ما گاهي نظير اين اتفاقهاي نااميدكننده رخ ميدهد كه تاب و توان اميدواري را به سرعت از بين ميبرند. گاهي وقتها تيم ما در مقابل قويترين مشكلات و مصائب قرا گرفته و ما نه تنها به يكديگر پاس نميدهيم بلكه از شادي و موفقيت يكديگر ناراحتيم. با هم حرف نميزنيم و به هم نگاه نميكنيم و اين ما را روز به روز مايوستر ميكند.گاهي وقتها هيچ برآوردي از اينكه با هم بتوانيم كاري بكنيم، نداريم. همه مشكلات و رنجها و ضعفها و ناكارآمديهاي بيروني را قبول دارم، اما چاره را در اين ميبينم كه مثل يك تيم فوتبال باشيم. با هم حرف بزنيم و يكديگر را تكميل كنيم. آنجايي كه ميتوانيم با خلاقيت فردي به تيم اميد برگردانيم، دريغ نكنيم. آنجا كه بايد پاس گل بدهيم، شوت بيهدف نزنيم. اگر بخواهيم از دل نااميدي، اميدبيرون بياوريم، انديشيدن به نااميدكنندههاي دروني بسيار اهميتدارد. به تعبير يونسكو « فرو رفتن» در دل نااميدي راه عبور از آن است. بايددرباره آن چيزهايي كه توان ما را براي اميدوار بودن كم ميكنند و موجب ميشوند احساسكنيم براي عبور از نااميدكنندههاي بيروني ناتوانيم، فكر كنيم و حرف بزنيم. در اين صورت محتمل است كه لشكر غم و يأس را بالاخره به عقب برانيم.