خاطرات سفر و حضر (19)
اسماعيل كهرم
جاده اسدآباد همدان به قروه، خاكي و حدود 2 متر سكو داشت. يعني در بين زمينهاي زراعي اين جاده 2 متر ارتفاع داشت. رييس وقت همدان، شايع بود كه چيزي و چيزهايي ميزد...! و گاه، كمي تا قسمتي از حالت عادي.... بگذريم! آن روز، من و يك خانم همكار از تهران به همدان رفته بوديم. چهار نفري داخل لندرور بوديم و در همان جاده خاكي در حركت بوديم. من، سه سالي بود كه در مورد ميشمرغ كار ميكردم. دنبال اين پرنده تا اروپا هم رفته بودم و حالا ...؟ ناگهان ديدم كه يك الاغ، شيب طرف راست جاده را بالا آمد و در عرض جاده قرار گرفت. در اين لحظه ناگهان لندرور به او رسيد و من براي اولين و انشاءالله، آخرين بار در زندگيم، ديدم كه الاغ به پرواز درآمد. از روي كاپوت لندرور پريد و به آنطرف جاده رفت. او درجا مرد. لندرور از شيب كنار جاده فرو رفت و بنده سه بار سرم به سقف لندرور برخورد كرد. لندرور 3 بار چرخيد و روي چرخها ايستاد! در آخرين لحظه من ديدم كه راننده تا كمر بيرون لندرور مانده. با نيرويي كه به لطف آدرنالين به دست آورده بودم، او را به داخل كشيدم! شب هر چهار نفر به بيمارستان مراجعه كرديم. همه سالم بوديم. كاملا سالم!