شگفتيها و زمينههاي قدرت طالبان
جعفر گلابي
سرعت و قدرت پيشرويهاي طالبان در افغانستان حتي با روايتهاي دولتي شگفتآوراست. اين گروه كه 20 سال زير شديدترين فشارهاي نظامي و بمبارانهاي امريكا و ناتو قرار داشته است چگونه به جذب اين همه نيرو پرداخته تا آنجا كه گفته ميشود 170 شهرستان را به تصرف خود درآورده و پايتخت اين كشور را مورد تهديد قرار داده است. برخي از شهرها بدون مقاومت به تصرف درآمدهاند و از همين رو غنايم جنگي قابل توجهي به دست اين گروه افتاده است. ظاهرا ارتش افغانستان انگيزه كامل و توان لازم براي جنگ تمامعيار با طالبان را ندارد و مردم هم كه با خروج ناگهاني و خيانتگونه نظاميان امريكا روبرو شدهاند كاملا غافلگير شده و سازمان لازم براي قيام مسلحانه عليه طالبان را به دست نياوردهاند. با اين مقدمات اين سوال بسيار مهمي است كه قدرت و انگيزه اصلي طالبان از كجا نشات ميگيرد و چرا دولت افغانستان با آن همه كمكهاي بينالمللي و20 سال انواع حمايتها در مقابل يك گروه خشن و عقبمانده كه بايد منفور باشد كم ميآورد؟ يك دولت براي استحكام و پايداري نيازمند مشروعيت مردمي است و مشروعيت مردمي وقتي پديد ميآيد كه حكومت توان پاسخگويي به نيازهاي اقتصادي و اجتماعي و خصوصا فرهنگي شهروندان خود را داشته باشد. به نظر ميرسد دولت در افغانستان نه تنها از نظر اقتصادي موفقيتهاي قابل توجهي كسب نكرده و سطح رفاه جامعه را بالا نبرده است بلكه عقبه تئوريكي ندارد تا از نظر فرهنگي در ايجاد يك همبستگي ملي توانا باشد. دولتهاي اين كشور پس از سقوط طالبان با حضور نيروهاي خارجي به يك دوپينگ امنيتي و نسبي اكتفا كرده و از ريشهدار كردن پايههاي اقتدار خويش حتي توسط نيروهاي نظامي غفلت كردهاند و فسادهاي اقتصادي هم مزيد بر علت شده، از شكل يافتن ساختار اداري مستحكم جلوگيري به عمل آوردهاند.
اكنون مردم جز وحشت از حاكميت خشونتبار طالبان انگيزهاي براي دفاع از شهرها و خانههاي خود ندارند و در برخي از مناطق همين وحشت هم وجود ندارد و گاهي قرابت فرهنگي باعث استقبال از طالبان ميشود! عدهاي به كوهها فرار كردهاند و عدهاي سلاح برگرفته به مقابله با طالبان پرداختهاند و اين همه وضع مغشوش وفاجعه باري را رقم زده است . دريك جامعه سنتي كه دين و مذهب ميتوانست موجب قوام جامعه باشد با حضور نظامي بيگانگان همهچيز به هم خورد و ناگهان نه تنها يك خلأ مرجعيت به وجود آمد بلكه طالبان خود را نماينده دين معرفي ميكند. اگر در افغانستان هم يك شخصيت ديني مثل آيتالله سيستاني و آگاه به ضروريات زمان (چه شيعه و چه سني) ظهور ميكرد امكان انزواي اجتماعي طلبان بهشدت بالا ميرفت. از سوي ديگر كاملا پيدا است كه طي 20 سال گذشته طبقه ضعيف روشنفكر و نخبه افغان نه توان تقويت ريشههاي دموكراسي را داشتهاند و نه حتي روي همبستگي ملي و ميهني كاري صورت دادهاند تا جامعهاي با ريشههاي مستحكم تشكيل شود فعلا نه تنها در افغانستان بلكه در بسياري از كشورهاي خاورميانه مردم مستمع تئوريها و آموزههاي جان استوارت ميل، برتاند راسل، پوپر، فوكوياما وهانتينگتون نيستند و روشنفكران هم در ميان مردم حضور ندارند (آنها اغلب مثل برخي از دانشمندان خودمان به غرب تشريف ميبرند) تا دموكراسي و حقوق بشر و آزادي و روش رسيدن به آنها را ترجمه كنند. نظاميان غربي از هواپيماهايشان كتاب پرتاب نميكنند و بمبهايشان اگر همواره طالبان را هدف قرار دهد گاهي بر سر عزا و عروسي مردم نيز فرود ميآيد! ماهوارههايشان رقص و آواز تحويل ميدهند و تن مومنان را ميلرزانند. در اين سوي جهان دعواي سنت و مدرنيزم همچنان برپاست و همچنان سرگرداني ميآفريند و قرباني ميگيرد. روشنفكرانمان خود را بدهكار مردم نميدانند و مبارزان و دلسوزان از فقر تئوريك رنج ميبرند. خاورميانه در ميان شعلههاي سرخوردگيها و ابهامها و حيرتها ميسوزد و داعش و طالبان چون گويهاي آتشين از ميان اين تنور بيرون ميجهند و جهنم ميسازند. ما بهرغم هزاران حادثه و تحول و پيشرفت و عقبگرد هنوز تكليف دنيا و عقباي خويش را مشخص نكردهايم. گاهي هر دو را ميخواهيم، گاهي شيداي دين ميشويم و گاهي غرق در دنيا! ظهور طالبان و داعش در افغانستان و عراق و سوريه و سومالي و.. نشاندهنده وجود زمينه فراخ براي آنهاست و اگر اين زمينه نبود هيچ توطئهگري با هر ميزان از پول نميتوانست آنها را علم كند. طالبان در ميان جهل مردم همه جا هست و وقتي مجموع شرايط سياسي و توازن قواي منطقهاي و بينالمللي ايجاب كند به اشكال مختلف سر بر ميآورد و اتفاقا اول سراغ زنان و كودكان ميرود! روحانيون نتوانستهاند ميان توسعه و دين پيوند راهگشا ايجاد كنند و روشنفكران نفوذي ندارند تا راه پيشرفت را در اذهان عمومي جا بيندازند. مصيبت بزرگ پيشروي طالبان نيست، جذب نيرو از سوي اين گروه است. داعش اگر همه دنيا را عليه خود بسيج نكرده بود همچنان زنده ميماند و از زمينههاي موجود استفاده ميكرد و چه بسا بزرگتر هم ميشد. طالبان ياد گرفته است كه به خشونت تظاهر نكند تا همه را عليه خود نشوراند ولي هيچگاه به حقوق زنان و كودكان و مردان و ديگرانديشان كوچكترين اعترافي ندارد. بعيد نيست همين فردا از يك سو شيعهكشي راه بيندازند و از سوي ديگر به همه اشكال توسعه حمله كنند. آنها براي همين آمدهاند و براي همين مورد حمايتهاي مشكوك قرار ميگيرند.