فيلسوفي باريكبين و عالِمي راستين
محمد زارع شيرينكندي
روانشاد استاد دكتر مهدي حائرييزدي از معدود عالمان راستين و از اندك شمار فيلسوفان منتقد و تيزبين دوره جديد تاريخ ما بود كه بسي فراتر از اصالت و اهميت خانوادگي رفت، فلسفه جديد را سالها در غرب آموخت، بسيار دقيق و موشكافانه به مسائل فلسفي غرب نفوذ و رسوخ كرد و سپس به خوبي از عهده فلسفه تطبيقي / مقايسهاي برآمد و آثاري سنگين و استوار در اين حوزه به
نگارش در آورد.
حائرييزدي فلسفه صدرا را به نحو احسن ياد گرفت و بعد احساس كرد كه آن براي روح تشنهاش بسنده نميكند و پاسخگوي پرسشهاي نو و ژرفش نيست. از اينرو بار سفر بربست و سالها در دانشگاه جورج تاون و ميشيگان و دانشگاه تورنتو به تلمذ در فلسفه غرب (عمدتا فلسفه كانت و فلسفه تحليلي) پرداخت. او ادب نفس را در كنار ادب درس هيچگاه فراموش نكرد و پيوسته از رذايلي كه دامن برخي همصنفانش را گرفته بود، بيزاري
ميجست.
حائرييزدي در مباحثاتي فلسفي و منطقي كه با علامه طباطبايي داشت با نهايت احترام و ادب نظر مستقلش را بيان كرد و مخاطب را «علامه معاصر و بزرگوار» و «يكي از بزرگان عصر» به شمار آورد و اين در حالي است كه او در كاربست القاب و عناويني مشابه بسيار وسواس داشت. او مقالهاش را چنين مودبانه و فروتنانه به پايان ميبرد: «بايد از محضر افادت اثر ايشان (آقاي طباطبايي) پوزش طلبيده و به اين شعر از اديب نيشابوري به مقاله خود پايان دهيم: اين همه بيهوده ژاژخايي/ نيست جز محض طبع آزمايي/ ورنه اندر شعار گدايي/ من همان باستاني گدايم». حائرييزدي عالمي آزاده و وارسته بود كه همواره در برابر كششها و تمايلات دنيوي ايستادگي كرد و ساحت حقيقت و عدالت و پاكي و علم و تفكر را پاس
داشت.
او به تأسي از فيلسوف آلماني، كانت كه علاقه وافري به فلسفهاش داشت سه كتاب استوار و ماندگار نوشت: «كاوشهاي عقل نظري»، «كاوشهاي عقل عملي» و «حكمت و حكومت». قدر اين سه كتاب در ميان اهل نظر و اهل فلسفه ناشناخته است در حالي كه آثاري سخت مستدل و سيستماتيكاند و شايد در دوره جديد تاريخ فلسفي ما
كمنظير باشند.
او برمبناي رويكرد تحليلياش، به گفته خود، به بحثهاي ماهوي فلسفه ميپرداخت و رغبت و گرايش و اعتقاد چنداني به تاريخ فلسفه و آموختن فلسفه از او در تاريخ فلسفه نداشت. در حالي كه فلسفه در هيچ جا جز تاريخ فلسفه خانه ندارد و فلسفه نيست جز تاريخ فلسفه. اگر فلسفه به نحو تاريخي و با تفكر و تذكر تاريخي آموخته شود، احتمال تكرارها و تقليدهاي ناروا كمتر ميشود.
ديانتي كه حائري بدان معتقد بود، ديانتِ راستي و پرهيزكاري و پارسايي بود نه ديانت سياسي. به همين سبب وقتي ديد دين وارد عرصه سياست و حكمراني شد از همه چيز دست شست، گوشه عزلت گزيد و كتاب مهم و ارزشمند و فيلسوفانه «حكمت و حكومت»
را نوشت.
دكتر حائرييزدي در آن سالهاي كودتا يكي از طرفداران دكتر محمد مصدق بود. من از مشي و منش و بينش اين عالم جليلالقدر بسيار آموختهام و همواره او را يكي از اسلامشناسان دقيق النظر و در عين حال ملتزم به دين و يكي از استادان سرشناس فلسفه تطبيقي قلمداد كردهام. زمانه ما، زمانه انسانهاي عاري از اصالت و شخصيت و هويت و آثار تهي از محتوا و معناست، پس طبيعي است كه از زندهياد استاد دكتر حائرييزدي يادي نشود و آثارش به بوته فراموشي سپرده شود.
در روزگار رسوايي كه افراد منتشر و پرگو و پرنويس مدام ايده و تئوري ميفروشند و همواره خود را در معرض ديد مريدان و مردمان قرار ميدهند، پاسخ نمكين و آموزنده حائرييزدي به يكي از سردبيران ارشد يكي از مجلات فلسفي شايان توجه است: سردبير از ايشان ميخواهد عكسي از خودشان بفرستد تا در مجله منتشر شود و ايشان پاسخ ميدهند كه سالبه جزئيه عكس ندارد! او به عصري اصيل تعلق دارد كه در آن آدميان نخست غوره ميشوند و سپس مويز، انسانها نخست درس ميخوانند و سالها بحث ميكنند و سپس عالِم ميشوند و نخست «اسفار» و «شفا» و «نقد عقل محض» و «نقد عقل عملي» ميخوانند و ميفهمند و سپس فيلسوف ميشوند. به اميد آن عصر و زمانه.