به ياد حميدرضا صدر در هفتمين روز درگذشتش
او هميشه بهانه براي زندگي داشت
احمد طالبينژاد
نوشتن از حميدرضا صدر اندكي مشكل است؛ براي اينكه واقعا باورم نميشود كه حميد را از دست داده باشيم، البته براي ما كه يك زماني در عالم همكاري رابطه بسيار نزديكي با هم داشتيم كوچ او از سه سال پيش به امريكا آن هم بدون اينكه به كسي چيزي بگويد و از دليلش صحبت كند به اين معنا بود كه او را از دست دادهايم ولي به هر حال هميشه در ياد و خاطرات ما بوده و هست.
حميدرضا صدر شخصيت كاريزماتيك و خوبي داشت آدم چند وجهي بود نه كينهاي در وجودش بود و نه حب و بغضي داشت . يك عاشق به تمام معنا. او عاشق دو چيز بود؛ سينما و فوتبال . تا آن حد افراطي كه در سالهاي اخير سينما را قرباني فوتبال كرد. درحالي كه زماني از پركارترين منتقدان و نويسندگان سينمايي بود و با نشريات مختلف كار ميكرد ولي از وقتي كه به عنوان كارشناس فوتبال در تلويزيون تبديل به يك چهره مردمي شده بود متاسفانه در مورد سينما كمكاري كرد و كمتر مينوشت و در مجامع سينمايي هم كمتر حضور پيدا ميكرد. در حالي كه هم سواد سينمايي خوبي داشت و هم حافظهاي وحشتناك قوي داشت. آنقدر حافظهاش قوي بود كه مثلا درباره مشخصات و زندگينامه بازيگر نقش فرعي فلان فيلم وسترن امريكايي از او سوال ميكرديم او بلافاصله اطلاعات را عرضه ميكرد همانطوركه در مورد فوتبال هم مردم شاهد بودند كه چه اطلاعات وسيع و عميقي داشت. اگرچه من و او هميشه سر اين قضيه كشمكش داشتيم كه آيا فوتبال آنقدر اهميت دارد كه به اندازه سينما آن را دوست داشته باشيم يا نه؟ او معتقد بود همه اين موضوعات بهانههايي هستند براي زندگي و او عاشق اين بهانهها بود.
به هر حال حميدرضا صدر كار نوشتن را به عنوان روزنامهنگار و در مرحله بعد منتقد در مجله زن روز در سالهاي دهه شصت آغاز كرد و بعد به ماهنامه سينمايي فيلم آمد. ما هفتهاي يك بار اغلب همديگر را ميديديم بعدها به واسطه انتشار ماهنامه هفت با ما همكاري كرد؛ هفتهاي يكي، دو روز او را آنجا ميديديم. آدم بسيار خوش مشربي بود كه با حضورش گرماي خاصي به محافل ميداد چه ورزشي و چه سينمايي. خاطرهاي كه از صدر در ذهنم نقش بسته به همان دوران همكاري برميگردد كه هر وقت در «زن روز» مطلبي مينوشت كه به هر دليلي نميخواست با اسم خودش كار شود با اسم غزاله صدر منتشر ميكرد آن زمان غزاله خردسال بود و من با شوخي به حميدرضا صدر ميگفتم خوش به حال دخترت از كودكي نابغه است و از همين دو، سه سالگي مطالب به اين خوبي مينويسد، قاهقاه ميخنديد. به هر حال غزاله الان خانم برومندي شده و اين اواخر براي مادر و حميد در امريكا همدم بود.
به نظر من حميدرضا صدر قرباني دو چيز شد؛ يك فوتبال، همانطور كه گفتم خودش را فديه فوتبال كرد براي جا انداختن اينكه فوتبال هم تفريح و سرگرمي بسيار خوبي است و هم مثل سينما جريان فرهنگي حساب ميشود و قرباني چيز ديگر كه از گفتنش معذور هستم. او در مجموع از خانواده اصيل و آريستوكرات قديمي بود. صدر تحصيلكرده ايران و انگلستان بود. دكتراي برنامهريزي شهري داشت ولي كمتر از رشته اصلي حرف ميزد هر چند ارتزاقش از رشته اصلياش بود. او عضو هياتمديره شركت ساختماني عمراني بود. روزگارش از آنجا ميگذشت. از مهمترين ويژگيهاي حميدرضا صدر كه امروز گفتنش لازم است اينكه هيچوقت منتظر درخواست يا پيشنهاد هيچ سردبيري نمينشست كه راجع به فلان شخصيت سينمايي بنويسد يا تحليل ارايه دهد. او هميشه مطالب نوشته و آماده داشت، كافي بود كه به عنوان مثال سردبير مجله فيلم به او زنگ بزند درباره فلان شخصيت سينمايي يا فلان فيلم مطلب بخواهد او بلافاصله براي مجله ميفرستاد. همان دورهاي كه ايميل و فضاي مجازي نبود، او مطالب را يا پست ميكرد يا خودش حضوري ميآورد، به قول خودش كشوي من مملو از نوشتههايي است كه قرار است بعدها چاپ و منتشر شود، البته بعضي مطالبش را در كتاب سينمايي و تاريخي منتشر كرد. در مجموع قلم روان و سريعي داشت، آدم متعادلي بود هيچوقت اهل انتقاد به آن معنا نبود، البته اجازه بدهيد اعتراف كنم كه اين اواخر كه آلوده ورزش شده بود اخلاقش كمي تند شده بود و ادبياتش فرق كرده بود و واژههايي به كار ميبرد كه در شأن او نبود. چند بار به او گفتم اين واژهها براي آدم اهل فرهنگ و هنر نيست و بيشتر از دهان و بيان ورزشكاران و فوتباليستهاست، ميخنديد و ميگفت آدم تغيير ميكند ولي به هر جهت متاسفانه بهرغم تلاشي كه خودش، خانمش و دخترش كردند بعد از سه سال جنگيدن با عفريت مرگ مغلوب شد و سينما و فوتبالدوستان ايران اين چهره مثبت و مثبتانديش را از دست دادند. به نظر من تلويزيون از اين نظر حتي متضررتر از سينما شد براي اينكه حميدرضا صدر يكي از محبوبترين مفسران فوتبال بود. اين اواخر حميدرضا صدر را كوچك و بزرگ ميشناختند و با او عكس ميگرفتند كه در زمينه كار خودش تبديل شده بود به سلبريتي.