كوتاه درباره حميدرضا صدر
هوادار بزرگوار
حافظ روحاني
به مدد فوتبال حال سازوكاري در اختيار داريم تا متعصب باشيم، تا پيش از هر مسابقه، در حين برگزاري و پس از آن بيمنطق و عصبي بر سر هواداران تيم حريف فرياد بزنيم و شايد اگر عنان اختيار از كف دهيم، پا را فراتر هم بگذاريم. در تمام طول اين سالها و دههها هواداري فوتبال بارها معني عوض كرد و معيار جعلي و نامعين «تماشاگرنما» مدام تغيير كرد، آنچنانكه شايد حتي كمي پيش از كرونازدگي ايام برخي رفتارها داشت از محدوده «تماشاگرنمايي» خارج ميشد.
حميدرضا صدر را يكبار بيشتر از نزديك نديده بودم؛ در يك باشگاه فيلم خصوصي و كوچك كه به دعوت دوستي آمده بود و به درخواست همان دوست خودش فيلم انتخاب كرده بود. براي نمايش چند فيلم كوتاه از باستر كيتون را آورده بود. فيلمها كوتاه بودند و سرشار از جنون مشهور كيتون كه در آن سپيدهدمان كمديهاي بزنبكوب چه جسارتي داشت و بيمحابا از در و ديوار بالا ميرفت. بعد از نمايش فيلم اتفاقي صندلي كنارياش به من افتاد. زمان زيادي نگذشت كه مجبور شدم جايم را عوض كنم. شورش را با تكانهاي هيجانزده دستهايش نشان ميداد و آنچنان پرشور بود كه نشستن در كنارش همانا و احتمال كتك خوردني ناخواسته همان.
در اين ايام بسياري از شور زندگياش گفتند و از ميل و اشتياقش به سينما، فوتبال و تمايلش به قياس اين دو با زندگي. نميدانم آنچنان كه او گفته بود صحبت از فوتبال، صحبت درباره زندگي هست يا نه، اما او مانند يك هوادار واقعي اين دو را قرين و هممعني ميديد. پس بعد از برنامه نود و اينكه عادل فردوسيپور فوتبال را به موضوعي تبديل كردند و نه مختص به آنچه طبقات بالا احتمالا سرگرمي طبقات فرودست ميناميدند راهي تلويزيون شد تا شمايلش ساخته شود و با حضورش در تلويزيون به عنوان مفسر فوتبال نقشش در تغيير يك مفهوم را ايفا كرد. به مدد لحن پرشور، شيكپوشي و ارجاعات گوناگون تاريخي و احترازش از تعصبهاي كوركورانه (كه گاه به شكلي جدي ويژگي هواداران فوتبال در نظر گرفته ميشود)، كمك كرد تا فوتبال به سرگرمي عموميتري تبديل شود و هواداري فوتبال به عنوان شكلي از زيست يوميه يا يك حق ساده ديده شود. نقش او در كنار عادل فردوسيپور و برنامه نود در تبديل فوتبال به امري اجتماعي را نميتوان ناديده گرفت.
اما او بيش از پيش به ما يادآوري كرد كه براي لذت بردن از سينما يا فوتبال - كه به چشم او عين زندگي بودند – نيازي به تعصب كوركورانه نيست و از اين نظر در ميان معدود كساني قرار گرفت كه به ما نشان دادند براي دوست داشتن يك فيلم يا هواداري از يك تيم نياز نيست تا در دام دشمنتراشي قرار بگيريم و تيم حريف و هوادارانش را تخريب كنيم، آنچنان كه كموبيش همه كردهايم و ميكنيم.
ارجاعاتش به تاريخ را همه ياد دارند كه در برنامههاي فكاهي تلويزيون به بهترين موضوع براي شوخي با او تبديل شد. كتاب خاطرات نوشت و تاريخ سياسي سينماي ايران را تاليف كرد كه كتاب كمايرادي هم نيست. اما فارغ از اينها نشان داد كه تاريخ به ما ميآموزد كه چقدر تعصب ميتواند امري كوركورانه باشد و جهان آنقدر بزرگ هست كه براي تكتك ما با تمامي علايق و تمايلاتمان جا داشته باشد. او به ما نشان داد براي لذت بردن از زندگي، براي دوست داشتن فيلم و عشق ورزيدن به يك تيم فوتبال لازم است بزرگوار باشيم و او بيترديد يك هوادار بزرگوار بود.