صيانت از ذهن و روح هم بد نيست
ابراهيم عمران
تقريبا يك ماهي ميشد كه صاحبخانه جوابش كرده بود. نه اينكه صاحب ملك قيمت پول پيش و اجاره ماهيانه را ببرد بالا؛ برادرش ديگر توان اجاره دادن نداشت و لاجرم بايد در خانه برادر بزرگتر، سكني ميگزيد. طي اين يك ماه سه خيابان پايينتر از محل فعلياش دنبال خانه بود. به نسبت پول پيش دستكم چهل ميليون تومن كم داشت و به تناسب اجاره يك ميليون و دويست هزار تومن. ديگر داشت نوميد ميشد كه البته شده بود. داشتي در كار نبود.
در همين گيرودار پيامكي آمد كه در خيابان فرشته آپارتماني است صد و هفتاد متر با قيمت استثنايي صد و چهل ميليون تومن! ديگر طاقت از دست داد. بيآنكه نگران واكنش دوستش شود زد زير گريه. گفت آخر خدا چرا الان و در اين موقعيت همچين پيامكي؟! ميگفت اي كاش دستش به مديران مخابرات ميرسيد تا دستكم به آنها بگويد چنين پيامكهاي كلي و انبوه را براي مناطق خاصي ارسال كنند، نه اينكه طرف بالاتر از ميدان اعدام و مولوي را نديده؛ آن وقت اسم خياباني بر گوشياش ظاهر ميشود كه فرشتگان واقعي را نيز در آن جايي نيست. حسابي كه اشكهايش سرازير شد و كمي هم سبك؛ به دوستش گفت اگر بتوانم براي خودم جايي گير بياورم؛ ماه بعد موعد سال آپارتمان خواهرم است. با صاحبخانه دندانگردي كه او دارد، يك داستان كامل نيز آنجا در انتظارش است. شايد اين نوشته براي برخي، قصه باشد و از واقعيت دور. ولي بيشترمان آگاهيم كه اين نوشته قصه نيست و بايد باورش كرد. بهراستي چه طرحي ميتوان براي اينگونه مسائل داشت؟ و مجريان چگونه ميتوانند ناراحتي و حرمان اين دست از مستاجران را التيام بخشند؟ صيانت از روح و روان اين قشر؛ آيا متولي نميخواهد؟ فضاي ذهني اين افراد؛ آيا كارگردان و پيشنويس طرحي نياز ندارد؟ درست است كه مالكيت محترم است و مالكان نيز دلايل خاص خود دارند، ولي جز طرح غيرقابل اجراي عدم افزايش بيش از بيست تا بيست و پنج درصد اجارهبها؛ چه طرحي مدون شد تا اينچنين بسان فرد اين يادداشت هق هق گريهها را شاهد نباشيم؟ نمايندگاني كه براي شبكههاي مجازي چهار تا پنج جايگزين دارند؛ چرا هيچ جايگزيني براي اين آزگار هميشگي ندارند؟ اگر بخواهند حسين قليخاني وار، طرح صادر نمايند، چه ميشود طرحي هم براي اين مساله فيالبداهه بدهند و نياز هم به كارشناسي نباشد. بهراستي نميشود؟ شايد اين نمايندگان نفسشان حق باشد و طرحهايشان بهدرد خورد؟ چرا هميشه طرح براي بستن؟ چرا طرح نميدهند براي بازكردن برخي مصايب؟ ميان مردم بودن نه از روي صندلي مجلس ميسور ميشود و نه از وراي طرحهاي صيانتگونه. كمي هم شنيدن مشكلاتي از اين دست بد نيست. روزگار و روايت اين ايام ما حكايت اين شعر كوچه بازاري است كه: من از ليلي در اندوه و عذابم/ تو از عباس ميگويي جوابم؟!