آخرين روزهاي شيخ فضلالله
محمود فاضلي
شيخ فضلالله نوري مرجع تقليد نبود اما در پايتخت بالاترين مقام روحانيت را داشت و در رديف بهبهاني و طباطبايي جاي ميگرفت. او از نظر معلومات و تبحر در علوم ديني بر همرديفان خود برتري داشت و در قدرت استدلال در ميان طبقه خود بينظير بود. مشروطيت آنچنانكه در كلام رقبايش گفته ميشد براي او مكروه، جلوهگر شد و او آنها را دشمن خود پنداشت.
در جريان تشكيل مجلس براي تدوين قانون اساسي و متمم آن نقش فعالي داشت تا جايي كه توانست با پيشنهاد يك ماده مبني بر نظارت پنج تن از علماي زمان بر مصوبات مجلس قديمي در جهت اسلامي كردن قوانين مجلس گام بردارد. ديدگاه نوري تفكري بود كه از قرنها پيش وجه غالب انديشه فقهي شيعه را تشكيل ميداد. او اساسا هرگونه قوانين عرفي را كه از اروپا رسيده بود منافي قواعد اسلام ميدانست و معتقد بود جامعه ايران بهدليل ويژگيهاي خاص خود مستعد مجلس نيست و تا زماني كه اين ويژگيها باقي است از مجلس چيزي جز هرج و مرج عايد نخواهد شد.
او تصويب قانون با اكثريت آرا را غيرشرعي و منافي با اقرار به نبوت و خاتميت و كمال دين ميدانست.
پس از پيروزي انقلاب مشروطه و با مشاهده نفوذ جريانهاي روشنفكري در مجلس و رهبري انقلاب، شيخ فضلالله خواستار استقرار مشروطه مشروعه شد. به اعتقاد او انقلاب مشروطه از مواضع خود منحرف شده و عناصر مخالف اسلام در زير لباس مشروطهخواهي قصد دارند انديشههاي غربي را جايگزين ارزشهاي اسلامي كنند. فاتحان تهران پس از آنكه توانستند بر قدرت تكيه زنند، بسياري از مستبدين را به حال خود گذاردند و حتي آنان را به مناصب دولتي گماشتند.
شاه را بدون محاكمه آزاد گذاشتند تا به روسيه پناه برد، اما چون وجود شيخ برايشان قابل تحمل نبود سراغ او رفتند. شيخ فضلالله از زماني كه حبس شد تا موقعي كه اعدام شد تمام ساعات را با بردباري و خونسردي گذراند و راه عجز و ناله و توسل به اين و آن را در پيش نگرفت و شخصيت خود را حفظ كرد.
روز 9 مرداد 1288 عدهاي از مجاهدين مسلح به فرماندهي يوسف خان ارمني به خانه شيخ ريختند و در ميان شيون و زاري و ناله اهل خانه، يوسفخان به سرعت داخل كتابخانه دويد و دست شيخ را گرفته كشان كشان بيرون آورد. او را در ميدان توپخانه محبوس كردند.
اعضاي محكمه انقلاب اكثرشان سران مجاهدين تندرو بودند و روساي معتدل و سرداران از حضور در محكمه سر باز زده بودند. تقريبا بيست نفر تماشاچي از مجاهد و غيرمجاهد نيز حضور داشتند. از ابتداي محاكمه از شيخ دايما از تحصن او در محل حضرت عبدالعظيم سوال ميكردند كه چرا رفتي، چرا آن حرفها را زدي، پول از كجا ميآوردي و از اين قبيل چيزها.
شيخ ابراهيم زنجاني يكي از مجتهدين، ادعانامه مفصلي كه ادعاي مجرميت شيخ را يدك ميكشيد، را چنين قرائت كرد: «شيخ فضلالله بر طبق فتوا و حكم حجج اسلام نجف اشرف مفسد فيالارض است و بايد طبق قوانين اسلام با او همان معاملهاي را كه خداوند راجع به مفسد فيالارض دستور داده، رفتار كرد.»
اعضاي محكمه انقلابي پس از يك ساعت مشاوره با اتفاق راي ميدهند كه چون نوري قيام بر ضد حكومت ملي كرده و سبب قتل هزارها نفوس و خرابي بلاد و غارت و فساد گرديده و حجج اسلام نجف اشرف او را مفسدالارض تشخيص دادهاند محكوم به اعدام است.
در روز اعدام شيخ، در ميدان توپخانه هياهو و جنجالي برپا بود. محكوم، فاصله ميان محبس و محل اعدام را با خونسردي و متانت پيمود. نوري عصازنان به آرامي و طمأنينه به طرف دار ميرفت تا به نزديك چهارپايه دار رسيد. حدود 10 دقيقه براي مردم صحبت كرد و چنين گفت: «خدايا تو شاهد باش كه من آنچه بايد بگويم، به اين مردم گفتم. خدايا تو خودت شاهد باش كه در اين دم آخر باز به اين مردم ميگويم كه موسسين اين اساس لامذهبيني هستند كه مردم را فريب دادهاند.»
شيخ پس از اينكه حرفهايش تمام شد عمامهاش را از سرش برداشت و تكان تكان داد و گفت: «از سر من اين عمامه را برداشتند، از سر همه برخواهند داشت.» دو نفر از مجاهدين طناب را به گردن محكوم انداختند. مايملك شيخ را هم از طرف كميسيون جنگ به فرزندش شيخ مهدي دادند حال آنكه ظاهرا شيخ در حيات، او را از ارثيه محروم كرده بود.