وبينار يكجانبهگرايي و قواعد بينالملل حقوقي
آيا يكجانبهگرايي مسائل جهان امروز را حل ميكند؟
گروه ديپلماسي
وبينار يكجانبهگرايي و قواعد بينالملل حقوقي، به ميزباني فصلنامه مطالعات بينالملل و بنياد بينالمللي گفتوگوي جهاني، روز چهارشنبه ۱۳ مرداد برگزار شد. در اين نشست آنلاين دكتر اسعد اردلان استاد بازنشسته حقوق بينالملل دانشگاه وزارت امور خارجه درخصوص فرآيند حقوق بينالملل و چندجانبهگرايي، دكتر محمود منشيپور استاد حقوق بشر دانشگاه ايالتي سانفرانسيسكو درخصوص قواعد جامعه مدني و يكجانبهگرايي، دكتر انيسه وان انگلند استاد حقوق بينالملل دانشگاه كرانفيلد درخصوص سازمان ملل متحد و رويارويي با يكجانبهگرايي و دكتر مهدي ذاكريان استاد مدعو پيشين دانشكده حقوق دانشگاه پنسيلوانيا درخصوص قواعد بنيادين حقوق بينالملل بشر و پارادايم چندجانبهگرايي سخنراني كردند. در ادامه خلاصهاي از سخنرانيهاي اين نشست را مطالعه ميكنيد.
دكتر اسعد اردلان، استاد بازنشسته حقوق بينالملل در اين نشست ابتدا يكجانبهگرايي و چندجانبهگرايي از منظر حقوق بينالملل را بررسي كرد. او در ابتدا گفت: «برخي كشورها به دنبال اعمال نقش سنتي خودشان در تاريخچه به صورت مستقيم و چه غيرمستقيم هستند. اين دولتها خودشان را دولت وستفاليايي فرض ميكنند و به دنبال اعمال اراده خودشان به طرق مختلف چه نظامي، چه مالي و چه ديپلماتيك هستند كه كشورهاي ديگر را وادار به پيروي از خواستههاي خودشان بكنند. در مقابل اين رويكرد بحث چندجانبهگرايي قرار ميگيرد، فرآيندي كه در جهان امروز روز به روز بيشتر با آن آشنا ميشويم.» او در ادامه گفت: «قصد من پاسخ به اين سوال است كه آيا حقوق بينالملل امروز يكجانبهگرايي را تاييد ميكند يا تمايل به چندجانبهگرايي دارد.»
او در ادامه با اشاره به تشكيل پيمانهاي نظامي دفاع جمعي به عنوان يك نوع ساختار يكجانبهگرايانه در ظاهر چندجانبهگرايي به پيمانهاي ناتو و ورشو اشاره كرد و گفت كه «در مقابل اعمال اراده امريكا و شوروي به ديگر كشورها براي تشكيل پيمانهاي به ظاهر چندجانبه ناتو و ورشو، گروهي از كشورها، جنبش عدم تعهد شكل گرفت. تشكيل جنبش عدم تعهد، هر چند كه چندان از سوي قدرتهاي وقت جدي گرفته نشد، اما تمايل برخي كشورهاي دنيا به چندجانبهگرايي در مقابل يكجانبهگرايي نظامي ابرقدرتهاي وقت بود.»
او در نمونهاي ديگر به عامل شناسايي دولتها در جامعه بينالمللي اشاره كرد و گفت: «در گذشتهعامل شناسايي دولت تسلط و حاكميت بر سرزمين بود، اما امروزه اين شناسايي به صرف اعمال حاكميت به دست نميآيد. به عنوان مثال زماني كه ۱۹۷۱ چين به عضويت سازمان ملل متحد پذيرفته شد، تايوان از سازمان ملل خارج شد، اما حاكميتش بر سرزمينش برقرار بود و خللي در آن وارد نشد. مثال دوم طالبان است كه در سال ۱۹۹۷ تقريبا ۹۰درصد خاك افغانستان را تحت سلطه درآورده بود، همين باعث شد كه عربستان و امارات و پاكستان، طالبان را به عنوان دولت به رسميت بشناسند، اما ساير دولتها و سازمان ملل متحد در مقابل اين شناسايي مقاومت كردند و تا سال ۲۰۰۱ كه طالبان سرنگون شد، سفارت افغانستان در ساير كشورها سفرايي را داشت كه دولت به رسميت شناخته شده بينالمللي افغانستان در اين نمايندگيها گماشته بود.»
اردلان ادامه داد: «تمامي معاهداتي كه تضمين صلح بينالمللي را برعهده دارند از طريق تعهد مشترك دولتها ايجاد شدهاند و نتيجه تمايل دولتها به چندجانبهگرايي محسوب ميشوند. اين معاهدات تبديل به بخش عمدهاي از منابع حقوق بينالمللي شدهاند، يعني خودشان ابتدا ناشي از توسعه حقوق بينالملل بودند كه براساس ماده ۳۸ اساسنامه ديوان بينالمللي دادگستري به منابع حقوق بينالملل تبديل شدند.» او در پايان تاكيد كرد، براي اينكه يك قدرتي اراده خودش را بر جامعه جهاني تبديل نكند چه قدرت يگانه مانند امروز چه قدرت چندگانه مانند دنياي دوقطبي پيشين، دولتها اساس نياز به همبستگي و همپيوندي ميكنند، عمدهترين نوع تحول در قلمرو معاهدات به چندجانبه تبديل شدند. يعني معاهدات از حالت دوجانبه يا تحميل شده از سوي يك جانبه تبديل شدند به معاهدات چندجانبه كه دولتها در آن به عنوان يك راي يا تصميم صاحب حق هستند.
جامعه مدني و چندجانبهگرايي
محمود منشيپوري، استاد حقوق بشر دانشگاه ايالتي سانفرانسيسكو، در ادامه اين وبينار توضيح داد بعد از جنگ جهاني دوم نظام بينالملل براساس ليبراليسم مبتني بر بازار غرب بود كه رقابتي با شوروي هم داشتند. او گفت: «زماني كه فروپاشي شوروي در سال ۱۹۹۰ اتفاق افتاد و از بازي بزرگ قدرتهاي بينالمللي خارج شد، اتحاديه اروپا خود را در مقابل امريكا ديد و در آنجا ما شاهد رقابت ميان اروپا و امريكا بوديم. بعد از جنگ سرد ديديم كه نظمي جهاني براساس برخي قواعد بينالمللي شكل گرفته بود كه برخي از اين قواعد براساس ارزشهاي ليبرالي مانند مشروعيت حكومت، جامعه مدني و امثالهم بود. سازمان ملل متحد هم در همين فضا حركت ميكرد. بعد از جنگ سرد شاهد پديدهاي شديم به عنوان جهاني شدن. يك تعبير جهاني شدن اين بود كه قدرتهاي بزرگ سرمايهداري مانند امريكا، اروپا، ژاپن و بعدها چين وارد اين بازي از منظر بالا شدند. اما در پي اين گرايش بود كه جهاني شدن از پايين تبديل شد به موتور محرك پيشبرد جامعه مدني و حقوق بشر و غيره.» اين استاد حقوق بشر تاكيد كرد نهادهاي ناكارآمد يا مشكلدار بينالمللي باعث ايجاد شكاف اعتماد به چندجانبهگرايي شدهاند كه باعث تقويت يكجانبهگرايي ميشود. خيلي از سازمانهاي بينالمللي و نهادهاي جهاني جوابگوي نيازهاي جهاني و بينالمللي نيستند. او در ادامه با اشاره به همهگيري كوويد۱۹ و گرايش جامعه مدني به رسانههاي اجتماعي گفت: «سرنوشت جامعه مدني امروز در جهان با سرنوشت رسانهها و شبكههاي اجتماعي گره خورده است. امروز خيلي از سازمانهاي جامعه مدني فعاليتهايشان را آنلاين كردهاند. به همين دليل ويروس كرونا براي رژيمهاي اقتدارگرا يك پوشش و كاوري ايجاد كرده كه توازن قدرت را به نفع خودشان تغيير بدهند.»
او در ادامه تاكيد كرد برخي مسائل جاري بينالمللي، از طريق هيچ دولتي هر اندازه هم كه قوي باشد به تنهايي قابل حل كردن نيست. منشيپور گفت: «اقدامهاي يكجانبه براي كشورهاي بزرگ ريسك بزرگي دارد. مثال آن مشكلاتي است كه امريكا در عراق با آن مواجه شد. مشكلات جهاني نياز به راهحل جهاني دارند، تروريسم يك مشكل جهاني است، مهاجرت يك مشكل جهاني است، جرايم سايبري، اشاعه سلاحهاي كشتار جمعي و تغييرات اقليمي مشكلات جهاني هستند.» او در پايان نتيجهگيري كرد: «در ايجاد سيستمهاي چندجانبهگرايي دولتها هستند، جامعه مدني است، كشورهايي كه كمكهاي بينالمللي دريافت ميكنند و بخش خصوصي.»
چندجانبهگرايي محدود
در ادامه اين نشست آنلاين انيسه وان انگلند، استاد حقوق بينالملل دانشگاه كرانفيلد در مورد سازمان ملل متحد و يكجانبهگرايي صحبت كرد. او در ابتدا تاكيد كرد كه بعد از جنگ جهاني دوم، چندجانبهگرايي به اين مفهوم تعبير ميشد كه چندجانبهگرايي به اين معناست كه با هم بودن به معناي قويتر بودن در كنار هم است. او گفت: «رويدادهاي دهشتناك جنگ جهاني دوم ريشه اصلي تشكيل سازمان ملل بود و براساس ساختن دنيايي بهتر براي همگان، اين سازمان شكل گرفت. هنوز هم چندجانبهگرايي با همين رويكرد مورد استقبال قرار ميگيرد. ايده اين است كه اگر با هم باشيم، كارايي بيشتري داريم.» او تاكيد كرد يك روايت دوگانه در حقوق بينالملل ايجاد شده كه از اكثريت جهان، يعني جنوب ژئوپليتيك انتظار سازشها و كوتاهآمدنهايي ميرود، از كشورهايي مانند چين، ايران، آفريقاي جنوبي، مراكش، مكزيك و امثالهم كه اين عقبنشينيها از سوي شمال ژئوپليتيك يعني اتحاديه اروپا، امريكا و استراليا، جبران نميشود. به همين دليل است كه بسياري از اين كشورها تمايل به يكجانبهگرايي پيدا ميكنند. او گفت: «وقتي كه امريكا در گوانتانامو از شكنجه استفاده ميكرد، چرا ديگر كشورها بايد خودشان را مقيد به حقوق بينالملل بدانند وقتي كه رهبر جهان حاضر به رعايت حقوق نيست؟» به گفته وان انگلند در آسيا اين رويكرد به چندجانبهگرايي وجود دارد كه نشستن پاي ميز مذاكره و گفتوگو از نتيجه اين گفتوگوها مهمتر است، در حالي كه در جايي مانند امريكا خروجي مذاكره و امضاي معاهده است كه اهميت دارد. او نتيجه گرفت كه بايد در چندجانبهگرايي چند فرهنگي جهاني را مدنظر قرار داد. او در ادامه گفت: «در عين حال توهم برابري وجود دارد.
اين تصور وجود دارد كه وقتي وارد يك معادله چندجانبه ميشويم، همه با هم برابريم، اما واقعيت اين است كه اين تصور صحيح نيست. ما همه ميدانيم كه شوراي امنيت سازمان ملل متحد ۵ عضو دايمي دارد و هيچ يك از اين 5 عضو از آفريقا، امريكاي لاتين يا جهان اسلام نمايندگي نميكنند. در نتيجه دايما با اين رويكرد مواجه ميشويم كه انگار چندجانبهگرايي تحميل كردن خواستههاي شمال ژئوپليتيك به جنوب است.» او در ادامه گفت وقتي يك كشور قوي در يك منطقه هستيد چه مزيتي براي شما وجود دارد كه وارد چندجانبهگرايي و چند فرهنگگرايي شويد؟ قدرت شما، منفعت شما را بهتر تامين ميكند و شما با مشكلات و چالشهاي كمتري مواجه ميشويد تا اينكه بخواهيد منافع ديگران را هم درنظر بگيريد. او با اشاره به خروج امريكا از برجام گفت: «وقتي يك موافقت چندجانبه شكل ميگيرد، ترك كردن آن، عملا بياحترامي به ديگران تصور ميشود و اين سوال را پيش ميآورد كه آيا مثلا امريكا وقتي برجام را ترك ميكند، كشوري است كه به تنهايي قدرت كافي دارد؟ امريكاييها خودشان هم ميدانند كه به تنهايي قدرت ندارند. يكي از استدلالهايي كه گاهي براي توجيه يكجانبهگرايي مطرح ميشود اين است كه اقدام يكجانبه معمولا سريعتر و موثرتر است.» او در ادامه دخالت فرانسه در مالي را مثال زد و گفت، فرانسه به صورت يك جانبه براي مبارزه با تروريسم وارد مالي شد، اما نهايتا نتايج آن فاجعهبار بود، اما آيا اگر از طريق چندجانبه و سازمان ملل اقدام ميكرد نتيجه بهتري ميگرفت؟ نميدانيم! چون اين اتفاق نيفتاد. او نهايتا نتيجه گرفت: «به نظر ميرسد آنچه امروز در حقوق بينالملل و روابط بينالملل به عنوان موثرترين و بهترين رويكرد درنظر گرفته ميشود، چندجانبهگرايي محدود يا معدودجانبهگرايي است. اين رويكرد به معناي آوردن كمترين تعداد ممكن از كشورهاي موردنظر براي رسيدن به بيشترين سطح از اثر و كارآمدي است.»