چالشهاي افغانستان طالباني
راشا العقيدي/ كامران بخاري
نيكلاس هراس/ كارولين رز
گروه طالبان پس از فروپاشي سريع دولت افغانستان كه امريكا 20 سال براي ساختنش وقت گذاشته بود، بار ديگر كنترل افغانستان را در دست گرفته و در روزهاي آغازين روند تاسيس دوباره امارت اسلامي افغانستان است. در همين چارچوب، رهبران طالبان در حال گفتوگو با چهرههاي سياسي رژيم سابق افغانستان است. به نظر ميرسد اين چهرهها همان كساني باشند كه بعد از اينكه اشرف غني، رييسجمهوري افغانستان از كشور گريخت، با طالبان وارد مذاكره شدند و دركي كه در اين مذاكرات شكل گرفت به طالبان اجازه داد وارد كابل شده و اين شهر را تصرف كند. احتمالا يكي از نتايج اين مذاكرات حضور صرفا نمادين برخي رهبران غيرطالباني افغانستان در رژيم آينده اين كشور خواهد بود. جنبش جهادي افغان تلاش ميكند خود را به عنوان يك جريان همهشمول معرفي كرده كه به دنبال يك نظم سياسي جديد است اما در عين سعي ميكند از ساختار فعلي جمهوري افغانستان استفاده كند تا مجبور نشود ساختار امارت اسلامي افغانستان را از نو بسازد. با مستقر شدن طالبان در افغانستان، چالشهاي ژئوپليتيكي پيچيدهاي در پيش خواهد بود. اين احتمال وجود دارد كه از آسياي جنوبي و مركزي با سرريز خشونتها از افغانستان مواجه شوند و احساسات جهادي ثبات منطقهاي را تهديد كند. از سوي ديگر طالبان بايد در مواجهه با چالشهاي اجتماعي و ژئوپليتيكي كه بعد از خروج امريكا از افغانستان ايجاد ميشوند وارد عمل شود و مسلما اين چالشها با چالشهايي كه آنها 20 سال پيش با آنها مواجه شدند، بسيار تفاوت دارند.
امارت اسلامي شماره 2
طالبان اصرار دارد كه اين بار با رويكرد متفاوتي وارد عرصه حكومتداري شده و مقامات اين جنبش جهادي مدام از كلماتي نظير مدارا و رواداري، حقوق زنان و عفو سراسري در سخنانشان استفاده ميكنند. به نظر ميرسد طالبان اين رويكرد جديد را با هدف جلب توجه و كسب مشروعيت بينالمللي در پيش گرفته است. اما متحملترين سناريو براي طالبان اين است كه آنها در برقراري تعادل ميان عملگرايي و رويهها و سنتهاي قديمي خود دچار مشكل شوند و هر قدر كه اين جنبش در مسير تثبيت قدرت خود به پيش برود و مشروعيت بينالمللي را كسب كند، اين مشكل عميقتر خواهد شد. اگر ايدئولوژي راديكال طالبان را در نظر داشته باشيم بايد گفت كه براي اينكه طالبان جديد بتواند رژيمي متفاوت از رژيم گذشته ايجاد كند، محدوديتهايي وجود دارد. براي مثال، در دو روز نخستي كه طالبان قدرت را به دست گرفت، در خصوص همه كاركنان دولت و ارتش عفو عمومي صادر كرده و از آنها خواست به محل كار خود بازگردند. يك مجري تلويزيوني زن هم كه حجاب داشت در برنامه تلويزيوني حاضر شد و دستهجات كوچك عزاداري در سالروز شهادت امام سوم شيعيان با اجازه طالبان در خيابانها به راه افتادند. اما تنها چند روز بعد، گزارشهايي منتشر شد كه نشان ميداد طالبان مجسمه يكي از رهبران شيعه هزاره را پايين كشيده و دستور دادهاند پرچمهاي عزاداري محرم پايين كشيده شود و به مجريان زن تلويزيوني نيز گفته است كه از روز دوشنبه تنها مردان حق دارند در تلويزيون حضور داشته باشند. طالبان تصرف دوباره كابل را با فتح مكه در صدر اسلام مقايسه كرده است. در صدر اسلام، سپاه اسلامي از مدينه به سمت مكه به راه افتاد و بدون اينكه جنگي رخ دهد، رهبران مكه اين شهر را تسليم سپاه اسلام كردند و مسلمانان بدون ضرب شمشير وارد شهر شدند و حضرت محمد (ص) نيز به سران مكه امان داد. البته استفاده از تاريخ اسلام در چنين شرايطي موضوع جديدي نيست. داعش نيز اقدامات خود را با رخدادهاي تاريخي در صدر اسلام توجيه ميكرد و به بازتعريف رخدادهاي تاريخي صدر اسلام سعي ميكرد احساسات مسلمان جهان را تحت تاثير قرار داده و به اين ترتيب حامياني در سراسر جهان براي خود دست و پا كند. علاوه بر اين به دست گرفتن كنترل افغانستان توسط طالبان ميتواند به عنوان كاتاليزوري براي رويكرد تهاجميتر به حكومت اسلامي در ديگر كشورها عمل كند. در كشورهايي نظير تونس، مصر و عراق، اسلام سياسي نتوانسته مشكلات را حل و فصل كند. داعش، اگر چه در ابتدا در نظر برخي خوشايند بود اما خشونتش بيش از آني بود كه بتواند پروژه سياسي سني محور خود را پيش ببرد. اما امارت اسلامي طالبان به عنوان روشي براي ايجاد تعادل بين احياي نوستالژي فتح و جهاد و رويكرد محليتر و مليگرايانه، تلقي خواهد شد. ممكن است طالبان جنگجويان خارجي را در ميان خود راه ندهند، چرا كه اين گروه ديگر نيازي به پيگيري جهاد در خارج از افغانستان نميبيند. اما اين احتمال وجود دارد كه طالبان به گروههاي جهادي فراملي اجازه بدهد تا در داخل افغانستان به فعاليت مشغول شوند. البته دولت اسلامي خراسان اجازه فعاليت نخواهد يافت، چرا كه طالبان اين گروه را به عنوان دشمن خود به حساب ميآورد. طي چند ماه آينده درونمايه استراتژي مقاومت ضعيف و آسيبپذيري در افغانستان در جريان است، بيشتر مشخص خواهد شد. برخي نيروهاي ضدطالبان از رژيم تازه ساقط شده افغانستان خصوصا آن دسته از كساني كه از طريق اداره ملي امنيت با سازمانهاي اطلاعاتي امريكا در ارتباط بودند به احتمال زياد به آساني و به سرعت، تسليم طالبان نخواهند شد. اين شبهنظاميان و مناطق تحت كنترل برخي جنگسالاران نظير عبدالرشيد دوستم، عطا محمد نور، امرالله صالح و احمد مسعود تهديدي براي طالبان محسوب ميشوند، چرا كه اين افراد به امريكا و متحدانش اين امكان را خواهند داد تا عليه نظم جديدي كه طالبان به دنبال تثبيت آن است، اقدام كنند. برخي عناصر ارتش و پليس افغانستان در بسياري مناطق با واسطههاي قدرت قومي و قبيلهاي در سراسر كشور در ارتباط هستند و اين افراد در خوشبينانهترين ممكن است شريك آينده طالبان محسوب شوند اما به طور قطع در آينده و در وضعيت وقوع بحران ميتوانند به نخستين مخالفان طالبان تبديل شوند. كمپين نظامي طالبان بر مبناي معامله و گفتوگو براي تسليم شدن مخالفان شكل گرفت و بسياري از اين مخالفان به همان اندازه كه از طالبان بيزار بودند از دولت اشرف غني نيز متنفر بودند و تسليم شدن آنها در برابر طالبان صرفا حركتي نمادين بود. بسياري از كساني كه تسليم شدند به احتمال زياد انتظار دارند كه دولت طالبان سخاوتمندانهتر از دولت اشرف غني عمل كند و اگر اين انتظار آنها برآورده نشود به احتمال زياد آنها هم به نيروي مخالفت طالبان تبديل شده و دست به شورش خواهند زد. بنابراين طي چند ماه آينده، به احتمال زياد طالبان روي اتصال دولت سايه خود به ساختارهاي موجود دولت افغانستان تمركز خواهد كرد. در مناطقي از افغانستان كه به صورت تاريخي با مخالفت با طالبان برخاستهاند (مناطقي كه اكثريت ازبك، هزاره و تاجيك دارند) يكي از چالشهاي طالبان اختصاص دادن يا ندادن منابع دولتي به اين مناطق است. اگر طالبان به اين مناطق امكانات و منابع اختصاص ندهد، اين مناطق را عليه خود خواهد شوراند و اگر هم منابعي به آنها اختصاص دهد، در واقع دشمنان بالقوه خود را تقويت كرده است. افغانستان در حال حاضر يكي از وابستهترين كشورها به كمكهاي خارجي است و براي جلوگيري از فروپاشي بسياري از جوامع در سراسر كشور، همچنان به اين كمكها نياز خواهد داشت. احتمالا اين موضوع يكي از اولين آزمونهاي طالبان در زمينه مهارتهاي ديپلماتيك است. بنابراين انتظار ميرود كه امارت جديد اسلامي در افغانستان بر حفظ كانالهاي بينالمللي كمك به افغانستان كه احتمالا از طريق ساختارهاي دولتي كاناليزه ميشود، تمركز كند تا بتواند وفاداري دشمنان احتمالي را به دست آورده و حفظ كند. از قضا، موافقت آينده ايالات متحده با دستور تحت رهبري طالبان در افغانستان - به ويژه در زمينه دسترسي رژيم جديد به پول دولت افغانستان در حوزه قضايي ايالات متحده - ميتواند عامل كليدي در بقاي دولت طالبان باشد. در اين راستا موافقت دولت امريكا با دولت آينده افغانستان به رهبري طالبان و خصوصا صدور اجازه دسترسي اين دولت به منابع مالي افغانستان كه تحت اختيار امريكاست، ميتواند يك فاكتور كليدي براي بقاي رژيم آينده طالبان در افغانستان باشد.
تاثير قدرت يافتن طالبان بر منطقه
براي كشورهاي همسايه افغانستان در جنوب و مركز آسيا، افغانستان طالباني واقعيتي آشناست. در دهه 1990 ميلادي، بازيگران منطقهاي مجبور بودند سياستهايشان را بر مبناي محدود كردن خشونتها منطقهاي و اقدامات تروريستي تنظيم كنند. اين بار كابلي كه تحت كنترل طالبان است چالشي جديد را براي همسايگان و بازيگران بينالمللي به ارمغان آورده است. در حالي كه اين روزها در حال ارائه روايت ايدئولوژيكي متعادل و ميانهرو از خود است تا بتواند مشروعيت بينالمللي به دست آورد، بايد گفت كه اين سازمان در مقايسه با 20 سال گذشته، از اهرمهاي فشار بسيار بيشتري برخوردار است. در حال حاضر اين گروه تجهيزات پيشرفتهتري در اختيار دارد و از تاكتيكهاي نظامي مدرنتري استفاده ميكند. علاوه بر اين منابع درآمد پنهان و آشكار طالبان نيز متنوعتر شده و درآمد اين گروه از تجارت ترياك نيز افزايش يافته است. اين گروه همچنين توانسته بدون هيچ مقاومت قابل ذكري، كنترل خود را در سراسر كشور تثبيت كند. همسايگان افغانستان نظير ايران، روسيه، هند، ازبكستان، تاجيكستان و حتي پاكستان، تصميم خود را در اين خصوص كه آيا ميتوانند در راستاي حفظ امنيت و منافع ملي خود، به طالبان اعتماد كنند يا خير، به زودي اتخاذ خواهند كرد. ظهور طالبان در افغانستان موجب شده كه همسايگان افغانستان در خصوص توانايي طالبان در زمينه ممانعت از ظهور جنبشهاي اسلامي تندرو در داخل و خارج از افغانستان، سرايت خشونتها از مرزهاي افغانستان به ديگر كشورها، هجوم موج مهاجران و گسترش بازارهاي تجارت مواد مخدر و ايجاد بازارهاي پنهاني و جديد متامفتامين، نگران باشند. اگر چه بسياري از بازگيران منطقهاي نگرانيهاي مشابهي دارند اما واكنشهاي آنها به افغانستان تحت كنترل طالبان ممكن است با يكديگر متفاوت باشد. براي مثال در كشورهايي نظير ازبكستان، تاجيكستان و تركمنستان، ترس از افزايش فعاليت گروههاي جهادي بنيادگرا در مرزهايشان با افغانستان يا در داخل خاك خودشان به احتمال زياد موجب خواهد شد اين كشورها سياستهاي مبارزه با تروريسم را به شدت و حدت و بيشتري به اجرا بگذارند. كنترل طالبان بر استانهاي مرزي به احتمال زياد موجب خواهد شد تا دولتهاي آسياي مركزي از طريق افزايش همكاريهاي نظامي با چين و روسيه، سعي كنند امنيت مرزهاي خود را قوت بخشند. كشورهايي نظير تركيه و پاكستان و همچنين كشورهاي اروپايي كه به احتمال زياد مقصد كالاهاي قاچاق و همچنين سيل مهاجران خواهند بود به احتمال زياد قوانين مرزي و گمركي جديدي را به اجرا خواهند گذاشت تا بتوانند در برابر اين بحران كنترل امور را در دست داشته باشند. براي مثال تركيه در مرزهايش با ايران ديوارهاي بلند نصب كرده؛ دولت فرانسه نيز در خصوص هجوم سيل پناهجويان به اروپا هشدار داده و اعلام كرده در هماهنگي با آلمان و ديگر كشورهاي اتحاديه اروپا تلاش خواهد كرد پاسخ مناسبي به بحران بدهد و اما از نظر قدرتهاي منطقهاي نظير ايران، چين، روسيه خروج امريكا و ناتو به رقيب اصلي در افغانستان را از ميان برداشته و فرصتهاي محدودي براي اجراي پروژه نفوذ را پيش پا ميگذارد. سپاه پاسداران ايران كه طي سالهاي گذشته توانسته روابط خوبي با طالبان برقرار كند، حالا ميتواند از اهرم نفوذ خوبي در افغانستان برخوردار باشد. تجديد نگرانيهاي ضدتروريسم در جمهوريهاي آسياي مركزي اين فرصت را پيش پاي مسكو و پكن قرار داده تا به اين بهانه با ايجاد پايگاههاي بيشتر، شركت در رزمايشهاي نظامي مشترك و ايجاد سطح جديدي از وابستگي نظامي در همسايگان افغانستان، جايگاه امنيتي پررنگتري در منطقه براي خود دست و پا كنند. با اين حال، سطح جديد بيثباتي، منافع اين قدرتهاي منطقهاي را به چالش ميكشد و اجراي موفق پروژههاي زيربنايي ارزشمندي مانند ابتكار كمربند و جاده، مسيرهاي تجاري و حمل و نقل و حتي ثبات داخلي اين كشورها را در خطر قرار خواهد داد.
منبع: Newlines Institute