خاطرات سفر و حضر (43)
اسماعيل كهرم
در اصفهان، همهچيز به زايندهرود ختم ميشد. به آن زندهرود هم ميگفتند. نهتنها زنده بود، زندگي هم ميآفريد؛ بزرگ و پر آب، اصفهان را زنده كرده بود و بانشاط. هماكنون نيز مردم اصفهان ساعتها منتظر ورود آب، در سيوسه پل آواز ميخوانند. گاوخوني در ناف ايران نيز، همه وجود خود را مديون زايندهرود است. شايد كلمه «دين» در اين مورد رسا نباشد. گاوخوني يعني زايندهرود! گاوخوني در موقعيت عجيب جغرافيايي قرار گرفته. درست در ناف ايران. براي پرندگان مهاجر كه از صفحات شمال ميآيند، يك قهوهخانه يا رستوران وسط راه است. من شاهد ورود دستهاي از غازهاي پاخاكستري بودم. حدود 150 تايي بودند به محض ورود از ارتفاع دو، سه متري خود را رها ميكنند و در آب ميافتند. حق هم دارند. اينها بيش از هزار كيلومتر راه را طي كردهاند و درجه حرارت آنها به خصوص در ناحيه سينه بيش از يك انسان تبدار ميرسد. (43 درجه!) بايد خود را در آب بيندازند. آن هم كافي نيست. بايد به كرات بدن خود را زير آب فرو برند تا شايد خنك شوند. پس از نيم ساعت آرام ميگيرند و حال گرسنگي غلبه ميكند. گاوخوني سفره گياهان خود را ميگشايد. پرندگان تنها نيستند. گاوخوني آبشخور پستانداران، خزندگان و موجودات فراواني است. پرندگاني كه آمدهاند حدود دو هفته در هواي سرد كويري ميمانند و سپس به طرف جنوب رهسپار ميشوند. حال با خشك شدن گاوخوني، ما اجساد پرندگان را از اطراف جمع ميكنيم. حيف!