محسن هاشمي
زندگينامه «خودنوشت » هاشميرفسنجاني را
براي نخستينبار منتشر كرد
شبه
وصيتنامه
آيتالله
برخلاف تصميم در انتخابات
۲۴ خرداد ۱۳۹۲ رياستجمهوري در آخرين لحظات نامنويسي كردم...
و دنياطلبان از ترس آرا به بهانه كهولت سن صلاحيتم را رد كردند ولي در حقيقت تثبيت كردند
حدود 5 ماه ديگر پنجمين سالگرد درگذشت آيتالله هاشميرفسنجاني است اما هنوز كه هنوز است نام آيتالله و شأن و مقامش در مناسبات سياسي داخلي و خارجي اثرگذار است و همچنان شاهديم كه گاه و بيگاه خبري با محوريت گفتار و رفتار و كردار هاشميرفسنجاني در طول حياتش، به تيتر اصلي رسانهها و مطبوعات كشور راه مييابد؛ اتفاقي كه نه صرفا در مناسبتهايي خاص همچون زادروز او كه ديروز بود، بلكه حتي در دورههاي ديگر سال نيز رقم ميخورد و اظهارنظر و اعلام موضعي له يا عليه آيتالله بار ديگر نام و ياد آيتالله را به صدر اخبار بازميگرداند. چنانكه از قضا همين روزهاي اخير و در جريان بررسي صلاحيت وزيران پيشنهادي ابراهيم رييسي در صحن علني مجلس يازدهم به رياست محمدباقر قاليباف شاهد بوديم ادعاي عجيب يك نماينده نزديك به جبهه پايداري عليه آيتالله هاشمي، بار ديگر خاطرات را زنده كرد و البته شبيه به بسياري از مدعيات مشابه تكذيب شد. ديروز اما همزمان با هشتادوهفتمين زادروز آيتالله هاشميرفسنجاني، اين محسن هاشمي فرزند ارشد آيتالله بود كه متن زندگينامه خودنوشت آيتالله را به پيوست يادداشتي به قلم خود براي نخستين نوبت منتشر كرد. دستنوشتهاي كه ظاهرا تابستان 92 به قلم آيتالله تدوين شده و حاوي نكاتي مهم و تعابيري كمسابقه از زبان او در خصوص عملكردش در ادوار مختلف و تاريخ انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي بود. اين در حالي بود كه محسن هاشمي در يادداشت خود با اشاره به اينكه به تازگي دستنوشته مورد اشاره را لابهلاي نوشتههاي آيتالله پيدا كرده، تاكيد دارد كه اين متن دستنويس «گويا آخرين زندگينامه خودنوشت ايشان بود.» نوشتهاي كه تابستان 8 سال پيش، يعني 3 سال پيش از درگذشت آيتالله به رشته تحرير درآمد و آيتالله هاشمي در آن، از خطبه نماز جمعه تاريخي خود در پي حوادث پس از انتخابات رياستجمهوري 88 به عنوان «شبهوصيتنامه» خود ياد كرده است؛ خطبههاي نمازجمعه 26 تيرماه 88 كه آخرين حضور آيتالله هاشمي در قامت خطيب نمازجمعه پايتخت بود و آيتالله در آن بر «نقش بنيادين مردم در حكومت»، «قانونگرايي» و «پرهيز از اختلافات آسيبرسان به اصل انقلاب» تاكيد كرده است.
محسن هاشمي با ارايه اين توضيح كه «شايد براي نگاهي گذرا و فشرده به ۸۲ سال زندگي اكبر هاشميرفسنجاني، هيچ بياني گوياتر از قلم ايشان در ۷۹ سالگي نباشد»، متن كامل آنچه «آخرين زندگينامه خودنوشت آيتالله» خوانده را درحالي بههمراه تصوير صفحه نخست آن منتشر كرد كه ضمنا يادآور شد: «تنها چند كلمه آن قابل انتشار نبود.» اين زندگينامه خودنوشت كه طبيعتا از دوران كودكي آيتالله آغاز ميشود، در ادامه به دوران نوجواني و جواني او ميپردازد و در يكي از مهمترين فرازها، به تشريح فضاي كشور در آستانه كودتاي 28 مرداد پرداخته و آورده است: «دولت مصدق بر اثر تفرقه اركانش و رفتار نامناسب با آيتالله كاشاني و فداييان اسلام، پشتوانه مردمي را از دست داد و در ۲۸ مرداد سال ۱۳۲۸ سقوط كرد و دربار با كمك غرب سلطه خود را بسط داد و به سياست سركوب روي آورد و پس از رحلت آيتالله بروجردي به فكر تضعيف حوزه قم و ملوكالطوايفي كردن مرجعيت افتاد كه نتيجه آن قيام امام خميني و جذب مردم سراسر كشور و طلوع گروه جديدي از شاگردان ايشان و آغازي بر نهضت روحانيون شد كه خود من و جمعي از دوستان صميميام در اين حركت نقش اساسي داشتيم و تا امروز ادامه دادم.» او با تاكيد بر اينكه همان زمان عامل اصلي «فلاكت و عقبماندگي كشورهاي اسلامي» را «استبداد و استعمار» بازشناخته كه همچون «دو لبه قيچي، منافع مردم و كشور» را از بين ميبرد. شناختي كه زمينهساز آن شد كه دست به كار ترجمه كتاب «القضيه الفلسطينيه» اكرم زعيتر شود؛ كتابي كه با عنوان «سرگذشت فلسطين يا كارنامه سياه استعمار» بههمراه يك مقدمه منتشر شد و بنابر تاكيد آيتالله هاشمي، «مردم دهها بار آن را مخفيانه چاپ و منتشر كردند و خوراك بحثهاي جلسات مبارزان شد.» او در ادامه با اشاره به پايان دوران محكوميتش درحالي كه تنها 3 ماه به پيروزي انقلاب باقي بود، مينويسد: «انقلاب در ۲۲ بهمن ماه ۵۷ پيروز شد و من در شوراي انقلاب حزب جمهوري اسلامي و سپس در وزارت كشور و در سمت رياست مجلس و فرماندهي ادامه جنگ و نهايتا جانشين فرماندهي نيروهاي مسلح انجام وظيفه كردم و با تدبير جنگ را با اصلاح قطعنامه ۵۹۸ و پذيرش آن تمام كرديم و در شوراي امنيت سازمان ملل صداميان را محكوم كرديم و با حكم دريافت 100 ميليارد دلار خسارت و با تدبير اسرايمان و اسراي عراقي را آزاد كرديم و صدام به فلاكت افتاد و از گور خودساخته خود بيرون كشيده شد و به سرداب رفت و من در سمت رياستجمهوري، خرابيهاي جنگ را ترميم كردم و زيربناهاي كشور را در دوره رياستجمهوري نسبتا ساختم.» آيتالله هاشميرفسنجاني همچنين نوشته است: «پس از رحلت امام راحل نقش اساسي در مجلس خبرگان براي ادامه يافتن راه امام در حفظ جايگاه ولايت فقيه ايفا كردم و پس از رياستجمهوري در سمت رياست مجمع تشخيص مصلحت و نايب اول رياست خبرگان و چند سالي در سمت رياست آن به خدمت ادامه دادم و با انتخاباتي سالم و آزاد جريان اصلاحطلب دولت را گرفت. متاسفانه با نمكنشناسي راه را گم كرد. متاسفانه كمكم احساس كردم كه نيروهاي در كمين نشسته با انتخابات رياستجمهوري سال ۸۴ دولتي از جنس خود را ساختند و چهار سال بعد نيروهاي خالص انقلاب را تار و مار كردند و من با نوشتن يك نامه تاريخي به رهبري و سپس در آخرين خطبههاي نماز جمعه كه چهارصدوپنجاهيكمين خطبه نماز جمعه من بود در تاريخ 26/4/1388 نصايح خود را كه شبيه وصيتنامه است در حالي كه جمعيت ميليوني در خيابانهاي تهران اجتماع با شكوهي داشت و دهها ميليون نفر از طريق راديو و تلويزيون آن را شنيدند اثبات كردم كه خواست اسلام و امام {و} راه انقلاب، حاكميت مردم است و نه يك گروه و از آن به بعد در مسووليت رياست مجمع به خدمت ادامه ميدهم و شاهد انحرافات دلخراشي هم هستم.» آخرين برهه مورد اشاره در اين نوشته تاريخي و ماندگار، انتخابات رياستجمهوري يازدهم است. رويدادي كه آيتالله هاشميرفسنجاني در همان سال 92 اينطور روايتش كرده است: «و اخيرا چون ديدم... سياستي ديگر آغاز شده، برخلاف تصميم در انتخابات ۲۴ خرداد ۱۳۹۲ رياستجمهوري در آخرين لحظات نامنويسي كردم كه زلزله در كشور انداخت و دنياطلبان از ترس آرا به بهانه كهولت سن صلاحيتم را رد كردند ولي در حقيقت تثبيت كردند و با اشاره، آقاي دكتر روحاني را حايز اكثريت آرا كردم و در انتظار نتايج آن هستم اگر... بگذارند.»