كالاشدگي ميراث فرهنگي
رضا دبيرينژاد
وقتي به رويكردهاي كلان اين سالهاي اخير به ميراث فرهنگي به ويژه بعد از ادغام ميراث فرهنگي و گردشگري نگاه ميكنيم، شايد بهترين تعبير آن كالاشدگي ميراث فرهنگي باشد. وجه كالاشدگي به اين معنا كه به ميراث فرهنگي تنها از منظر سرمايه نگاه ميكند و به دنبال بهره اقتصادي از آن است.
از اينرو تنها ارزش و سنجه آن را در ميزان درآمد حاصل از گردشگري ميداند. اين در حالي است كه خود گردشگري را هم نميتوان تنها در سطح صرف اقتصادي محدود كرد.
آيا ميراث فرهنگي ميتواند يك بنگاه اقتصادي صرف باشد؟ و نسبت ميراث فرهنگي و اقتصاد فرهنگ چيست؟ متاسفانه در سالهاي اخير نگاه اقتصادي صرف يا كالاشدگي ميراث فرهنگي از قابليتها و بهرههاي آن كاسته است و در نتيجه شاهد بودهايم اين بخش اثربخشي فرهنگي خود را از دست داده و نتوانسته به گفتماني در جامعه تبديل شده يا در جهت گفتمانسازي از آن بهرهبرداري و براي آن برنامهريزي كرد. اگر از منظر فرهنگي به ميراث فرهنگي در بستر جامعه امروز نگاه كنيم چه نقش و اثر فرهنگي ميتواند ايفا كند؟ آيا ميراث فرهنگي در جامعه امروز توانسته است نقش هويتي يا انسجام اجتماعي را داشته باشد؟ آيا توانسته است بستري براي پيوند نسلها و نمايشگر مسيرهايي براي حل بحرانها با استفاده از تجربه زيسته اين مرز و بوم باشد؟ البته اين به معناي نديدن چرخه اقتصادي با استفاده از ميراث فرهنگي يا تقويت گردشگري نيست اما موضوع اصلي رويكردي است كه با افراط در كالاشدگي ميراث فرهنگي از نفوذ فرهنگي آن ميكاهد و در نتيجه حتي باعث ميشود گاه به عرضه تضادها و بهرهكشيهاي غيرفرهنگي تبديل شود.
اينكه ميراث فرهنگي را بازاري براي عرضه تبديل كنيم و مدام به دنبال سود ماهيانه و سالانه اين حوزه باشيم سبب ميشود اين بخش تقليل يابد و نهادها يا حوزههاي مرتبط نيز از توليد فرهنگي خالي شوند. با اين نگاه موزهها يا سايتهاي تاريخي و باستانشناسي ديگر محل توليد فرهنگي نيستند، بلكه بازارچههاي درآمدزايي هستند و نميتوانيم شاهد قطبهاي فرهنگي باشيم زيرا توليد فرهنگي يا زيست فرهنگي با رويكرد بازاري و كالايي صرف به دست نميآيد. با اين نگاه همه چيز در سطح ميماند و به درون و عمق نميرود در حالي كه فرهنگ حاصل عميق شدن است. موزهها نيز در همان سطح سود و درآمد ديده ميشوند و نميتوانند مراكز داد و ستد فرهنگ باشند، چراكه از آنها اين انتظار نميرود.با تبديل مراكز ميراث فرهنگي و موزهها به مقر سرمايه و كالا اين مراكز از فرهنگ تهي ميشوند و ديگر نميتوان به آنها صفت فرهنگي داد.