درباره توجيه بايدن
بابك زماني
جو بايدن در سخنراني توجيهي خيانت به مردم افغانستان به نكتهاي اشاره كرد كه كمتر بر زبان جاري ميشود، ازاينرو ممكن است صادقانه و حاكي از حقايقي به نظر برسد.
او گفت امريكا نميتواند براي مردمي بجنگد كه حاضر نيستند به خاطر كشور خود بجنگند. او مبدع اين تحليل نيست، اين تحليل دستاويز تمام گروههاي راست افراطي اروپا عليه مهاجران است و البته در مواردي خالي از حقيقت هم نيست. وقتيكه مهاجران در كشور خود در خطر جدي و در حال مبارزه فعال براي اصلاح امور در كشور خود هم نيستند و فقط شرايط زندگي در كشور خود را نميپسندند و حاضر به پرداخت هزينههايي هم براي بهبود آن نيستند، بديهي است ساكنين فعلي كشورهاي مهاجرپذير كه نسلهاي قبلترشان در جريان جنگهاي جهاني دوم و اول و پيش از آن، با ميليونها كشته رنجهاي فراواني براي تثبيت زندگي آزاد در آن كشورها متحمل شدهاند چگونه برداشتي ممكن است از اين تازهآمدگان داشته باشند و اگر متقاعد نشوند كه واقعا درخطر بودهاند چگونه ممكن است مهاجرت را مسووليتگريزي به حساب نياورند؟
اين حرف به جاي خود، اما موضوع اين يادداشت آن است كه بايدن از اين استدلال صحيح سوءاستفاده ميكند، چراكه مردم افغانستان بيش از آنكه درگير مشكلات ذاتي كشور خود باشند، درگير مشكلاتي هستند كه ايالاتمتحده و ساير قدرتهاي بينالمللي، به بهانه آن عقبماندگيها، با سوءاستفاده از آن عقبماندگيها و به جهت سياستهاي درازمدت خود براي مردم اين سرزمين فراهم كردهاند و اكنون نميتوانند رفع اين مشكلات چند دهساله را بر عهده مردم محروم، ضعيف و خسته افغانستان بگذارند و گرفتاري در چنگال اين ماموتهاي چند هزارساله را گناهكاري اين مردم بشمارند.
البته بههيچرو نميتوان دامن اتحاد شوروي را از همان آغاز در وقايع افغانستان پاك كرد و نقش او را نديد. پشتيباني از كودتايي كه دو حزب ماجراجو با عنوان كمونيستي در عقبافتادهترين كشور منطقه انجام دادند، اگر همانطور كه ادعا ميشود بهرغم مخالفت مسكو و در برابر عمل انجامشده صورت گرفته باشد هم از گناه آكادميسينهاي به خط آخر رسيده روس نميكاهد. به خصوص كه در برابر مشكلات متعدد بعدي تعهدنامه كميته مركزي را زير پا گذاشتند و بهرغم مخالفت بخشهاي مهمي از حزب كمونيست شوروي و شخصيتهاي افغان به درخواستهاي مكرر «ببرك كارمل» پاسخ مثبت داده و نيرو وارد افغانستان كردند. مردم و جامعه مدني ضعيف افغانستان چگونه ميتوانستند در برابر اين سياستهاي بينالمللي قدمي بردارند؟ اينكه دخالت شوروي در افغانستان هم دامي بود كه قرار بود كار بلشويكهاي پير و خستهاي را كه به آخر راه رسيده بودند يكسره سازد به اثبات نرسيده اما كشوري كه در پايتخت خود مسكو در تهيه حوايج حداقلي مردم ناتوان مانده بود داشت هزينههاي سنگيني براي نگهداري يك اردوگاه بينالمللي بهاصطلاح سوسياليستي را ميپرداخت كه تنها نتيجهاش شانتاژ سياسي و تاخير در سقوط محتومش بود؛ اما در اين ميان استفادهاي از افغانستان نميبرد و شايد تنها كشوري از اين اردوگاه بود كه در ارتباط با شوروي سود ميبرد. هنوز هم معدود دانشگاهها و بيمارستانهاي افغانستان همان ساختمانهاي بزرگي هستند كه شورويها به رسم قديم خود ساختند.
اما امريكا به ناگاه به ياد غيرت اسلامي مردم افغانستان در برابر كفار افتاد. ريگان رهبران مجاهدين را كه معلوم نبود ردايشان چقدر تميز است! روي صندليهاي چرمي كاخ سفيد كنار آن شومينه بزرگ نشاند و پيشرفتهترين سلاحها را به آنها هديه داد تا ابتدا در جنگ با دولت افغانستان كه توسط شوروي حمايت ميشد نيروي هوايي كشور خود و بهترين خلبانانشان را ناكار كنند و بعد از رفتن شوروي در نبرد با يكديگر شهرها و خانههاي خود را نابود سازند. هيچكس حجم تخريبي را كه موشكهاي حكمتيار در كابل پديد آورد فراموش نخواهد كرد. هيچ نيروي سياسي تاكنون شهر خود را اينگونه نكوبيده است.
بله همه ملتها بايد براي شيوه زندگي خود مبارزه كنند و هزينه بپردازند اما گويا فراموش كردهاند كه افغانها پيشتر در دعواهاي داخلي خود از چه وسايلي استفاده ميكردند. آنها پول و امكان استفاده از اينهمه تجهيزات پيشرفته را نداشتند. گويا فراموش كردهاند چه برنامهريزيهاي درازمدتي با چه منافع دوردستي براي دولتهاي غربي كار مردم افغانستان را به اينجا كشاند. حالا بايد از ترس جهنميترين نيرويي كه امريكا هم در بيدار كردنش نقش داشت كوچه به كوچه بگريزند و از هواپيما آويزان شوند.