يكي از ويژگيهاي منحصر به فرد و قابل توجه استاد محمدرضا حكيمي تلائم و تناسب ميان انديشه و كردار يا نظر وعمل ايشان بود. او دانشمندي پارسا و دردآگاه و پژوهشگر بود كه ديدگاههاي خود را ميزيست و چنان زندگي ميكرد كه ميانديشيد، پاكباز و وارسته و شجاع و بيتكلف. انزوا و عزلت از ارباب قدرت نزد او به معناي تعطيل انديشه سياسي و اجتماعي و بيتوجهي به مسائل مورد ابتلاي جامعه نبود و همواره براي سازندگي و از سر شفقت در اين زمينه بيلكنت و بدون تعارف سخن خود را مطرح ميكرد. براي آشنايي بيشتر با مختصات انديشه و عمل او با محسن رجبي تهراني، مدرس و پژوهشگر فلسفه، كلام و عرفان و از دريافتگان محضر استاد حكيمي گفتوگويي كرديم كه از نظر ميگذرد.
در ابتدا درباره آشنايي و شناخت خودتان از مرحوم استاد محمدرضا حكيمي بفرماييد. ايشان را از كي و چند سال است كه ميشناسيد و ارتباطتان با ايشان به چه صورت بود؟
دوازده ساله بودم كه نخستينبار با نام محمدرضاحكيمي و خورشيد سرخ روي جلد كتابهايش آشنا شدم، در همان سالهاي نوجواني، اولين كتابي كه از كتابهاي او خريدم و خواندم و هنوز هم دارمش، «ادبيات و تعهد در اسلام» بود و بعد «سرود جهشها» و «فرياد روزها» و «بيدارگران اقاليم قبله»، و «شرف الدين» و... و تا امروز بيش از سي سال است كه مشتاقانه آثار قلم سحرانگيزش را پيگيري كردهام. سال هشتاد و چهار در محفل نيمهخصوصي درس شرح صحيفه سجاديه او در قم راه يافتم و محضرش را درك كردم، افسوس كه آن جلسات براي من دولت مستعجل بود و به عللي امكان ادامه نيافتم، در آن محفل علاوه بر شرح و بيان نكاتي از صحيفه سجاديه، نقطه كانوني سخن ايشان مكتب تفكيك بود و مطالبي را ميگفت كه شايد در كتابهاي ايشان بدان اشارتي نرفته باشد، در هر حال، شبي پس از جلسه به استاد گفتم در كتاب شيخ آقابزرگ و برخي ديگر از آثار خود به فراموش شدن شيوه پيشينيان در اخذ اجازه روايت تصريح فرمودهايد، اكنون از شما اجازه روايت ميخواهم به همان طريقي كه از شيخ آقابزرگ تهراني داريد، اظهار كسالت كردند و فرمودند اجازه شفاهي ميدهم كه هر آنچه من اجازه روايتش را دارم روايت كني. به بهانه تحقيق در انجمن حجتيه از او پرسشهايي كردم، پاسخهايي داد و راهنماييهايي كرد و كسي را معرفي كرد كه راهگشاي تحقيقم شد و اولين ناشر آثار استاد نيز همو بود...و با او ساعتهاي متمادي به يمن سفارش استاد گفتوگو كردم، محصول آن پژوهشها و گفتوگوها و نقد آن سخنان، كتابي شد در نقد و بررسي انجمن حجتيه؛ در همين جا بگويم مطالبي كه در كتاب انجمن حجتيه نوشتم، اكنون در برخي مواضعش نظر يا تحليلم تغييرجدي كرده و قصد دارم به ياري خداوند، ويراست جديدي همراه با اصلاحات از آن كتاب تنظيم كنم.
با توجه به اينكه شما از نزديك با انديشههاي مرحوم استاد حكيمي آشنايي و ارتباط داشتيد، بفرماييد ويژگيها و شاخصههاي منحصر به فرد عمل و نظر استاد از نگاه شما چيست؟
شايد بتوان گفت آن ويژگي كه در نگاه آغازين آشنايي با اين بزرگمرد در نظر ميآيد، آزادگي و وارستگي او در عين تتبع و سختكوشي و خستگيناپذيري است، استاد حكيمي دانش و پژوهش را در قفس ذهنيت و تنها بر سطرهاي كتاب نميخواست، او در شمار صاحب رسالتان تحولآفرين است كه با بيان و بنان خود و با گذشت، همت عالي، تشخيص درست، صداقت در گفتار و كردار و با پرهيز از شعارزدگي و شعارمحوري در مسير اصلاح اجتماعي گام بر ميداشت و ميكوشيد تا تمامي كلمههايش از انديشههاي ناب قرآن و عترت برآيد و براي سامان انديشه و عمل انسان در عينيت و واقعيت زندگي و براي آگاهي و بيداري و دردمندي او به كارآيد، از اين رو با آزادمنشي و براي سازندگي انسان در ساحت زندگي فردي و اجتماعي دم از توحيد و عدالت ميزد، توحيد را سامان ارتباط انسان با خداوند ميدانست و عدالت را سامان ارتباط ميان آدميان در تمامي عرصهها و ميدانها. حكيمي معتقد بود در بعد اعتقاد و انديشه، نقطه آغاز توحيد است و در بعد عمل و اقدام، عدالت، چون دين خدا بر اين دو پايه استوار است: توحيد و يكتاپرستي (يا قوم اعبدوالله) -اعراف 85؛ و عدل و عدالت گستري (فأوفوا الكيل و الميزان) - اعراف 85؛ (أمرت لأعدل بينكم) -شوري، 15.
عدالتطلبي و گفتوگوي بدون لكنت با ارباب قدرت از ويژگيهاي مرحوم استاد شمرده ميشود. معناي عدالتطلبي از ديد ايشان چه بود و اين ديدگاه چه ارتباطي با انديشه ديني ايشان داشت؟
حكيمي، از همان آغاز و در طول بيش از پنجاه سال، عدالتخواهي و تاكيد بر اجراي عدالت و ضرورت توزيع عادلانه ثروت جامعه و رفع غصب از مايحتاج مردم و ايتام و محرومان مظلوم جامعه ايراني به وسيله سرمايهداران تورمآفرين را در واژهواژه نوشتههاي خود فرياد كرد و براي تحقق آن بيهيچ التقاط و اثرپذيري از تفكر سوسياليسم و ماركسيسم، به دور از هياهو و قدرت طلبي و بيدرنگ و سكوت، حقايق بر آمده از قرآن و حديث را در كوي و برزن گسترد. انديشههاي عدالتخواهانه حكيمي بر آمده از زاويه كتابخانه و كنج انزواي خانه نبود كه حاصل عينيتهايي بود كه در ميان تودههاي محروم جامعه زيسته بود. برخي كسان، اين روزها در فضاي مجازي در مورد استاد حكيمي گفتهاند: «حرف زدن از عدالت و حديث نوشتن و حديث خواندن در اين باب، كمترين كاري است كه ميتوان براي عدالت انجام داد، مهم اين است كه از خانه بيرون بياييم و ضمن تعامل با نخبگان يك ساز و كار عقلاني براي تحقق تعاليم ديني در باب عدالت ارايه كنيم و سپس در اجرا به سهم خود مشاركت داشته باشيم.»؛ گوينده اين گفتار گويا ندانسته كه استاد حكيمي در فضاي انتزاعي و كنج پژوهشگاه و پژوهشكده درنمانده و اگر حديثي نوشته يا حديثي خوانده در آغاز، همه را در عينيت جامعه به شهود نشسته، نه چنانكه با هزينهكردهايي كلان از بيتالمال مسلمين، مقالات و كتابهايي با نام و نشان عدالتخواهي و اسلاميسازي و كار عقلاني مينويسند و در مقام اقدام، هيچ نشاني از آن نيست و در نهايت به تعبير آن نويسنده بزرگ، ميبينيم كه از دو مفهوم انسان و عدالت، يكي در كوچهها سرگردان است و ديگري در شعارها. حكيمي، عدالت را در اجازه و مجال زندگي و رشد به انسان جامعه و رسيدن جامعه به منهاي فقر ميدانست و آن را در كوتاه كردن دست قارونان و سرمايهداران و چپاولگران ثروت ملي و كيفر فاسدان و مفسدان و دزدان كلان و تورم آفرينان تفسير ميكرد.وي بر آن بود كه انقلاب كامل، در گرو سقوط سه طاغوت است: طاغوت سياسي (فرعون)، طاغوت اقتصادي (قارون)، طاغوت فرهنگي و نفوذي (هامان)؛ و از اين سه، در انقلاب ما تنها يك طاغوت، يعني طاغوت سياسي ساقط شد، اما دو طاغوت ديگر برجاي ماند و همين دو طاغوت، يعني طاغوت اقتصادي و طاغوت فرهنگي، عامل تباهي و عفونت در پيكره انقلاب است و تا زماني كه ملت، اين دو طاغوت را سرنگون نكند، و از بنيان، نظام عدل قرآني و علوي را بنا نكند، روي خوشي و سعادت و رفاه و آرامش را نخواهد ديد. نقدهاي آسيبشناسانه استاد محمدرضا حكيمي را به خصوص ميتوانيم در كتاب «قصد و عدم وقوع» ملاحظه كنيم.
يكي ديگر از مختصات انديشه استاد حكيمي، انتقادات ايشان از فلسفه موسوم به اسلامي و دفاع از مكتب تفكيك بود. منظور از مكتب تفكيك چيست و آيا ايشان فلسفهستيز بود و آيا فلسفه ستيزي به معناي مخالفت با عقل و خردورزي نيست؟
واژه مكتب تفكيك نخستينبار توسط استاد محمدرضا حكيمي براي ساماندهي انديشههاي اساتيدش مطرح شد، اما برخي همفكران ديرين ايشان اين واژه را نپذيرفتند. حكيمي كتابي را نيز با همين نام نوشت و در كتابهاي ديگر نيز به امتداد اين انديشه اهتمام داشت. خود او در كتاب «مكتب تفكيك» تعريفي از مكتب ارايه ميدهد كه خوب است اينجا ذكر شود. وي مينويسد: «تفكيك در لغت به معناي جداسازي است (چيزي را از چيزي ديگر جدا كردن) و نابسازي چيزي و خالص كردن آن و مكتب تفكيك، مكتب جداسازي سه راه و روش معرفت و سه مكتب شناختي است در تاريخ شناختها و تأملات و تفكرات انساني، يعني راه و روش قرآن و راه وروش فلسفه و راه و روش عرفان و هدف اين مكتب، نابسازي و خالصماني شناختهاي قرآن و سره فهمي اين شناختها و معارف است، به دور از تأويل و مزج با افكار و نحلهها و بركنار از تفسير به راي و تطبيق، تا حقايق وحي و اصول علم صحيح مصون ماند و با دادههاي فكر انساني و ذوق بشري در نياميزد و مشوب نگردد.» (مكتب تفكيك، ص46 و 47) اين عصاره تعريف و رويكرد ايشان در مكتب تفكيك است كه
البته خوانندگان ميتوانند در آثار ايشان دنبال كنند، اما نقطه كانوني نقدهاي برخي انديشمندان در همين جاست و نگارنده نيز با نهايت احترام و فروتني براي استاد دانشمند، نقدهايي بر آن دارم:
1- متن وحياني قرآن، كتابي است ناب و مصون از هرگونه تحريف كه بيگمان از سوي خداوند متعال بر قلب انسان كامل، رسول اعظم حضرت محمد مصطفي (صليالله عليه وآله) فرود آمده و توسط ايشان جمع و تدوين شده است، اما فهم آن امري است بشري كه به مدد شناخت زبان و قرائن درونمتني و برونمتني ميتوانيم مدلول آن را كشف كنيم و از رخساره آن پرده برگيريم. بنابراين دورسازي و نابسازي حقايق وحياني از دادههاي فكر انساني، امري است ناميسور، آري به مدد علوم حديث كه فهم صحيح و سقيم آن نيز امري است دشوار و نيازمند تشخيص درست و نيز با بهرهگيري از اصول متقن عقلاني و قواعد مسلم برهاني، ميتوانيم فرآيندي را براي فهم ضابطهمند، بنيان بگذاريم، چنانكه انديشمندان در طول تاريخ در اين مسير تلاشي درخور ستايش داشتهاند.
2- الف- اگر مراد از تفكيك، جداسازي ميان قرآن و فلسفه و كلام و عرفان موجود و ديدگاههاي انديشمندان و دانشمندان است، يعني ميان اصل قرآن، و فهم دانشمندان فلسفه، كلام، عرفان و حتي تفسير، رابطه تساوي برقرار نيست و بلكه رابطه ميان آنها عموم و خصوص من وجه است، يعني در برخي مواضع مطابق و عينيت دارند، سخني صحيح است و هيچ دانشمندي بر اين باور نيست كه آنچه من در اين علوم سامان دادهام با قرآن مطابقت و عينيت دارد، بلكه تلاش آنان، تلاشي است در مقام فهم نظاممند قرآن و در مقام تحقق نيز نقدها و ارزيابيهاي صورت گرفته نشان ميدهد كه در بخشهايي از فهم خود دچار نقصان بودهاند.
ب- اما اگر مقصود، تفكيك كامل ميان ظواهر ديني و برهان عقلي و كشف صحيح عرفاني باشد، سخني به غايت نادرست است. چه اينكه تفكيك باطن از ظاهر شريعت، موجب هدم اساس دين و تهيسازي دين از محتواي برهاني و شهودي است، وانگهي شريعت، هم از ظاهر و هم از باطن سخن گفته است. علامهطباطبايي، راههاي ارايه شده توسط قرآن كريم براي درك معارف ديني را در سه قسم بيان كرده است: ظواهر ديني، برهان عقلي و كشف عرفاني و باطني. واضح است كه مراد از ظواهر ديني در تفكر اسلامي قرآن و سنت بوده كه ظرفيت افهام در فراگيري آن گوناگون و متفاوت است و مراد از براهين قطعي عقلي فلسفي، استفاده از روشهاي عقلاني براي درك صحيحتر از همان ظواهر است. بنا به گفتهعلامه طباطبايي، «مراد از بحث فلسفي اين نيست كه معتقدات امثال ارسطو، افلاطون و سقراط را جمعآوري كرده و بيچون و چرا و كوركورانه بپذيرند... در بحث فلسفي، ارزش از آنِ نظر است، نه از آنِ رجال و صاحبانِ نظر...» و اما مراد از كشف صحيح عرفاني، دستيابي به حقايق همان معارف ديني با تكيه بر ظواهر شريعت و اتكا بر عقلانيت فلسفي است.
دريافت كامل نظريات استاد حكيمي و نقدها و بررسيهاي اين عرصه در اين فرصت كوتاه نميگنجد، و نيازمند مراجعه و تحقيق افزونتري است، اما با همه اين اوصاف نميتوانيم استاد حكيمي را فلسفهستيز بدانيم، او معتقد بود در فلسفه نبايد تقليد كرد، بلكه بايد مجتهدانه وارد شد و در تطبيق آن بر قرآن و سنت نيز احتياط كرد و فهم خود را بر متن وحياني تحميل نبايد كرد.
در تكميل سخن ميگويم، اساسا آزادانديشي، بنيان فلسفه است و در مقام گردآوري و الهامگيري ميتوان بهره فراواني از متون وحياني برگرفت اما در مقام داوري در فلسفه آنچه به كار ميآيد، برهان استوار است و بس، نه امور نقلي و تعبدي و اگر عقل آزادانديش، نيز درست راهبري شود، هرگز مخالفتي با اصول مسلم و مبرهن قرآن و سنت نخواهد داشت.
استاد حكيمي همچنين محدثي پركار با دانشي گسترده و عميق بود. ايشان در علم حديث، چه ديدگاه يا روش خاصي داشت؟
استاد حكيمي از دانش حديث به عنوان منبع ناب معرفي انديشههاي اصيل ديني بهره فراواني برد و تبيين ديدگاههاي تفصيلي ايشان در علم حديث، نيازمند كارهاي پژوهشي حوزوي و دانشگاهي در قالب پاياننامهها و رسالهها و مقالههاي علمي و پژوهشي است. اما به اجمال ميتوانيم موسوعه «الحياه» را نقطه كانوني فعاليتهاي حديثي استاد برشماريم. وي در آغاز آن، ضرورت تدوين كتاب الحياه را «رجوع مجدد به اسلام اصيل و اصل اسلام و حقايق و معارف و برنامهها و تربيتهاي دست نخورده آن، به منظور عرضه مجدد اسلام جامع، در صورت اصيل و سازنده آن» ميداند و مينويسد: «البته اين كار هنگامي به نتيجه مطلوب خواهد رسيد (و مرزباني «حقايق جاويد» خواهد بود) كه مسائل زندگي نوين و انسان نوين، شناخته شود و مطرح باشد و پاسخ براي اين مسائل (بدون هيچ جمود)، از متون اصلي (بدون هيچ انحراف)، درآورده شود.در اين كار سترگ و وظيفه حساس، يك رجوع مجدد لازم است و يك عرضه مجدد. اكنون اگر بخواهيم اين هر دو امر موفقيتآميز باشد، بايد در «رجوع مجدد به اسلام»، نيازهاي انديشهاي و فكري و قلمروهاي عملي و اقدامي زمان ملحوظ گردد و واقعيت متحول و سرشار زمان فهم شود و در «عرضه مجدد اسلام»، زمينههاي شناختي و فكري و احساسي مردمان و ملتها و اقوام و گسترههاي كرداري آنان در نظر باشد.تاكيد بر لزوم رجوع خالص به متون، براي آن است كه راه بر هر گونه سايش و فرسايش تعاليم والاي دين بسته گردد و زلال ناب و فطري حياتبخش تعاليم مقدس كتاب خدا و كلام پيشوايان از هر گونه آميخته گشتن و كدر شدن مصون ماند و تاكيد بر روش «رجوع» و «عرضه» و شرايط اين دو، براي آن است كه تداوم خروشآفرين اين تعاليم شناختي و اقدامي، در جانها و جامعهها، تضمين گردد.» (الحياه، ج1، ص22)
حكيمي معتقد است، تدوين و عرضه كتاب «الحياه» گامي است «كوچك»، در راه اين مقصد «بزرگ»، و كوششي است در اين رجوع و عرضه، ارايه طريقي است براي استفاده از متون و توجه به آنها، در تنظيم مباني شناختي و اقدامي و سياسي و اقتصادي و تربيتي و تحولي اسلام، در قلمرو مسائل زندگي نو و انسان نو و پاسخ به اين مسائل. بدينسان «الحياه»، عرضه مجدد قرآن و حديث (كتاب و سنت) است در عينيتهاي ياد شده... (الحياه، ج1، ص22)
براي بسياري از اهل انديشه و تفكر ادواري در نظر ميگيرند و حيات فكري ايشان را دورهبندي ميكنند. البته بسياري هم هستند كه در يك طريق گام بر ميدارند و همان مسير را عمق و غنا ميبخشند. در مورد استاد حكيمي، آيا ميتوان از دورههايي متفاوت از سير فكري و انديشه سخن گفت؟
شايد اكنون نتوانيم براي مجموعه عمر زيسته استاد مراحلي كه بيانگر تطور بنيادين است در نظر آوريم، اما منظومه فكري استاد محمدرضا حكيمي را بر اساس آثارش ميتوانيم به چهار دسته تقسيم كنيم:
1- انديشههاي تفكيكي: كه در كتابهاي مكتب تفكيك، الهيات الهي و الهيات بشري (مدخل و نظرها)، عقلانيت جعفري، اجتهاد و تقليد در فلسفه، معادجسماني در حكمت متعاليه ومقام عقل، تبيين و ترسيم ميشود.
2- انديشههاي نظامساز وحياني و ولايي: در كتابهايي كه در آن به تبيين معارف قرآن و حديث اهتمام ورزيده، متجلي است، مانند: الحياه، خورشيد مغرب، امام در عينيت جامعه، حماسه غدير؛ بعثت، غدير، عاشورا، مهدي؛ پيام جاودانه، قيام جاودانه، كلام جاودانه، مرام جاودانه، گزارش، عاشورا مظلوميتي مضاعف و...
3- انديشههاي اجتماعي، سياسي، انقلابي: در اين بخش حكيمي، هم نوآوري و نظريهپردازي ميكند، و هم به آسيبشناسي ميپردازد. اين آثار بيانگر اين ساحت از انديشه اوست: فرياد روزها، سرود جهشها، دانش مسلمين، ادبيات و تعهد در اسلام، هويت صنفي روحاني، منهاي فقر، نان و كتاب، حكومت اسلامي، قصد و عدم وقوع، آنجا كه خورشيد ميوزد، جامعهسازي قرآني، انذار، تفسير آفتاب (كه در آن به تبيين قيام و انقلاب اسلامي و تكريم شخصيت آيتالله العظمي امام خميني (قدس سره) ميپردازد.)
4- انديشههاي مرزباني: اين ساحت از انديشه استاد را مرزباني نام نهادم كه مرزباناني چند را از عالمان دين و دانشمندان اهل يقين، به جامعه معرفي ميكند، نه براي تاريخنگاري و بيان تراجم و رجال، بلكه براي تبيين انديشهها و توضيح ساحتهاي انديشه و سيرت بزرگان كه عمري سلسله در سلسله، مشعل حقيقت را بر دست گرفتند، و به نسل انسان معاصر رساندند. كتابهاي شيخ آقابزرگ، بيدارگران اقاليم قبله، سپيده باوران، عقل سرخ، آنجا كه خورشيد ميوزد، شرفالدين، ميرحامد حسين و... به اين مهم پرداختهاند.
در پايان بفرماييد كه نسل جوان امروز، چگونه ميتوانند با آثار و انديشههاي استاد حكيمي ارتباط برقرار كنند و آيا اصولا اين امر از ديد شما ضرورتي دارد، به چه صورت؟
آنچه اينك ميتوان گفت، ضرورت شناخت انديشه و آثار استاد محمدرضا حكيمي است و بر حوزههاي علميه و دانشگاهها و مراكز فرهنگي و موسسات علمي است كه با برگزاري جلسات كم هزينه و پرفايده و معرفي سيرهاي مطالعاتي سودمند و برگزاري نشستهاي علمي، به معرفي، توصيف، تبيين، نقد و ارزيابي منظومه فكري استاد حكيمي بپردازند و اين فيلسوف عدالت را به نسل جوان بشناسانند.
بنيادگر خورشيد سرخ حماسه انسانيت، مرزبان حماسههاي جاويد عدالت و «عقل سرخ»، حكيمي سترگ، «فرياد روزها» را با «سرود جهشها» سر داد و از «سپيده باوران» و «بيدارگران اقاليم قبله» سرود، «خورشيد مغرب» را به تصوير كشيد تا نور اميد را در زندگي انسان جاري سازد، «كلام جاودانه»، «پيام جاودانه»، «قيام جاودانه» و «مرام جاودانه» را فرياد زد، تا «بعثت، غدير و عاشورا» در «مظلوميتي مضاعف» نمانند و «حماسه غدير» ماندگار شود، فرياد عدالتخواهي علوي را در كلمه فروريخت و كلمه شد كتاب و كتاب، تصويرگر حيات بر پايه عدالت...«الحياه»
«آن جا كه خورشيد ميوزد»، از «تفسير آفتاب» شعري جاودانه سرود و براي پاسداشت آفتاب، به «قصد و عدم وقوع»، اشارات و تنبيهات داشت و از «جامعهسازي قرآني» دم زد و براي احياي هويت و معرفت، «دانش مسلمين» و اعترافات وامداران به تمدن سترگ اسلامي را بر قلم جاريكرد. «ادبيات و تعهد در اسلام» را ميخواست تا با قلمي رسا و زباني گويا كه هرگز به سفارش به جنبش درنيامد، «منهاي فقر» را به گوش آزادگان و شنوايان برساند. او «امام را در عينيت جامعه» تفسير ميكرد نه در ذهنيت تفرد و قفس كلمات...هم وحدت را ميپاييد و هم حقيقت را ميشوريد...
بر آن بود كه «نان و كتاب» دو گنج شايگانند كه بايد به رايگان در دست تودههاي مردم باشد تا بتوانند دم از توحيد و عدالت و رشد متعالي بزنند...كه فقر توليد كفر ميكند و عدالت زمينهساز ايماني راستين است...
اگر الهيات بشري را در برابر الهيات الاهي نهاد و از «الهيات الاهي و الهيات بشري» دم زد و به نقد فلسفه و عرفان همت ورزيد و «مكتب تفكيك» را بنيان نهاد، نيز به زيبايي راه «اجتهاد و تقليد در فلسفه» را ترسيم كرد و بانگ لزوم اجتهاد در فلسفه بر آورد.
او «هويت صنفي روحاني» را در «انذار» و بيدارگري و عدالت خواهي و آزادگي ميدانست، هويتي برآمده از تبار پيامبران... هويتي فريادگر و پناهگاه... نه هويتي مبتلا به طبقهشدگي و درگير قدرت و محبوس قفس ساختارهاي تنگ و نفسگير و آزادگيستيز... و براي شناخت نسل جوان، از «شيخ آقابزرگ» و «شرفالدين» و «ميرحامد حسين» آن مرزبانان حماسههاي جاويد ياد كرد...
اكنون آن وجدان بيدار عدالت سفري ديگر آغاز كرده و راهي استوار و روشن را براي همگان بر جاي گذاشته است...
اينك بدو ميگويم: اي استاد...
سفرت بخير اما/ تو و دوستي، خدا را / چو از اين كوير وحشت/ به سلامتي گذشتي/ به شكوفهها، به باران / برسان سلام ما را