بيدارگر اقليم عدالت و انسانيت
سيدكاظم موسوي بجنوردي
در ميان انديشمندان و نويسندگان دهههاي چهل و پنجاه، زندهياد استاد محمدرضا حكيمي سيمايي درخشان و جايگاهي خاص داشت. او موضوعات و مسائل ديني و مذهبي را در جامهاي نو، با نثر و ساختار زيبا و دلنشين با دلبستگان اينگونه مباحث در ميان مينهاد و در آثار خود، پيوسته به ارتباط خويش و خوانندگان از طريق فارسي فاخر و تكيه بر سابقه كهن سال ادب پارسي عنايت تمام داشت.
اگر بگوييم كه اين امتياز، يكي از رازهاي محبوبيت آثار او بود، به خطا نرفتهايم؛ با اين همه، آثار حكيمي امتيازات خاص ديگري هم داشت كه در آن دههها، بر محبوبيت او ميافزود و ميتوان گفت كه او طي حدود پنجاه سال تاليف، بر هدف خود پاي فشرد و زندگي شخصي خويش را با آن معاني در هم آميخت.
درست است كه استاد حكيمي از حوزه علميه خراسان برخاست و مدارج علمي را در آن حوزه تا نقطه اوج پيمود، آنچه اسلام و تشيع را در نظر او جلوه ديگري ميداد، پيوند وثيق ميان تعاليم ديني و مذهبي با اصول عدالت و مساوات بود؛ نكتهاي كه شايد در نظر قدما به اين درجه از اهميت جلوه نميكرد. استاد حكيمي روزگار جواني را در برخورد با فعاليتهاي سياسي و فرهنگي و حتي چريكي گروههاي چپ گذرانده بود و نيك ميدانست كه آرمان عدالتجويي و مساواتخواهي است كه در جذب مردم، به ويژه جوانها به اين قبيل گروهها و شعارها تاثير دارد و شايد همين مساله است كه ديگر مباني فكري و نظري انواع مكاتب سوسياليستي و ماركسيستي و مانند آنها را در فضاهاي روشنفكري و دانشگاهي نگه ميدارد. در واقع، بسياري از مردم، از روي عدالتخواهي و مساواتجويي است كه به اين مكاتب ميپيوندند، نه لزوما آنچه در اين مكاتب عليه و ضد دين و مذهب تبليغ و تبيين ميشود.
در نظر استاد حكيمي كه با ميراث قرآني و حديثي اسلام و تشيع آشنايي تمام داشت، آنقدر اصول و مواد در تاكيد بر عدالت و مساوات وجود داشت كه رجوع به مكاتب غيرالهي بيدليل به نظر ميرسيد؛ از اين رو، استاد حكيمي در ميان متفكران مسلمان معاصر، همچون مهندس مهدي بازرگان و شهيد مطهري و دكتر علي شريعتي، در جلبتوجه مردم ما، به ويژه جوانها، به اصول مغفول مانده اسلام سهم بسزا داشت. در اين طرز تفكر بر بازگشت به قرآن كريم و ارايه تفسير و تأويل نويني از آن كتاب مقدس و ملاحظه احادث و روايات و تجديدنظر در تعاليم و زندگي ائمه (ع) تاكيد ميشد.
با آنكه استاد حكيمي در نخستين آثار خود كوشيد در بررسي زندگي و آثار مشاهير علماي معاصر، همچون شيخ آقا بزرگ تهراني و صاحب الغدير، طرحي نو در اندازد، اندك اندك و به ويژه مقارن پيروزي انقلاب و با انتشار دوره كتاب الحيات، كوشيد مباني فكري عدالتجويي و مساواتخواهي را باتوجه به آيات قرآن و احاديث معصومان(ع) مدلّل كند و هر چه پيش رفت، بيشتر به اهميت «انسان» و انسانگرايي در اين مبحث پي ميبرد، زيرا شايد به تجربه دريافته بود كه عدالتخواهي و مساواتجويي بدون توجه به جنبههاي انساني موضوع، سرانجام از «وحشتسرايي» سر در خواهد آورد كه فاجعه آن به هيچ روي كمتر از بيداد و ستم در نظامهاي نابرابر نيست، اگر بيشتر نباشد و اين مطلبي است كه مكاتب فكري چپ به آن توجه كافي مبذول نداشتهاند.
آنچه بر جذابيت انديشه حكيمي از هر جهت ميافزود، تاكيد و پافشاري او بر آن مباني بود و تا حد ممكن كوشيد در زندگي شخصي هم عدالتجو باشد و پا از حريم زهد و تقوا بيرون ننهد. راست است كه تاكيد او بر عدالت و مساوات، به نظريهاي جامع و به ويژه «برنامه عملي» منتهي نشد، اما به احتمال بسيار چنين قصدي هم نداشت. به نظر او، در اصول و مباني فكري اسلام و تشيع، مواد به اندازه كافي براي اصالت عدالت و مساوات، فراتر از بحثهاي كلامي، موجود است و به سهم خود كوشيد آن مايه قابل توجه از مراد و مواريث فكري را در برابر دلبستگان به اين موضوعات قرار دهد. بايد گفت كه توفيق او در اين راه كمنظير بود و اينك به همت والاي او، در مجموعه ارزشمند الحيات، مباني قرآني و روايي عدالت و مساوات و انسانيت گرد آمده است و حتي از اين بالاتر، از اين طريق، وجه امتياز تشيع در طول تاريخ به عنوان يك مكتب و حركت فكري مترقي در برابر طرز فكر و عمل «سلفي» كه امروزه جهان از هر جهت گرفتار آن است، آشكار شده است.
يادش گرامي باد و اميد است كه از اين پس، ارزشهاي منظومه فكري او براي معاصران و آيندگان بيشتر آشكار شود.