آيا پيروزي طالبان الهامبخش اسلامگرايان تندرو عرب خواهد شد؟
تماشاي تحولات افغانستان با خوف و رجا
آرمين منتظري
عربستان سعودي، امارات متحده عربي جزو نخستين كشورهايي بودند كه حكومت طالبان را بين سالهاي 1996 تا 2011 به رسميت شناختند، اما حالا كه طالبان بار ديگر در افغانستان سربرآورده است، واكنش اين كشورها به طالبان تركيبي است از سكوت، احتياط و عملگرايي. البته تحليلگران معتقدند اين سكوت و احتياط در درازمدت پابرجا نخواهد ماند. بهرغم اينكه طالبان به لحاظ ايدئولوژيك در برخي موارد با عربستان و امارات اختلاف نظر دارد اما رياض و ابوظبي در نهايت سعي خواهند كرد با واقعيت موجود و ظهور شوكهكننده طالبان در افغانستان كنار بيايند. اگر به واكنش ديگر كشورهايي عربي نيز در خصوص ظهور دوباره طالبان بنگريد، تركيبي از ابهام و احتياط را مشاهده خواهيد كرد. احمد بن حامد الخليلي، مفتي اعظم عمان به مردم افغانستان به خاطر پيروزيشان در برابر اشغالگران تبريك گفت. جنبشهاي تندرو به خصوص در سوريه و غزه به قدرت يافتن طالبان در افغانستان از دريچه شكست غرب در جنگ با اسلام مينگرند. گروه تندرو تحريرالشام در سوريه كه خود را جنبش خواهر طالبان ميداند قدرت يافتن در افغانستان را پيروزي جهادگرايي در كشورهاي جهان اسلام به حساب ميآورد. در اين ميان عربستان و رياض هم در واكنشي محدود به ظهور دوباره طالبان، اعلام كردهاند به انتخاب مردم افغانستان احترام ميگذارند و از طالبان ميخواهند امنيت و ثبات را در افغانستان برقرار كند. عربستان از طالبان خواسته مناسبات سياسي جامعي را كه همه مردم افغانستان را در بر بگيرد، پيگيري كند. امارات نيز نگراني خود را در خصوص مسائل امنيتي اعلام كرده و از طالبان خواسته صلح و امنيت را برقرار كند. البته بسياري از تحليلگران اعتقاد دارند كه طالبان هيچ تهديد جدي براي كشورهاي مسلمان نخواهد بود، چراكه ماهيت و تفكر و ايدئولوژي اين گروه با بسياري ديگر از گروههاي مسلمان كه ايده جهاد را پي ميگيرند، متفاوت است.
در واقع طالبان يك جنبش داخلي در جامعه محافظهكار افغانستان است. اين جنبش برخلاف گروههايي نظير القاعده و داعش، داعيه فتح و فتوحات خارج از خانه را ندارد و توجهش تنها به افغانستان و رقباي پشتونش در پاكستان معطوف است. اگر بخشهايي از پاكستان را نيز خانه طالبان به حساب آوريم، در گزارشهايي كه درباره عملياتهاي طالبان منتشر شده موردي يافت نميشود كه اين گروه دست به عملياتهاي خارج از خانه زده باشد. طالبان در سال 1994 توسط ملا محمد عمر در قندهار افغانستان كه شهري در نزديكي مرزهاي پاكستان است، اعلام موجوديت كرد. طرح ملا محمد عمر و مدارس تحت نظر او با حمايت مالي عربستان همراه شد. در نهايت اين گروه در سال 1996 قدرت را در افغانستان به دست گرفت. بعد از حمله سال 2001 امريكا به افغانستان، طالبان از كابل بيرون رانده شد اما همچنان به پروژه ملي خود براي پايان دادن به اشغال افغانستان و برپايي مدلي از حكومت اسلامي ادامه داد. در سال 2020 و در طول مذاكرات صلح كه در نهايت به توافق براي پايان دادن به جنگ انجاميد، طالبان به امريكا اطمينان داد كه اجازه نميدهد خاك افغانستان به پناهگاهي براي نيروهاي القاعده تبديل شود و مردم افغانستان را در گفتوگوهاي سياسي و اجتماعي مشاركت خواهد داد. اما كاملا واضح بود كه با توجه به سابقه طالبان، بسياري از كشورهاي عربي اين تعهد طالبان را باور نكنند، چراكه در سال 1998 پس از حمله القاعده به سفارتخانههاي امريكا در تانزانيا و كنيا، طالبان به دولت امريكا تعهد داد كه به اسامه بنلادن اجازه نخواهد داد از خاك افغانستان براي حمله به مواضع امريكا استفاده كند. البته آنها روي اين نكته نيز دست گذاشتند كه امريكا هيچ مدركي در خصوص بنلادن كه پشت حمله به سفارتخانههاي امريكا در آفريقاست، ارايه نكرده است. اما بعد از حملات يازده سپتامبر نيز طالبان از تحويل دادن بنلادن به امريكا خودداري كرد، چراكه در آن زمان القاعده را متحد خود ميدانست كه در بيرون كردن نيروهاي شوروي افغانستان در كنار آنها جنگيده بود. وقتي طالبان به قدرت رسيد تنها سه كشور عربستان، امارات و پاكستان دولت اسلامي طالبان را به رسميت شناختند.
تفاوت ميان طالبان و القاعده
اما حمايتهاي مقطعي و تاكتيكي طالبان از القاعده، آن هم در گذشته و براساس مصلحتهاي مقطعي، موجب نميشود كه موضع طالبان و القاعده را يكي بدانيم. اين دو گروه تفاوتهايي اساسي با هم دارند. طالبان براساس ارزشهاي اسلامي كه نسبتا مدنيتر هستند، بنيان نهاده شده است. در حالي كه هدف اصلي القاعده جنگ با مسيحيت و يهوديت است، چراكه اين گروه كشورهاي مسيحي و يهودي را باعث همه بدبختيها و تيرهروزيهاي مسلمانان ميداند. در سال 1988 اسامه بنلادن و ديگر مجاهدين تندروي عرب افغانستان، در پيشاور پاكستان، القاعده را تاسيس كردند. جنگجويان القاعده در نهايت افغانستان را ترك كرده و به كشورهاي محل زندگيشان بازگشتند و به دنبال اين بودند كه حكومتهاي خودكامه عربي را سرنگون كنند. در سال 1993 آنها نخستين حمله عليه امريكا را صورت دادند و بمبي را در مركز تجارت جهاني در نيويورك منفجر كردند. القاعده و شاخههاي وابسته به آن در بسياري از بخشهاي آسيا، آفريقا، شبه جزيره عرب، عراق، سوريه، قفقاز، هند، صحراي سينا در مصر، سومالي، آفريقاي شمالي، بوركينافاسو، چاد، كامرون، گامبيا، نيجر، نيجريه، موريتاني، سنگال و مالي حضور دارند. البته آنها موفق نشدند حتي يك دولت عربي را سرنگون كنند، چراكه حملات هوايي مداوم امريكا و نيروهاي امنيتي و محلي كار را براي آنها دشوار كرد. حمله امريكا به افغانستان و حملات هواپيماهاي بدون سرنشين به مواضع القاعده در افغانستان، يمن و سومالي، كمر اين گروه را شكست. اين گروه كه تضعيف شده بود زمينه را براي ظهور گروهي ديگر به نام داعش فراهم كرد. برخلاف القاعده كه تمركزش را روي حمله به مواضع اسراييل و غرب محدود كرده بود، داعش ترجيح داد به جنگ دشمنان داخلي خود يعني دولتملتها برود. تاريخچه اين رويه به دهه 1970 باز ميگردد. يعني زماني كه اخوانالمسلمين به دنبال جنگ شش روزه سال 1967 اعراب با اسراييل منشعب شد و از درون آن جنبشهاي اسلامي جهادي شكل گرفتند كه هدفشان سرنگوني دولت سكولار مصر و برپايي دولتي اسلامي روي ويرانههاي آن بود. ريشه داعش نيز بعد از حمله سال 2003 امريكا به عراق، شكل گرفت و اين گروه در استانهاي سنينشين عراق نظير الانبار جايگاهي براي خودش دست و پا كرد. در سال 2014 داعش توانست تنها با هزار و 500 نيرو در برابر 45 هزار نيروي ارتش عراق، موصل را كه دومين شهر بزرگ عراق بود، تصرف كند. البته حملات هوايي امريكا گسترش بيشتر داعش را محدود كرد و اين گروه نتوانست به بغداد برسد. در نهايت در سال 2017 با مشاركت پيشمرگههاي كرد، نيروهاي حشدالشعبي و با كمك ايران و امريكا داعش در عراق و سوريه از ميان رفت و اما گروه داعش خراسان كه مسووليت حمله اخير به فرودگاه كابل را برعهده گرفته در ننگرهار در شرق افغانستان به وجود آمد. خراسان يك منطقه تاريخي در آسياي مركزي است كه اين گروه قصد دارد در آن به فعاليت بپردازد. اين گروه علاوه بر افغانستان در هند، پاكستان، كشمير، شرق ايران و استان سينكيانگ چين كه جمعيت مسلمان اويغور دارد، فعال است. اعضاي داعش خراسان چند مليتي هستند و از كشورهاي عربي تا كردها، تركمنها، چچنيها، اويغورها، تاجيكها، ازبكها و قزاقها در اين گروه عضويت دارند. اين گروه تقريبا هزار و 500 عضو فعال دارد و در بين مردم افغانستان هيچ محبوبيتي ندارد. در سال 2018، طالبان در جريان جنگ درزاب، شكست سختي به داعش خراسان تحميل كرد. هرچند داعش خراسان عملياتهاي خونين و خشونتهاي گستردهاي از خود به نمايش گذاشته اما از توانايي نظامي براي تصرف سرزميني برخوردار نيست. هر چند همسايگان افغانستان نظير چين از اين بيم دارند كه اين گروه بتواند جنگجويان جوان را به خود جلب كرده و قدرت خود را افزايش دهد. به مرور آنچه ذكر شد، نشان ميدهد كه استراتژي و ايدئولوژي و اهداف گروههايي نظير القاعده و داعش و گستره سرزميني فعاليتشان، با طالبان متفاوت است.
سنجش احتمال پيوند
طالبان با اسلامگرايان تندروي عرب
شورش سال 2011 در كشورهاي عربي موجب شد برخي احزاب سياسي در كشورهاي عربي سربرآورند اما محبوبيت آنها از سال 2012 تا به اكنون مدام كاهش يافته است. در سال 2012 محمد مرسي، به نمايندگي اخوانالمسلمين در انتخابات رياستجمهوري مصر شركت كرد و پيروز شد. يك سال بعد، ارتش مصر دولت او را سرنگون و اخوانالمسلمين را غيرقانوني اعلام كرده و حكمهاي قضايي سنگيني براي اعضاي ارشد اين حزب تعيين كرد. در تونس كه همواره تحليلگران از آن به عنوان استثنايي در ميان كشورهايي عربي درگير بهار عربي ياد كردهاند، قيس سعيد، رييسجمهوري فعال اين كشور، دو ماه قبل پارلمان را منحل و قدرت را در دستان خود قبضه كرد. محبوبيت حزب النهضه تونس كه در انتخابات سال 2011 به اوج رسيده بود در سال 2014 به 28 درصد كاهش يافت و در سال 2019 نيز به 20 درصد رسيد. اتهاماتي درباره فساد مالي و سوءمديريت موجب شد كه اين حزب به سرعت محبوبيت خود را از دست بدهد. در مراكش، محمد در سال 2011، محمد پنجم پادشاه اين كشور در واكنش به درخواست معترضان براي انجام اصلاحات سياسي نخست وزيري از حزب عدالت و توسعه كه در انتخابات 23 درصد آرا را به دست آورده بود، منصوب كرد. در سال 2016، حزب عدالت و توسعه 27 درصد آرا را از آن خود كرد و نخستوزير بر جاي خود باقي ماند. اما در مراكش قانوني وجود دارد كه ميگويد يك حزب نميتواند اكثريت آرا را از آن خود كند بنابراين پادشاه همچنان قدرت برتر را در اختيار دارد و حزب عدالت و توسعه بهرغم همه پيروزيهايش همچنان از قدرت واقعي در اين كشور برخوردار نيست. در يمن حزب اصلاح كه در آخرين انتخابات پارلماني در سال 2003 توانست بعد از حزب كنگره عمومي مردم يمن بيشترين آرا را به دست آورد، بعد از شورش سال 2011 بيشتر قدرت خود را از دست داد. شوروش مردمي در كشورهاي عربي و ظهور جنبشهاي اسلامگراي تندرو بر فعاليت ديگر جنبشهاي اسلامي منطقه كه توجهشان به سياستورزي و دوري از خشونت بود، سايه انداخت. اما قدرت يافتن طالبان در افغانستان لزوما اين كشور را به پايگاهي براي جنبشهاي اسلامي تندرو و پايگاهي براي تمرين شبهنظاميان و سكويي براي فعاليتهاي خرابكارانه تبديل نخواهد كرد، چراكه طالبان يك گروه شبهنظامي بينالمللي نيست بنابراين جنبشهاي اسلامي تندرو در كشورهاي عرب نبايد انتظار داشته باشند از حمايتهاي طالبان برخوردار شوند. از سوي ديگر تمركز داعش خراسان بر آسياي مركزي است نه جهان عرب. البته اين امكان وجود دارد اين گروه ظرفيتهايي در خود ايجاد كند و بتواند حملاتي جدي عليه همسايگان افغانستان صورت دهد. اما نه طالبان و نه كشورهاي آسياي مركزي به اين گروه اجازه نخواهند داد كه به تهديدي واقعي تبديل شود. چه اينكه افغانها با گرايشهاي سياسي مختلف، افرادي مستقل و داراي گرايشها و جهانبيني خاصي نسبت به جهان هستند و رخدادهاي چند دهه گذشته به آنها ثابت كرده كه جنبش اسلامي تندروي سلاح به دست نظير داعش و القاعده، لزوما نميتوانند پيروز شوند.
نتيجهگيري
از منظر واقعگرايي سياسي، با توجه به همه آنچه ذكر شد قدرت يافتن طالبان در افغانستان نگراني اصلي كشورهاي عربي نيست چه اينكه طالبان به خودي خود هيچ خطري براي اين كشورها ندارد. اما چنانچه به واسطه شكست طالبان در حكمراني عقلاني و موثر و بروز خلأهاي امنيتي در افغانستان، اين كشور صحنه جنگي داخلي ميان گروههاي اسلامگراي تندرو با طالبان براي كسب قدرت شود، آن وقت است كه برخي كشورهاي عرب ميتوانند نگران باشند، از اين جهت است كه هيچ كشور عربي و حتي ايران نيز در حال حاضر از رويارويي ميان جبهه مقاومت افغانستان با طالبان حمايت نكردهاند، چراكه اين كشورها بر اين عقيدهاند اين درگيري موجب بروز شكاف و خلأهاي امنيتي نظامي در افغانستان ميشود و اين دقيقا همان شرايطي است كه گروههاي تروريستي تندرو نظير القاعده و داعش خراسان ميتوانند از آن سوءاستفاده كنند.