بررسي فيلم «Annette» به كارگرداني «Leos Carax» 2021
بحران معنا در سايه روزمرگي
رضا بهكام
«لئوس كاراكس» فيلمساز و منتقد فرانسوي در اولين ساخت فيلم انگليسي زبانش مسير درام-فانتزي پيموده شده آثار متأخر فرانسوي زبان خود را به شكلي اغواگرانه دنبال كرده است تا با التقاط از زندگي سطحي سلبريتيهاي امروزي در اِشلي جهاني به موازات فرآيند خلق ژانري موزيكال به محصول متفاوتي دست يابد.
فيلم در پوسته شكننده فانتزي خود به ساخت جهاني متوهمانه بر اساس واقعيات موجود روي ميآورد تا فقر فلسفه در عصر حاضر را به مضامين دنيويگري، بحران معنا، بيغايتي، تقدس زدايي، يكسان نگري، ساده انگاري، روزمرگي و كنش انفعالي پيوست كند، امري كه در مسير بُنمايه فيلم با كمك ابزارگان شبكههاي اجتماعي و رسانه تلويزيون، اُبژههاي ميداني خود را دستمايه ابتذال و قائم بر سوژه شدگي قرار ميدهد.
زوج هنري «Henry» و «Ann» با بازي «آدام درايور» و «ماريون كوتيار» كه يكي از استندآپ كمديني موفق و ديگري خواننده زن سوپرانويي شهير است با تولد فرزندشان در نقطه حادثه محرك فيلم دچار تحولي شگفت در مسير زندگي خود ميشوند.
«Annette» در افتتاحيه جشنواره كن اخير و در گامي مهم با روايت داستاني خود بر اساس جهان سطحيمحور و آفت پيش رونده امر ابتذال، خودش را به عنصري ژرف در غالب بحران معنايي متن بدل ميكند، اما آيا جهان فلسفي متن به همان اندازه كه در معنا عميق نشان ميدهد در امر فيلمسازي در حوزه عناصر سبكي و كارگرداني نيز به گسترش زواياي تاريك معنايي خود با سبكي شاعرانه دامن ميزند؟ آيا فيلم در بستر دراماتيك خود به ضرباهنگي خوش ساخت براي مخاطبش دست يافته است؟
اثر در نگاه اول از حيث تئاتري و در باب ميزانسنهاي بصري نه فيلم «هميلتون» توماس كايل امريكايي است و در نگاه دوم و از نظر قواعد ژانر موزيكال، نه فيلم «لالا لند» ديمين شزِل فرانسوي است. «انِت» لئوس كاراكس فرانسوي، نه در مقوله تدوين توانسته به ريتمي شاعرانه دست يابد و نه در فرآيند متن مبني بر ترانهها و اوزان شعري توانسته مخاطبش را به وجدي رمانتيك وادارد. اثر مرعوب فلسفه بحران معناست لذا در ذات خود به توليدي پيشرفتهتر از ژانر مورد ادعا دست زده است؛ به بيان سادهتر شايد فيلم با شروع توفانياش در پوستهاي فانتزي در پرده اول به تلفيقي نمادين از ژانرهاي موزيكال، تراژدي و درام دست زده باشد تا با چاشني تريلرهاي كليشهاي بتواند مخاطبش را راضي نگه دارد.
فيلم با شروع پرده دوم به سايه ميرود و بر اساس دو شقه شدن در معنا و ظاهر مخاطبانش را نيز به حاشيه ميراند، بينندگان فيلم به دو دسته تقسيم ميشوند: آنهايي كه بهدنبال وجوهات موزيكال و شاعرانگي اثرند و آنهايي كه به دام فلسفه معنايي اثر رهنمون ميشوند؛ از اين رو ميتوان جهان خلق شده اثر را فراتر و باشكوهتر از روايتش توصيف كرد. با تئوري مطرح شده مذكور و به اعتقاد شخصي منميتوان از منظر خلق اتمسفر و جهان فيلم آن را پنجستاره ولي بر پايه روايت داستاني آن را دو ستاره برشمرد.شخصيت «Henry» دلقكي كه در واقع نميخنداند اما تماشاگرانش در صحنه به او و اكتهايش واكنش نشان داده و ميخندند و «Ann» همسرش در سكانسهاي موازي، خواننده اُپرايي كه باشكوه نيست ولي در نظر مردم تك ستارهاي بلند و بالا جلوهگر است. هر دو برتافته از جهان سلبريتيهاي امروزي كه در كانون توجهات مردمي قرار دارند و مجريها و عكاسان خبري لحظهاي از اين دو غافل نميمانند تا خوراك مصرفي برنامههاي رسانه تلويزيوني خود را تامين كنند، امري واقعي از جهاني برساخت و منطبق بر فراواقعيات جهان امروزي بشر كه اكنون معطوف به غرب نيست و تا شرق دور نيز اين رويش سطحي ريشه دوانده است تا كالابودگي را با فرض نقاط كانوني و نوراني مبتني بر پوچمداري به مصرفگرايي دنياي مدرن الصاق كند.با در گرفتن نقطه عطف اول داستان و شكلگيري فرزند عجيبالخلقه و مرگ والد مادر گام مهمي در فرآيند معنا شكل ميگيرد بدين سبب كه حاصل مشترك زوج ستاره خود در طول پرده مياني از ايد (نهاد) ويرانگر به ايگو (من) و فوق ستارهاي بزرگ با هدايت سوپرايگو (ابر من) تبديل ميشود. نوزاد دختر كه نماد باروري و فراواني است در قالب ايگويي متحول با كمك موسيقي و موسيقيدان همراهش از فراواقعيت و توهمات پدر به واقعيت محضبرداري در جهان واقعي منتج ميشود.
اگرچه كه قصه كليشه و قابل حدس است اما نقطه مطلوب و هدف نهايي فيلمنامهنويسان و فيلمساز مشتركا ارايه مانيفستي عيان و خطير است تا شعار «جهان به سطح آمده و ويران شده و تهي از معنا» را به مخاطبانشان با زبان شعر تقديم كنند، با اين استدلال فيلم بر اساس سير پلات دروني و تحولات شخصيتي در قهرمانان قصهاش موفق عمل كرده و در مقابل و در پيمايش پيرنگ بيروني نتوانسته علاجي براي بينندگانش فراهم كند ليكن فيلم با سري خم شده به داخل متكي بر منويات دروني با سويشي بر ذات پرواز روحي و روح بخشي بر پايه بيغايتي بسيار جلوتر از روايت اثر گام برداشته و اين عدم توازن باعث شده تا «Annette» را فيلم بيپروايي بدانيم كه حتي با وجود ريزش مخاطب از رسالت شعاريش لحظهاي پا پس نميكشد. شروع پرده آخر اثر، شروع رشد نمادين كالاي مدرني است كه يك سرش انسان است و يك سرش مصنوعي تمامعيار در قالب رُباتي هوشمند كه حاصل لقاح سهوجهي انسان با شبكههاي دوبعدي رسانه، مجازيت تعاملي و ماشين است.
«انِت» فرزند «هِنري» بزرگ شده و در نقطه عطف دوم فيلم و تعويض پرده مياني به آخر با امر بيزباني و لال شدگي طرف ميشود تا در اوج روايت او به امر واقع و آگاهي درون از ناخودآگاهش دست يابد. موسيقي و هارموني اشعار نيز از نقطه مياني فيلم تا پايان با حضور مستقيم سوپرايگوي قصه: رهبر اركستر و آهنگساز با بازي «سايمون هلبرگ» كه با سيتكام موفق «تئوري بيگ بنگ» او را به ياد ميآوريم با قصه فرعي خود بر اساس رابطه درون خانوادگي و عشقي وي بر اساس خيانت «Ann» به همسرش به تعادلي دلنشين دست پيدا ميكند؛ اشعار و موسيقي كه خلق آن به دست فيلمنامهنويسانش «Ron Mael» و « Russell Mael» كهنه كار صورت پذيرفته است.
پدر پس از محاكمه بيروني و اقرار به جرم قتل همسر به دست قانون سپرده ميشود اما اين فرزندش است كه با تكامل و بلوغ فكري زودرس، در زندان به رويارويي و بيان حقايق بر پدر و تركاندن حباب وهميات وي روي ميآورد و دو پاي «هِنري» را پس از سالها به روي زمين بند ميكند. مضمون ظريف و تنيده شده در بافت اثر به زيبايي هويت خود را اثربخشي و مفهومش را بر جهان مدرن پيش رو ديكته ميكند.فيلم «انِت» در نگاهي شخصي و منتقدانه فيلم موفقي است اگر به دام تفسير و تحليل كارگاهي كشانده نشود، بهدرستي آنچه او را مانند يك تخممرغ در پوسته بيروني فانتزي نگه داشته و از درون سرشار از معنا و ژرفاي در هم تنيده از جنس «واقعيت-زندگي» روز است.