• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5018 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۱۵ شهريور

چرا بيش از چهل سال از فيلم «شهربازي» خبري نبوده؟

جايي براي پيرها نيست

شاهين محمدي زرغان

 «شهربازي» اثر جرج رومرو با حمايت مالي يك موسسه مذهبي مسيحي با هدف آگاه‌ساختن مردم از آزار سالمندان در سال ۱۹۷۳ ساخته شده و در سال 2019 براي اولين‌بار پخش شد. اينكه چرا يك موسسه مذهبي براي اين ايده سراغ رومرو رفته است كمي عجيب به نظر مي‌رسد اما پس از تماشاي فيلم قابل‌درك به نظر مي‌رسد كه چرا بيش از چهل سال از اين فيلم خبري نبوده است. نتيجه همان‌طور كه از رومرو انتظار داريم يك فيلم هولناك و رعب‌آور با پيام تند سياسي است. او در يك سناريوي پيچيده و هجوآميز، بدون وقفه تمام موانعي را كه يك فرد مسن با آن روبه‌رو مي‌شود در يك پارك تفريحي به نمايش مي‌گذارد. در اين مكان به خشونت يك جامعه حريص، خودخواه و مصرفي با لحني هجوآميز و گروتسك نگاه مي‌كند. او با گريز از نگاه رمانتيك و افزودن موضوعاتي همچون هيستري جمعي، مبارزه طبقاني و محذوفانِ جامعه گام را از يك فيلم تبليغاتي وابسته به يك موسسه مذهبي فراتر گذاشته است. هر صحنه پيرمرد را با وحشت‌هاي روزمره‌اي كه سالخوردگان تجربه مي‌كنند، روبه‌رو مي‌كند. اين پارك تفريحي چيز شبيه به كارناوال اشباح است كه فرد سالخورده را در مرزي قرار مي‌دهند كه در اين تنهايي دم مرگ مبتني بر منطق كابوس - كه تغيير لنزها و زواياي دوربين براي القاي اين فضا كمك مي‌كند - يا گير اشباح مي‌افتد يا مورد آزار سيستم قرار مي‌گيرد. افراد درون پارك انگار سپاهي در برابر سايه شوم مرگ هستند كه با اين مكانيسم تندخويانه به جنگ مرگ و هركه همنشين مرگ است مي‌روند. فيلم با مقدمه‌اي شروع مي‌شود كه گويي شرحي خلاصه از كتاب نوبرت الياس ده سال پيش از انتشار است. جايي كه موقعيت پيري و رنجي كه بر آنها مي‌رود توضيح داده مي‌شود. شخصيت اصلي با بازي لينكلن مازل براي گردش به شهربازي مي‌رود اما كم‌كم در ورطه وحشت و نااميدي فرومي‌رود. او به‌ جاي يك روز دل‌انگيز گويي چندين مسير جهنم را مي‌پيمايد. رومرو با خلق ماهرانه تنش به دل فاجعه مي‌زند و گاهي از هرگونه تمثيل آشناي آن زمان نمي‌گذرد. در صحنه ضرب و شتم موتورسواران، يك‌لحظه پيرزني همچون فرشتگان جهنم با داس ظاهر مي‌شود يا صحنه مرد ثروتمندي كه در حال غذا خوردن است به ‌وضوح كاريكاتوري شده است كه به قول ماركو پي‌يرار گويي از صفحات مجله طنز شوروي برگرفته شده است.  به قول الياس «آدميان خواه از روي آگاهي و خواه ناخودآگاه، تا جايي كه در توان دارند در برابر تصور پير شدن و جان دادن خويش مقاومت مي‌كنند و از پذيرش واقعيت شانه خالي مي‌كنند. اين مقاومت و فرآيند پس‌زني در جوامع پيشرفته‌تر با شدت و حدت بيشتري ظاهر مي‌شود. فرآيند پير شدن در بيشتر موارد جايگاه فرد در جامعه را زيرورو مي‌كند و بدين‌ترتيب كل روابط او را با ديگران دگرگون مي‌سازد». اگر زامبي‌ها شهروندان درجه‌ دو در دنياي هيولاها بودند، اينجا پيرها نيز گروهي از شهروندان درجه‌ دو هستند. پيري مازاد سيستم است كه زامبي‌وار از ادغام شدن با طبيعت سر باز مي‌زند. آنها ناتوان از گردش در نيروي كار به عنوان مازاد از سيستم بيرون انداخته مي‌شوند. 
زمان حاكم بر نماها و كل فيلم از منطق پيري تبعيت مي‌كند. زمان در دوران پيري بي‌اهميت‌تر و در نتيجه كوتاه‌تر است و حركت زمان با شتاب بيشتري همراه است گويي در يك سراشيبي غلتان افتاده است. از طرف ديگر اگر در فيلم پدر فلورين زلر آلزايمر يا رنج حاصل از بيماري تنها دستاويزي براي به‌ رخ ‌كشيدن پيچيدگي‌هاي روايي است، در اينجا تنها پيري، رنج و ترس حاصل از آن است كه مي‌تازد. به‌ عبارت ‌ديگر دغدغه فيلم پدر نه آلزايمر و رنج بلكه خلق موقعيت‌‌هاي روايي است اما رويكرد روايي شهربازي با سرعت سرسام‌آور فاجعه كه از روايت‌پذيري مي‌گريزد، بر شتاب رنج استوار است. همان‌گونه كه منطق زماني حاكم بر دوران پيري همين شتاب‌زدگي است. فيلم در صحنه داستان‌گويي براي دختر كوچك حتي به آخرين سنگر پيرمرد به عنوان سوژه روايت‌ساز يا راوي رحم نمي‌كند. با بي‌رحمي تمام اين توانايي را نيز از او مي‌گيرد. 
به قول سوزان سانتاگ ترس جايگاه خاصي در سوژه‌هاي غامض به خود اختصاص مي‌دهد بسان اشباحي معلق در فضا كه حاصل مهارت چشمان و دستان هنرمند است. او همچنين اضافه مي‌كند كه نمايش رنج شرارت‌بار به عنوان مساله‌اي كه بايد آن را محكوم و در صورت امكان متوقف كرد به تاريخ هنر ترسيمي با موضوعي خاص يعني نمايش عذاب مردمي كه در چنگال ارتش فاتح لجام‌گسيخته اسير شده‌اند، قدم گذاشت. شهربازي رومرو مانند گراوورهاي دردناك قرن هفدهمي عمل مي‌كند كه هر نما به نماي ديگر پافشاري بر جنايات و رنج را به نمايش مي‌گذارد. رومرو همان‌طوركه گفته شد مخاطب را به مفهوم ترس نزديك مي‌كند تا رنج. سانتاگ از مجموعه گراوورهاي ژاك كالو در سال ۱۶۳۳ با عنوان «ذلت و قساوت‌هاي جنگ» نام مي‌برد كه مي‌توان در اينجا هر صحنه شهربازي را با اين گراوورها مقايسه كرد. كالو شكنجه‌هايي به تصوير كشيد كه سربازان فرانسوي در اوايل دهه ۱۶۳۰ طي تهاجم و اشغال سرزمين مادري لورن بر بومي‌هاي منطقه روا داشتند. آنچه مي‌بينيم از وسعت و عمق زيادي برخوردار است. مناظر گسترده از انبوه مردم، صحنه‌هايي از تاريخ اغراق‌آميز كالو در ابتدا در هر لوح با خيل سربازاني داستان را آغاز مي‌كند كه به نبرد و وحشي‌گري، قتل عام، تاراج و تجاوز با انواع گوناگون ادوات شكنجه مشغول هستند و سپس انتقامي كه روستاييان از سربازان مي‌گيرند و در نهايت پخش غنايم. (نگاه كنيد به فصل سوم تماشاي رنج ديگران) رنج نمايش پرشكوهي نيست و شهربازي نيز با همان گريز از روايت و داستان منسجم به سبك اين گراوورها هر قسمت را به شرحي خلاصه بر شرارت مردمان اختصاص مي‌دهد. مانند ژاك كالو و فرانسيسكو گويا در شهربازي هدف از نمايش پليدي بي‌رحمانه در مصايب پيري، هشداردادن، شوكه كردن و آسيب‌رساندن به بيننده است. توضيحات خارج از فضاي شهربازي در فيلم در باب رنج پيري نيز مانند مصائب جنگ گويا كه زير نقاشي مي‌نوشت «من اين را ديدم» يا مي‌نوشت «اين حقيقت است» عمل مي‌كند، گويي رومرو نياز داشته مانند گراوورها اين توضيح را بدهد تا رنج و خشونت را چيزي اشتباه و جنايت معرفي كند نه يك نمايش پرشكوه. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون