امضايش تنهاي تنها بود
رضا مختارياصفهاني
آيتالله سيدمحمود طالقاني نماد و نيازي براي امروز جامعه ايران است. فقيهي سياسي كه به جاي نگاه به قدرت سياسي به كنش سياسي و اجتماعي توجه داشت. او در كنار باور به فعاليتهاي حزبي، نگاه نخبهگرايانه نداشت. از همينرو به تودهها بها ميداد و سهم آنان را از قدرت ميطلبيد. تودههاي بيشكل و غيرمنسجم اما مدنظرش نبود تا ابزاري در دست قدرتمداران و سياستبازان شوند. از همينرو شوراها را نهاد و محملي براي رشد و ارتقاي فكري، سياسي و اجتماعي آنان ميديد. طالقاني در سير حوادث روزگار و تجربههايي كه آموخته بود، به اين باور و نگاه رسيده بود. او كه مشروطه معطل در دوره رضاشاهي را ديده بود، از پي شهريور بيست تنها به محافل مذهبي بسنده نكرد. از هواداران نهضت ملي نفت شد و تا پايان به دولت مصدق پايبند ماند. هرچند مراودهاش با سيدابوالقاسم كاشاني و سيدمجتبي نوابصفوي را نگسست. يكي، مجتهدي سياسي بود كه هوادارانش ماندن طالقاني در جبهه مصدق را برنميتابيدند. از همينرو با خواندنش به نام سيدمحمود واعظ در تحقيرش كوشيدند. چه طالقاني جدايي كاشاني از مصدق را همچون پوست خربزهاي زير پاي او ميديد. سيدمحمود با وجود پايبندي به مرام و مسلكي خاص اما در بند تعلقپذيري نبود. از همينرو خانهاش پناه نوابصفوي مخالف مصدق نيز شد. همچنان كه با وجود همراهي در تاسيس نهضت آزادي، از استقلال فكري خويش چشم نپوشيد. اين استقلال فكري اما به معناي رهايي از انضباط حزبي نبود. از همينرو تا زماني كه فعاليت حزبي امكان داشت، با تمام هزينههايش بدان وفادار ماند. جز اين هم نميتوانست باشد، چراكه طالقاني به مشروطه اعتقاد داشت و اين اعتقاد را در عمل و نظر نشان داده بود. چنانكه علاوه بر عضويت حزبي به عنوان ميراثي از مشروطه، در چاپ و انتشار كتاب «تنبيه الامه و تنزيه المله» اثر علامه محمدحسين ناييني كوشيد؛ اثري كه بر مشروعيت ديني مشروطه بر مبناي ايجاد «رفاهيت عامه» تاكيد داشت و استبداد ديني را مقوم استبداد سياسي ميدانست. عامه يا همان مردم نيز در انديشه طالقاني جايگاه خاصي داشت؛ موضوعي كه او را از بعضي از هممسلكانش متفاوت ميساخت. با همين تفاوت خود را از تمايزات صنفي رها ساخت و در محافل و مجامعي مانند حزب حاضر شد. در چشمپوشي از تعلقات و تمايزات صنفي تا بدانجا پيش رفت كه در اختلاف ميان شريعتي و مطهري جانب شريعتي را گرفت. حال آنكه همراه و همحزبي مكلايش، مهدي بازرگان، با مطهري همراه شد. بيجهت نبود كه در ايام زندان، زندانيان تودهاي به كنايه او را مهندس طالقاني ميخواندند و بازرگان را آيتالله. بر مبناي همين تعلقناپذيري خانه طالقاني در آستانه پيروزي انقلاب پناهگاهي براي همه گروههاي سياسي و اجتماعي بود. او از پي سالها فعاليت سياسي و زندان آغوشش را براي تمام طبقات مردم گشوده بود. اين مردم از فعالان سياسي تا زنان بيپناه قلعه بودند. از همينرو امضايش در پاي بيانيهها نه همراه مجامع هممسلكش بود نه ياران همحزبش. امضايش تنهاي تنها بود. شايد برخي او را به تودهگرايي متهم سازند، اما طالقاني تودهگرايياش به نحوي دموكراتيك بود. آنان را نهفقط در خيابانها كه در نهادهاي دموكراتيك و تصميمساز ميخواست. از همينرو در آخرين خطبه نماز جمعهاش از هدف پيامبر در رهايي جامعه از نظام طبقاتي و صنفي و رهايي از تحميلات به هر اسمي گفت: «هدف پيامبر آزاد كردن مردم، آزاد كردن از تحميلات طبقاتي، آزاد كردن از انديشههاي شركي كه تحميل شده، آزاد كردن از احكام و قوانيني كه به سود يك گروه و يك طبقه بر ديگران تحميل شده، بود.» طالقاني با چنين نگاهي تنها در ميان جمع بود. از همينرو تصاويرش در جمعهاي مختلف تنها در قاب دوربين عكاسان مينشست. اين تنهايي روزبهروز نيز بيشتر ميشد. بهطوري كه در همان آخرين نماز جمعهاش از احتمال انتقاد از خود در طرح برخي مباحث در انظار عمومي گفت. زمان زيادي از نماز جمعهاش نگذشت كه طالقاني با مردم وداع گفت. آرامگاه ابدي او نيز نشاني از منش و انديشهاش داشت. پيكر او به عنوان فقيهي نامدار در گورستان عمومي بهشتزهرا در ميان مردم آرام گرفت.