ماليات ريش
مرتضي ميرحسيني
آلكسي تولستوي رماني درباره زندگي او نوشت؛ درباره فرمانروايي كه مصمم شده بود كشورش روسيه را مثل پوستين پشت و رو كند و آن را از نو بسازد. از هرچه به گذشته تعلق داشت متنفر بود، به ويژه از آدمهاي كهنهپرستي كه دودستي به سنتهاي وحشيانه چسبيده بودند و با هر فكر و طرح تازهاي مخالفت ميكردند. اينان نسل پشت نسل در تار و پود حكومت نفوذ كرده بودند و «غير از تباهي و رشوهخواري و بيعدالتي، هيچ انتظار ديگري از آنان نميرفت.» پتر ميخواست رو به جلو گام بردارد و روسيه را هم با خودش همراه كند. مردم را از باتلاق عقبماندگي كه در آن گير كرده بودند بيرون بكشد و پرده جهلي كه جلوي چشمانشان را گرفته بود پاره كند. از همان سالهاي نوجواني فهميده بود «كارهاي تازه به انسانهاي نو نياز دارد» و با تكيه به چهرههاي تكراري و رجال قديمي، تغيير و تحولي ايجاد نميشود. او هم سياستمداران قديمي را كنار زد و دستشان را از دخالت در امور كشور بريد و هم قوانين تازهاي براي اداره كشور و جامعه وضع كرد. يكي از مشهورترين اين قوانين كه سال 1968 در چنين روزي اعلام و اجرايي شد، قانون ممنوعيت بلند كردن ريش بود. ويل دورانت در جلد هشتم از تاريخ تمدن مينويسد پتر در آن سال «كمي پس از آنكه از ديار غرب برگشت، ريش تنك خود را تراشيد و دستور داد تا همه كساني كه ميخواهند از لطف او برخوردار باشند، غير از اسقف اعظم كليساي ارتدوكس، چنين كنند. به زودي فرماني در سراسر روسيه صادر شد كه همه مردم غيرروحاني بايد ريش بتراشند، ولي اجازه دارند كه سبيل خود را همچنان نگه دارند. در روسيه، ريش نشان مذهب بود؛ پيامبران همه ريش داشتند و حواريون نيز. هشت سال پيش بطرك حاكم، به نام آدريان، تراشيدن ريش را به عنوان بيديني محكوم كرده بود.
پتر مبارزه را پذيرفت. تراشيدن ريش بايد نشان تمدن باشد و نشان تمايل ورود در تمدن مغربزمين. غيرروحانياني كه احتياج مبرم به ريش احساس ميكردند بايد مالياتي سالانه بپردازند كه مقدار آن براي روستاييان يك كوپك و براي بازرگانان توانگر صد روبل بود. يكي از تواريخ قديمي مينويسد: چه بسا روسهاي پيري كه چون ريششان را -به اكراه- تراشيدند، آن را گرامي نگه داشتند تا چون بميرند در تابوتشان بگذارند، زيرا ميترسيدند كه بدون ريش آنان را به بهشت راه ندهند. اين قانون پتر، هم يكي از سطحيترين و شايد مبتذلترين بخش اصلاحاتش بود و هم نشانهاي از حد مداخله او در زندگي مردم. به هدف بريدن از گذشته و هرچه غربيتر كردن كشورش روسيه، با هر چيزي كه به نظرش غيرغربي ميرسيد سر جنگ داشت، حتي مويي كه در صورت مردان روس ميروييد. همه كساني كه سد راهش ميشدند به سختي و بدون مسامحه تنبيه ميكرد و برخي از آنان را هم ميكشت (به قول لنين: مبارزه با وحشيگري با ابزارهاي وحشيانه). براي تحقق هدفي كه در سر داشت، زندانها را پر كرد و زندگي به شيوههاي قديمي را به زواياي تاريك راند (حتي پسرش را هم كشت، چون ميديد كه جمع بزرگي از دشمنانش پشت او پناه گرفتهاند). مورخاني مثل رابرت پالمر ميگويند روسيه با يا بدون پتر اول هم غربي ميشد، اما او اين روند گريزناپذير را تسريع كرد.