• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5021 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۱۸ شهريور

درنگي بر رمان «گنطره» هادي هيالي

روايت لرزانِ كپرنشيني

فروزان مقصودي

 

گذر از گنطره اول شجاعت و جسارت مي‌خواهد. عبور از قطعه چوبي لرزان بر آب كه هر لحظه احتمال سقوط از آن هست و سقوط يعني نرسيدن؛ اما بارهاي بعد تنها مهارت لازم است كه بتواني از گنطره بگذري؛ گذري كه راوي در رمان «گنطره» قادر به عبور از آن نيست؛ هر چند با تظاهرات باليني رمان اين‌گونه به نظر مي‌رسد كه راوي بارها و بارها از گنطره‌هايي كه سر راهش بوده‌اند گذشته اما چنين نيست.
راوي تافته‌اي جدابافته از قومي است كه جبر و زور، فشار اقتصادي و بيكاري، سرما و گرما، بي‌آبي و بي‌برقي و خلاصه هر آنچه تلاش مي‌شود از زندگي سخت كپرنشيناني كه زمين و زندگي‌شان از آنها گرفته شده، تصوير شود، جداست.
روايت در چرخشي از امروز به ديروز، مبارزه‌اي از نسل جديد به نسل گذشته مي‌رود. زندگي اجتماعي و نوع زيست‌بوم مردم حاشيه‌‎نشين در خوزستان با خرده‌روايت‌هايي در طول رمان گفته مي‌شود و خواننده بدون هيچ مشاركتي در نقش خواننده باقي مي‌ماند.
خرده‌روايت‌هايي كه آنقدر زيادند كه گاه مخاطب را دچار سرگيجه مي‌كنند و به نظر ضروري نمي‌آيند؛ در‌حالي‌كه بعضي از آنها هم مي‌توانند به پرداخت بيشتر به درگيري مخاطب با روايت كمك كنند. خرده‌روايت‌ها و گذر سريع از آنها باعث مي‌شود كه رمان شبيه به گزارش از يك‌سري اتفاقات تاريخي و منطقه‌اي به نظر برسد و مخاطب سرسري از آن بگذرد. اين رمان سياسي، اجتماعي و شايد بهتر باشد كه بگويم اجتماعي، سياسي از زبان راوي اول شخص روايت مي‌شود اما بر‌خلاف داستان‌هايي كه زاويه‌ديد اول شخص دارند از احساسات و قضاوت‌‎ها و حدس و گمان‌هاي راوي كه مي‌تواند مخاطب را با خود درگير كند و باعث هيجان خوانش در مخاطب شود، خبري نيست. انگار راوي خارج از روايت ايستاده و ديده‌هايش را براي مخاطب مي‌گويد.
ايستاده تا بگويد نماينده قومي است كه با فقر و فلاكت زندگي مي‌كنند و به سختي درس مي‌خوانند و كار مي‌كنند و فعال سياسي مي‌شوند اما همين راوي در بيان خود دچار نارسايي مي‌شود. شخصيت داستان با اينكه در تمام خرده‌روايت‌هايي كه گفته مي‌شود حضوري موثر دارد اما شخصيتش ساخته نمي‌شود و مخاطب نمي‌تواند بفهمد راوي چطور آدمي است؟ 
او روشنفكري مقطعي، سپاهي، دانشي نصفه‌نيمه و مبارز سياسي نيمه‌كاره‌اي است كه در نهايت با نوشتن هر آنچه مي‌داند، زندگي‎اش را مي‌خرد. او دنباله‌روي سياست مي‌شود چون از شخصيت تمنا خوشش مي‌آيد و اين علاقه پايش را به مبارزه باز مي‌كند؛ درحالي‌كه معنايي از مبارزه نمي‌داند و نمي‎شناسد به جز هليل كه مدت‌ها از نگاه مادر و پدر برايش شناخته شده است. او حتي از اينكه مجبور است تشكيلات را معلق كند و به سربازي برود، خوشحال است، چرا كه خودش هم به تشكيلاتي كه اداره مي‌كند، به ديده شك مي‌نگرد اما شبيه كسي كه راهي جز گذر از گنطره ندارد، مي‌لرزد. لرزشي كه در طول رمان در روايت‌هاي شلوغي كه از زندگي كپرنشينان مي‌شود، قابل‌رويت است.
در نهايت بايد گفت اين روايت است كه موفق مي‌شود گذار كند؛ حال يا با گنطره يا بدون آن و به آب و آتش زدن. زندگي از حالت سنتي به مدرن تغيير مي‌كند اما راوي ما كماكان با نگاه به گنطره مي‌لرزد. او هيچ‌‎گاه نمي‌گذرد چون همراه مردمي كه زندگي آنها را روايت كرده، نبوده است. اگر رمان از زاويه‌ديد سوم شخص روايت مي‌شد و داستان ثامر را از اين زاويه مي‌خوانديم، شايد جذابيت بيشتري داشت، چرا‌كه راوي زندگي هليل، عامر را بهتر نشان مي‌دهد تا خودش را. راوي از خود قهرماني ساخته كه در بين آن همه كپرنشين توانسته راه پيشرفت و موفقيت را پيدا كند و به جايگاهي كه دارد برسد اما گذر از گنطره هنوز جاي سوال دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون