• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5022 -
  • ۱۴۰۰ شنبه ۲۰ شهريور

خاطرات سفر و حضر (57)

اسماعيل كهرم

بارها به ياسوج؛ پايتخت طبيعت ايران رفته بودم ولي اين‌بار متفاوت بود. جان دو انسان در ميان بود؛ دو جوان ايراني. دو محيط‌بان، دو شكاربان. طياره تا بالاترين نقطه زاگرس بالا رفت، مثل دوچرخه كه تاآخرين اوج بالا مي‌رود و ناگهان، خود را در سراشيبي دشت رها مي‌كند. ياسوج آن پايين نشسته و منتظر شماست. ياسوج زيبا، نقلي و مشتاق مهمان. يك‌بار فقط، يك‌بار، هواپيما از قله زاگرس رد نشد و به اين ديواره برخورد كرد. تراژدي ملي ايرانيان اين‌گونه رقم خورد. كاپيتان حجت‌الله فولاد را مي‌شناختم. ايشان جان پاكش را نثار خدمت به هموطنانش كرد. در راه ياسوج بود كه هيچ‌گاه به آن نرسيد. بنده عازم رامسر زيبا بودم كه آن هواپيما نيز به رامسر نرسيد. خلبان ما را به فضاي آن شهر زيبا رسانيد. روي فرودگاه رفت، ديد لازم را نداشت، چرخي زد. از مسافران عذرخواهي كرد و به طرف تهران بازگشت. ديد كافي براي فرود را نداشت. مدتي بعد به تهران رسيديم. تمام شب را در راه بودم. فردا، خسته و داغون در مورد كاكايي‌هاي رودخانه صحبت كردم. صدها نفر آمده بودند. به كاكايي‌ها غذا داديم و با اهالي شهر آشنا شدم. عصري از رامسر به طرف تهران پرواز كرديم. نام خلبان را پرسيدم. گفتند: حجت‌الله فولاد! ... (ادامه دارد) 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون