مصادره شدن حيات آكادميك هيات علمي دانشگاهها
منوچهر ذاكر
پاركر پالمر (Parker Palmer) نويسنده امريكايي و فعال حوزه آموزش، در ۱۹۹۸ ميلادي كتابي با معادل فارسي «شجاعت براي تدريس» منتشر كرد كه متوجه شرايط تدريس معلمان مدارس و مدرسان دانشگاههاست. پالمر توضيح ميدهد عوامل متعددي باعث شده معلم و مدرس فرديت خود را از دست بدهند. به عقيده پالمر، مدرسان نميتوانند در كنش تدريس واقعا همان باشندكه هستند. آنها در كلاس درس و آموزش محكوم به داشتن نقابهاي ايدئولوژيك، سياسي و اجتماعي شدهاند. اين نقابها مانع برقراري ارتباط سازنده ميان مدرسان و دانشجويان و ميان مدرسان با يكديگر شده است. احتمالا پالمر مختص جامعه امريكا سخن ميگويد ولي حقايقي كه مطرح ميكند براي وضعيت معلمان و مدرسان دانشگاه در ايران (و شايد بسياري از كشورهاي دنيا) نيز صدق كرده و حقيقت دارد. بنابراين آشنايي با نظرات وي براي معلمان و مدرسان ايراني بسيار مثمر ثمر و منجر به تنوير افكار خواهد شد. البته اين نظرات با شرايط خاص آموزش در ايران بايد مطابقت داده شود تا حقايق بيشتري آشكار شده و راهحلهاي احتمالي مشخص گردد.
در اين نوشته با عطف توجه به نهاد دانشگاه در ايران توضيح ميدهيم شرايط و معيارهاي حاكمه بر دانشگاهها كه روزبهروز بر شدت آنها افزوده ميشود علاوه بر بازداشتن نهاد دانشگاه از اهداف و رسالت اصلي آموزش عالي، باعث از دست رفتن هويت و آزادي آكادميك استادان و ابتكار عمل آنها ميشود. در واقع با «مصادره شدن حيات آكادميك» اساتيد دانشگاه مواجه هستيم. ابتدا به قسمتي ديگر از نظرات پالمر با نقل قول از نوشته دكتر نعمتالله فاضلي «شجاعت خود بودن» ميپردازم.
«به عقيده پالمر در دنياي امروز معلمان مدارس و مدرسان دانشگاه با قلبشان تدريس نميكنند ... اشكال ويرانگري از ترس در نهان و آشكار فضاي كلاس درس، دانشجويان و مدرسان لانه كرده است. ترس معلم و مدرس از ناامني شغلي، ترس از پذيرفته نشدن يا تحقير شدن در ميان دانشجويان، ترس از برملا شدنِ از خودبيگانگي معلم و ترسهاي ديگر ... پالمر نشان ميدهد فضاي گرم محبت و يادگيري در اجتماع مدرسان وجود ندارد... نظريه پالمر اين است كه ريشه اين وضعيت و اين زندگي گسيخته مدرسان در نظام آموزشي و جامعه است كه اجازه نميدهد مدرسان هويت شخصيشان را شكل داده و در فرآيند و كنش تدريس ابراز دارند. نظام ارزشيابي كميتسالار، قواعد دست و پاگير ديوانسالاري دانشگاهها و موسسات آموزشي، فشار بازار و ارزشهاي تجاري بر آموزش، بياعتبار شدن ارزشهاي انساني و اخلاقي، فقدان آزادي، حاشيه راندن معلم و مدرس در نهاد دانشگاه، تكنوكراسي و فنسالاري و كمتوجهي جدي به هنر و ادبيات و علوم انساني در نهاد دانشگاه و نظام آموزشي و عوامل ديگر باعث ناديده گرفتن و حذف فرديت مدرس و معلم شده است.» پالمر در نهايت معتقد است غلبه بر اين ترسها و نقابها زماني ممكن است كه مدرسان و دانشگاهها بخواهند و بتوانند شهامت خود بودن مدرس را بپذيرند. گرچه تلاش در كسب شجاعت تدريس ضروري است، به نظر ميرسد آراي پالمر فاقد راهحل انتقادي است يعني مقابله و مقاومت معلمين و دانشگاهيان براي اصلاح آفتهاي فوق. علاوه بر اينكه كيفيت و احوالات تدريس در دانشگاههاي ايران در نظرات پالمر صدق ميكنند، مقرراتي كه براي تبديل وضعيت (رسمي شدن)، ترفيع سازماني و ارتقاء دانشگاهي ابلاغ شده، اهرم قدرتمندي هستند براي هدايت فعاليتهاي آموزشي و پژوهشي و ساير موارد آكادميك اعضاي هيات علمي در راستاي انجام پژوهش مقالهمحور با هدف افزايش تعداد مقالات و ارجاعات. گفته شد اهرم زيرا مهلت اساتيد براي مثلا رسمي شدن بسيار كم و شرايط و اخذ امتيازات بسيار دشوار است و البته در چارچوبي محدود. چرا معيار براي ارزيابي دانشگاهها در تعداد مقالات و ارجاعات خلاصه ميشود؟ معمولا اين اعداد و ارقام را با آب و تاب، «مرجعيت علمي» نام ميدهند. وقتي حاصل اين پژوهشها گرهي از مشكلات كشور را باز نكرده و چرخه ارگانيكي مابين مقالات منتشره و كاربست آنها در رفع مشكلات و تصميمات نادرست، جامعه و فناوري برقرار نميگردد، اين مرجعيت كذايي چه گلي به سر جامعه زده است؟ وقتي هدف پژوهش افزايش مقالات و ارجاعات باشد، پژوهش از اهداف اصلي خود و توجه به انبوه مسائل در جامعه دور گشته و كارايياش را از دست ميدهد. چرا معيارهاي علمسنجي بر دانشگاهها حاكم شده، مگر دانشگاه خودش اهداف و رسالت ندارد و آن را نميشناسد؟ چرا عدهاي كه با ديدن تعداد مقالات و ارجاعات لذت برده و جاهطلبيشان ارضاء ميشود، همين معيارهاي كمّي را بر دانشگاهها حكمفرما ميكنند؟ چرا دانشگاه را تبديل به ميدان مسابقات ورزشي كردهاند؟ اين فرهنگ كجا و شأن دانشگاهي كجا! همانطوركه در نوشتههاي قبليام شرح دادهام دانشگاه يك گفتمان فكري كلان و مستقلي است كه جامعه فعلي نياز مبرم به استفاده از آن دارد. دانشگاه اجتماعي از حقيقتجويان است. حقيقتجويي در علوم تحليلي، ارزشي، انتقادي، تجربي و فني تعبير خود را دارد ولي نفس كار يكسان است. حيات دانشگاه از نقادي و توصيه راهحل براي مشكلات و معضلات جامعه جداييناپذير است، هرآينه اين مسير و طريق مسدود شود حيات آن مصادره شده است. سخن آخر اينكه علاوه بر «شهامت دانشگاهي بودن» كه وظيفه همه اعضاي هيات علمي است، رويكرد انتقادي دانشگاهيان و اراده و كوشش جمعي آنان براي اصلاح وضعيت فعلي دانشگاهها ضروري است.