ادامه از صفحه اول
در سوگ استاد روابط بينالملل ايران دكتر عسگرخاني
دكتر عسگرخاني در كنار تعصب و علاقه به آموزش و ترويج دانش روابط بينالملل در دانشگاه، تلاش كرد تخصص و دانش خود را در حوزههاي كاربردي و عملي به خدمت بگيرد و در انتقال دانش روابط بينالملل در برخي حوزههاي كلان تصميمگيري كشور به خصوص حوزههاي امنيتي، دفاعي و سياست خارجي موثر واقع گردد، به گونهاي كه نام عسگرخاني در دو دهه اخير بيشتر با پرونده هستهاي ايران عجين شده است. او كه برخلاف بسياري از همقطاران دانشگاهي خود بدون هيچگونه نفع شخصي و سياسي و صرفا برمبناي اصول فكري و مباني نظري خود، از هستهاي شدن ايران دفاع كرد و در اين راه براساس الزامات و ساختار بينالمللي قدرت و نظريه رئاليسم تدافعي به تنها فردي در ايران تبديل شد كه صراحتا در مقطعي، خواستار دستيابي ايران به بمب هستهاي براي ايجاد بازدارندگي و تعادل قدرت بود. اين صراحت بيان ايشان براي بسياري گران ميآمد و به صورتهاي مختلف مورد نقد قرار ميگرفت اما هجمهها و نقدها، ايشان را از اصول فكري خود دور نكرد و در مقابل تلاش كرد با تأسي از استاد تئوريك خود يعني كنتز والتز، با مطالعه، سخنراني و بهرهگيري از شواهد و متغيرهاي عيني، ديدگاه خود را تقويت و ترويج كند. اين ديدگاه استاد اگرچه براي بخشي از ساختار قدرت در ايران كه بر طبل انرژي هستهاي ميكوبيدند خوش ميآمد و از آن به شيوههاي مختلف بهره بردند، اما اين استقبال و خوش آمدنها، هيچگاه باعث نشد كه ايشان خود را به نهادهاي قدرت بفروشد. اين رفتار و روحيه دقيقا عين تعريفي است كه دكتر عسگرخاني چند سال پيش در توصيف كنتز والتز در گفتوگويي به مناسبت درگذشت او انجام داد. ايشان در بخشي از اين گفتوگو ميگويد: «والتز شخصيتي نبود كه خودش را به نظام امريكا بفروشد. والتز خود را كاملا از خداوندان قدرت جدا كرده بود؛ اگرچه راجع به قدرت حرف ميزد. او پست دولتي نگرفت و تمام زندگياش را در كارهاي علمي ادامه داد و اين قابل ستايش بود. عليرغم اينكه راجع به قدرت مينوشت، دوست داشت «قدرت را در خدمت منافع عام» تلقي كند و بيشتر به قدرت رو به تعادل علاقه داشت؛ يعني موازنه قدرت تعادل و در نتيجه وقتي صحبت از اعمال قدرت و اعمال تصدي بر جايي كرد، هميشه منافع عام را درنظر ميگرفت و حتي به همين دليل هم نامش را گذاشتند رئاليسم تدافعي.» اين تعريف نشان از آن دارد كه دكتر عسگرخاني تلاش داشت علاوه بر بهرهگيري از دانش استاد فكري خود، رفتار و منش علمي او را نيز در رفتار و كار خود، الگو قرار دهد. ايشان در واكنش به درگذشت كنتز والتز استاد فكري خود تعابير جالبي را مطرح ميكند: رفتن والتز از دنيا، يك ضايعه بزرگ بود براي رشته روابط بينالملل و به خصوص مكتب رئاليسم در شرايطي كه كمك بينظيري را به ادبيات روابط بينالملل كرد و اين را از ياد نبريد كه هيچ كتابي در دنيا به اندازه كتاب «نظريه سياست بينالملل» نقد نشده است. هيچ كتابي به اندازه اين كتاب در رشته روابط بينالملل مورد مطالعه و استقبال قرار نگرفته است. «... خلاصه اينكه، يكي از شاهكارهاي روابط بينالملل كنت والتز بود.» به نظر نگارنده اين تعابير امروز در مورد خود ايشان كاملا صدق ميكند. درگذشت استاد عسگرخاني به واقع ضايعه بزرگ براي جامعه علمي و دانشگاهي كشور خصوصا علوم سياسي و روابط بينالملل است. ايشان چنانكه در سطور قبل بيان شد نقشي بيبديل در رشد و بالندگي دانش روابط بينالملل و مكتب رئاليسم در محافل علمي و دانشگاهي ايران داشت و كمتر استاد روابط بينالملل در سالهاي اخير را ميتوان نام برد كه افكار و ديدگاهها و تحليلهاي ايشان به اندازه ايشان مورد نقد و بررسي قرار گرفته باشد. دكتر عسگرخاني
به واقع يكي از شاهكارهاي روابط بينالملل در ايران به شمار ميرفت كه جامعه علمي ايران خيلي زود ايشان را از دست داد. ياد و نام و خدمات ايشان به جامعه علمي خصوصا علوم سياسي و روابط بينالملل هيچگاه فراموش نخواهد شد. روحش شاد.
تنهايي استراتژيك ايران تنشزدايي و درونزايي
ايران همواره در تنش ناشي از تنهايي استراتژيك بماند، چرا كه فقط در ادامه تنش، التهاب و بيثباتي است كه آنها فرصتهاي توسعهاي ايران از جمله فرصتهاي ناشي از دوران جديد جهاني و بينالمللي را يك به يك به تاراج ميبرند. كما اينكه تاكنون عمدتا در حوزههاي انرژي، راههاي ارتباطي و ميراث فرهنگي و تمدني بردهاند. لذا آنها ميل دارند تنش ناشي از عدم توافق هستهاي بماند، قطعنامههاي ضدايراني در سازمانهاي بينالمللي استمرار يابد و سياستهاي جهاني عليه ايران تقويت شود و نهايتا هارتلند بيوقفه در التهاب و بيثباتي منطقهاي و بينالمللي قرار گيرد. در چنين وضعيتي لازمه رفع تنش قطعا از بين بردن موضوعات و كانونهاي تنشزا است. هرگونه ديپلماسي و فعاليتهاي ديپلماتيك از جمله قوانين، مصوبات، سياستها، فرمان ها، مذاكرات و كنشهاي منطقهاي و بينالمللي ضرورتا ميبايد با هدف تنشزدايي و رهايي كشور از التهاب و ناپايداري و شرطيشدن اقتصاد كشور صورت گيرد. اين يك راهبرد جامع ملي است. از سوي ديگر بستر تنشزدايي، پيگيري سياست موازنه مثبت بين قدرتهاي خارجي و مبتني بر استقلال و بزرگي كشور است. رژيم گذشته براي مقابله با تنهايي استراتژيك و رهايي از فشارهاي ناشي از آن تشخيص داد كه با يكي از دو ابرقدرت جهان متحد شود. لكن اين اتحاد اگرچه تا حدودي از فشار اين تنهايي كاست، اما عمدتا به دليل فساد دستگاههاي حكومتي، تحقير ايران و خوي سلطهجويي امريكا و غرب راه مناسبي به سوي توسعه و پيشرفت ايران باز نكرد، چرا كه تنشزدايي برمبناي موازنه مثبت صورت نگرفت. نكته آخر اينكه پيامد و عبرت مهم «تنهايي استراتژيك ايران» اين است كه ايران برخلاف بسياري از كشورهاي ديگر بهطور طبيعي هيچگونه متحد خارجي قابل اتكا و مبتني بر تاريخ، ويژگيهاي جغرافيايي، زبان و مذهب ندارد. لذا به طريق اولي اتحاد با قدرتهاي جهاني نيز در ذات خود، مصنوعي، بيريشه و در نتيجه ناپايدار و غير قابل اطمينان و اعتماد است. در نتيجه مهمترين عنصرِ همزاد تنشزدايي و سنگ بناي امنيت ملي و رشد ايران، رابطه مستحكم ميان دولت- ملت، درونزايي و به كار گرفتن ظرفيتهاي عظيم داخلي و صيانت از اتحاد ملي و نيروهاي متنوع سياسي است. به بيان مختصر: موثرترين، اصيلترين و مطمئنترين متحد ايران در وضعيت «تنهايي استراتژيك ايران» و فرآيند تنشزدايي همانا اتحاد سياسي داخلي و درونزايي است.
سفير سابق ايران در كوبا و ونزوئلا