از جهات مختلف
حسن لطفي
حدود پنجاه و سه سال پيش كامران شيردل، فيلم مستند اون شب كه بارون اومد را درباره اتفاقي ساخت كه روستازادهاي گرگاني را به قهرماني قابل ستايش تبديل كرد. قهرمان نوجواني كه با به خطر انداختن جان خود توانسته بود جان مسافرين قطاري در خطر را نجات دهد. شيردل و اسماعيل نوري علاء (ديگر فيلمنامهنويس فيلم) با طنزي جذاب و ترديدي قابل قبول، اين اتفاق قهرمانساز و قهرمان فداكار را به تصوير كشيدهاند. بيننده هنگام تماشاي اين فيلم با آدمهاي مختلفي روبهرو است (شخص بدبيني كه نيمه خالي ليوان را ميبيند و كلا منكر اين رخداد است، افرادي كه با روايتهاي مختلف ستايشگر اين اقدام قهرمانانه نوجوان گرگاني هستند و گروه فيلمسازي كه ميان اين دو در حركت است) فيلم به واسطه نگاه متفاوت كامران شيردل و ساختار خلاقانهاش با گذر زمان قدرت خود را از دست نداده و جداي از ماجراي روستازاده گرگاني ميتواند در مورد هر اتفاقي مصداق پيدا كند. شايد به خاطر همين ويژگي است كه وقتي خبر اقدام جسورانه نوجوان ايذهاي در كشور پخش شد، دوباره به ياد اين فيلم افتادم. اقدامي كه قهرمانش همانند شخصيتهاي فيلم اون شب كه بارون اومد و داستان هانس برينكر (نوشته مري ميپس داج كه در آن پسر نوجواني به نام پتروس با فرو كردن انگشت خود در سوراخ سدي از خرابياش جلوگيري ميكند و جان انسانهاي زيادي را نجات ميدهد) جان سالم از مهلكه به در نميبرد و نميتواند شاهد شادي ديگران باشد و با شنيدن تعريف و تمجيدهايشان به خود ببالد. تعريف و تمجيدهايي كه تنها يك روي نظراتي است كه در آينده درباره اين اقدام به زبان ميآيد. مسلما در كنار افرادي كه به درستي ستايشگر اين قهرمان شجاع ميمانند، در حال و آينده عدهاي از جهاتي ديگر اقدام او را بررسي كرده و نظر ديگري ارايه ميدهند. نظراتي كه نيازي به حذف آنها نيست. گذشته از آنكه، به طور طبيعي (به طور طبيعي؟!) و براي احترام به آزادي ديگران بايد بيان شود، اقدام علي لندي آنقدر ارزشمند هست كه بتواند از سد نظرات منفي (كه قاعدتا بايد اندك باشد) عبور كند و در آينده از او به عنوان الگويي براي ديگران ياد شود. الگويي كه شجاعت و اهميت نجات ديگران را تبليغ ميكند.