• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۷ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5037 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۷ مهر

دروغ غيرقابل انكار و حقيقتِ قابل پرسش

ميلاد نوري

جهانِ انضمامي كه آدمي را دربر گرفته، مستلزم «تدبير» است تا چند صباح زندگي اين جهاني انسان به آزادگي و عدالت طي شود؛ اما او كه به تعبير كانت به «صغارت» خويش خو كرده، ترجيح مي‌دهد خود را در يدِ قدرتي فراسويي و جاوداني ببيند كه او را «صغير» مي‌خواهد. انسان، صغارتش را خود انتخاب مي‌كند و اين «به تقصيرِ خويشتنِ اوست». اساسا تدبير و تمشيت امر مستلزم واقع‌نگري دم به دم است و اين خود حقيقت‌جويي طاقت‌فرسايي را مي‌طلبد كه مستلزم درآمدن از صغارت و ايستادن روي پاي خود است. چه بسا نخواهيم گهواره آرامش‌بخش حقيقتِ از پيش مهيا را با سرما و سوزِ مسووليت و پرسش جايگزين كنيم! چه بسا نخواهيم روي پاي خود بايستيم و بارِ حيات خويش را بر دوش كشيم! چه بسا نخواهيم حقيقت مبهمِ فراسويي را با پرسش مداوم از رويه‌هاي جاري جايگزين كنيم! جريان و سيلان حيات جز با برون‌آمدن از منزلگاه كودكي قابل درك نيست؛ چه بسا آدمي نخواهد اين منزلگاه را وداع گويد. او دوستدار دايه‌اي است كه از سر «خيرخواهي» مدام او را به آغوش مي‌كشد و از ترس چيرگي و قدرتش او را صغير و كوچك مي‌خواهد و از بلوغ او واهمه دارد. پاسداران حقايقِ از پيش مهيا، خواهانِ صغارتِ آدمي‌اند؛ پس دروغِ غيرقابل انكار را جايگزين حقيقتِ قابل پرسش مي‌كنند. 
حقيقت در پستوي مغزهاي كوچك زنگ‌زده نيست كه حكم به ممنوعيت پرسشگري مي‌دهند؛ حقيقت، جريان مسووليت‌بارِ جان‌هاي آزاده‌اي است كه مدام از بنيان رويه‌هاي جاري مي‌پرسند و در هر رويه‌اي به ديده ترديد مي‌نگرند. پس بگذاريد از دو حقيقت سخن گوييم: نخست، حقيقتي از پيش مهيا كه دروغي آرامش‌بخش است و ديگر، پرسشي مداوم كه حقيقتي جاري و مسووليت‌بار است. حقيقت از پيش‌مهيا كه رخوت و خوابزدگي و صغارتِ انسان را بازتوليد مي‌كند، جز دردِ مزمن و رنج مضاعف حاصلي ندارد. حقيقت قابل پرسش، جست‌وجوي مداومي است كه جاني آزاده را به پاسداري هستي و حيات فرا مي‌خواند؛ آري، اينك سخن از جست‌وجوگري براي حقيقت است كه درخور مردمان آزاده است و نه حقيقت‌مندي و برخورداري غيرقابل ترديد كه به صغيران و كودكان تعلق دارد. 
گوشه‌هاي تنگ و تاريك اتاق پر از نيش زهرآلود جانوران موذي است. «پرسش» همچون آفتاب است. پاسدارانِ حقايق از پيش مهيا، پنجره‌ها را با پرده‌هاي ضخيم مي‌پوشانند تا مباد كه نورِ آفتاب به درون راه يابد. انديشه‌ها و افكار تُهي و فراسويي، ايده‌هاي بي‌حاصل و بي‌بنياد، مفاهيمي كه هيچ ربط و پيوندي با اينجا و اكنون آدمي ندارند، گزاره‌هاي خالي از مضمون، اين همه اسباب و اثاثيه آن اتاق تاريك است كه فرسودگي و كهنگي و خاك گرفتگي‌اش تنها با پرسشگري عيان مي‌شود. در پرتو پرسشگري مسوولانه است كه اين تاريكخانه روشن مي‌شود تا كودك صغيرمانده جانِ آدمي دريابد كه به لالايي كدام دايه و در ميانِ چه جانوراني به خواب رفته است. 
تمايزِ انسانِ صغير و بالغ در مسووليت‌پذيري و تدبيرِ امر اوست. انسانِ صغير مسووليت آنچه حقيقت مي‌پندارند نمي‌پذيرد و از اين رو آن را به پرسش نمي‌گيرد؛ انسان بالغ كه مسووليت حقيقت خاصِ خود را پذيرفته است همواره از حقيقت‌مندي باورهاي خويش مي‌پرسد. انسانِ صغير حقيقت از پيش مهيايي دارد كه پيوندي با اينجا و اكنونِ وي ندارد، انسانِ بالغ كه پرواي هستي و حيات را دارد به اينجا و اكنون مي‌انديشد و از بنيانِ رويه‌هايي كه او را در بر گرفته‌اند مي‌پرسد. انسان صغير دلخوش به امري مبهم و فراسويي است كه ضامن آرامش خاطر وي است و خوابزدگي‌اش را پاس مي‌دارد؛ انسان بالغ همچون دليري است كه از ترس خوابزدگي مدام نمك به زخم خود مي‌پاشد تا هوشيار و خودآگاه شود. 
«اميد» مبارزه‌اي است براي برآمدن از صغارت و باليدن و به بلوغ رسيدن. اسير به بند كشيده‌اي كه منتظر گام‌هاي دلنواز منجي است، دير يا زود در اسارتِ خويش جان خواهد باخت. نيرو و توان مداوم و بي‌وقفه است كه بند را مي‌گسلد و جان را به آزادي و آزادگي رهنمون مي‌شود. تيزهوشي و وارستگي و تلاش تا پاي جان، بندهاي صغارت را مي‌گسلد و آزادگي بلوغ را به انساني وارسته هديه مي‌كند. حقيقت‌جويي اميدمندانه كوششي است در جايگاهِ خودآگاهي كه به مكان و مكانت خود مي‌نگرد و با نورِ پرسشگري زاويه‌هاي تاريك جان خود را روشني مي‌بخشد. تعالي و بزرگي اين جانِ پراميد در هوشياري بي‌وقفه اوست. 
تاريخِ پرفراز و نشيبِ انديشه، گواهي بر تقابل رخوت و خوابزدگي با هوشياري و خودآگاهي است. خصلتِ بارزِ مناديان حقايق از پيش مهيا، نوعي سربسته‌گويي و فروپوشي بوده است. تصاوير و آثار هنري پرزرق و برق ايشان، همچون نقاشي‌هاي آويخته به ديوار موزه‌ها فقط براي تماشا كردن و تحسين بوده است؛ در موزه‌ها هم ميانِ آثار هنري و مخاطب مانعي مي‌گذارند تا شخص بيش از اندازه به اثرِ نمايش‌داده‌شده نزديك نشود. بالاي آن تابلوها چراغي مي‌آويزند تا نوري بر آن تابلو بيفكنند و از اين طريق منطق را با نمايش مي‌آميزند. آميزش منطق و نمايش معجوني خواب‌آورتر از نمايش صرف است؛ روشن است كه فريبنده‌تر، تاثيرگذارتر و رخو‌ت‌آورتر است. عكاس‌ها دورِ تابلوهاي آويخته شده را گرفته و مدام عكاسي مي‌كنند؛ ارزش اين نمايش مسحوركننده همين است. بايد خيره بود و مات شد. مشهورات و مقبولات عكس‌هاي پرمخاطب عرصه انديشه‌اند. منطق و نمايش به هم مي‌آميزند. پيش‌تر نفوذِ حقايقِ از پيش‌مهيا از طريق مقبوليت عمومي افراد جريان مي‌يافت و امروزه از طريقِ نفوذ رسانه‌ها شكل مي‌گيرد. اين عدمِ صداقت نيست، بلكه صداقت فريبكارانه‌اي است كه از بي‌صداقتي بسي گزنده‌تر و كشنده‌تر است. جست‌وجوي حقيقت همانا خودآگاه شدن دم‌به‌دم است؛ وجدانِ نقاد شخص انديشه‌ورز مغلوب هم‌آميزي دلفريب منطق و نمايش نمي‌شود، بلكه مدام با نقادي از آن فراتر مي‌رود و از بنياد مي‌پرسد تا مباد كه دروغ‌هاي غيرقابل‌انكار، او را از وصول به حقيقتِ قابل پرسش باز دارند.  مدرس و پژوهشگر فلسفه

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون