وفات رسولالله، روايت يعقوبي
مرتضي ميرحسيني
ابن واضح يعقوبي در تاريخ خود مينويسد: و چون پيامبر وفات كرد مردم گفتند ما گمان نميكرديم كه پيامبر خدا تا بر همه زمين دست نيابد خواهد مُرد و عمر بيرون آمد و گفت به خدا قسم پيامبر نمرده است و نميميرد، اما چنانكه موسي چهل شب ناپديد شد، ناپديد ميشود و سپس بازميگردد.
ابوبكر او را آرام كرد و گفت كه خداوند خبر مرگ او را پيش از اين به ما داده بود كه فرمود «انك ميت و انهم ميتون» (اشاره به آيه 30 از سوره زمر: بدون شك تو خواهي مُرد و آنان (نيز) مردني هستند).
پيامبر خدا در دلها و ديدهها بامهابت و بزرگوار بود. به زيبايي و پاكيزگي آراسته و خوشرو و گشادهرو و خوشاندام بود. از چهارشانه بلندتر و از بلندبالا كوتاهتر، نه عيب بزرگي شكم داشت و نه نقص كوچكي سر. چند نفر از خويشاوندانش به او شباهت داشتند، اما از همه بيشتر نوهاش حسن پسر بزرگ علي و فاطمه به او شبيه بود كه به قولي ابوبكر هنگامي حسن را در يكي از كوچههاي مدينه ديد و به او گفت «بابي شبيه بالنبي، غيرشبيه بعلي: پدرم فداي تو باد كه شبيه پيامبري نه شبيه علي.» راوي ميگويد پيامبر را پيش از خاكسپاري غسل ميدادند و اين كار را داماد و پسرعمويش علي به عهده گرفته بود و فضل بن عباس و اسامه بن زيد نيز به او كمك ميكردند.
اين سه نفر آن شب در آن خانه صدايي از منشأيي ناپيدا شنيدند كه ميگفت همه ميميرند و بعد از مرگ در روز رستاخيز براي آنچه كردهاند و نكردهاند از آنان سوال خواهد شد. ديگر آنكه اهل آن روزگار گفتهاند رسولالله در خطبههايش پندهاي بسيار ميگفت و مدام ميان درستي و نادرستي مرز ميكشيد. بارها از او شنيدند كه ميگفت «مومن بد نميكند و پوزش ميطلبد و منافق هر روز بد ميكند و پوزش نميخواهد.» هميشه ميگفت چهار ويژگي در هر كسي باشد، خداي بزرگ رستگارياش را تضمين ميكند: نگهداري از يتيم، مهرباني، نرمخويي با زيردستان و مهرورزي به پدر و مادر. يارانش را بعد از پذيرش توحيد، به كوشش در انجام كار درست، شرم، قدرشناسي و خوشاخلاقي مشروط ميكرد و وقاحت و ناسپاسي و تندخويي را زشت ميشمرد. ميگفت اگر ستم كرديد، يا ستمگري را در ستمش ياري داديد، يا حتي چشم به روي ستمِ ستمگري بستيد، خودتان را مسلمان ندانيد و در روز حساب منتظر شفاعت من نباشيد.
مسلمانان را به انجام تكاليف ديني و جدي گرفتن عبادتهاي فردي و جمعي بسيار سفارش ميكرد، اما در نظرش معيار مسلماني، راستگويي و امانتداري بود.
نيز در حراست از حقيقت بسيار جدي و راسخ بود و ميگفت از فريب دادن ديگران بپرهيزيد و دروغ نگوييد كه از بزرگترين گناهان كبيره است و عادت به آن موجب تباهي فرد و جامعه ميشود؛ «پس بر تو باد به راستگويي و نبايد كه از دهانت هرگز دروغي درآيد» كه خداوند دروغگويان را، هم در دنيا و هم در آخرت از خود طرد ميكند. همچنين به پيروانش هشدار ميداد «به خدايي كه جانم به دست اوست، هيچ كس چيزي را به ناحق به دست نميآورد مگر آنكه روز رستاخيز در حالي كه آن را به پشت گرفته است خدا را ديدار كند.»