سيره نبي اكرم در حكمراني و اخلاق
مهدي شاهميرزا
«دو گروه از امت من هستند كه اگر صلاح يابند، امت من صلاح مييابد و اگر فاسد شوند، امت من فاسد ميشوند؛ علما و حكام.» رسول اكرم(ص) كه در حوزه اخلاق و خوشرويي از مفاخر عالم است، به گواه تاريخ و مكتوبات، داراي دو بعد شخصيتي بودهاند. در مسائل شخصي و فردي كاملا ملايم و سراسر گذشت و بردباري و در اصول كلي و اساسي صد درصد آكنده از صلابت و انعطافناپذيري. درخصوص بعد اول كه همان مسائل مربوط به شخص مباركشان بود، همواره بخشنده بودند و شيفتگي و علاقه مسلمين به ايشان بهواسطه خلق و خوي آسمانيشان وصفناپذير است و سند اين موضوع آيه (۱۵۹) سوره آلعمران كه ميفرمايد: «فبِما رحمهٍ مِنالله لِنت لهُم ولو كُنت فظًّا غليظ القلبِ لانفضّوا مِن حولِك فاعفُ عنهُم واستغفِر لهُم وشاوِرهُم فِي الأمرِ فإِذا عزمت فتوكّل عليالله إِنّالله يُحِبُّ المُتوكِّلين؛ به (بركت) رحمت الهي، در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدي! و اگر خشن و سنگدل بودي، از اطراف تو، پراكنده ميشدند. پس آنها را ببخش و براي آنها آمرزش بطلب! و در كارها، با آنان مشورت كن! اما هنگامي كه تصميم گرفتي، بر خدا توكل كن! زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.» همانطوركه عموم مسلمانان ميدانند پيامبر مهرباني، مشقت، سختي، ناملايمتيهاي مكرر و واسعه، توهين، بيادبي و ناسپاسيهاي بسيار در عمر مباركشان نظاره و دريافت نمودند و همواره مكتوبات گواه ميدهند كه ايشان نسبت به مسائل مزبور گذشت ميكردند و پاسخ همه اينها را با نيكي ميدادند و مثلهاي فراواني موجود است كه شرح مبسوط آنان در اين مقال نميگنجد. پس شخص نبي مكرم اسلام(ص) به عنوان اسوه اخلاقي، همواره سرآمد مهرباني و به قول معروف «رحمهلِلعالمين» بودند و در مسائل شخصي مكرر بخشنده. اما آيا ايشان در مباحث اجتماعي و در حدود و ثغور قوانين اسلام هم بر همين رويه رفتار ميكردند؟! پاسخ منفي است؛ زيرا به استناد تاريخ ايشان در مباحث اصولي كه نص صريح قانون اسلام است، ذرهاي انعطاف نداشتند. به عنوان مثال، نقل شده است كه فاطمه بنت ابيالاسد كه دختر برادر ابوسلمه و از خانوادههاي بزرگ قريش بود، هنگام بازگشت از حج از كارواني، صندوقچهاي ميدزدد. از آنجا كه او برادرزاده ابوسلمه بن عبدالاسد مخزومي بود، بزرگان قريش از او حمايت كردند و از رسول خدا صليالله عليه و آله خواستند او را عفو نموده و حكم خداوند را درباره او جاري نكنند. ازاينرو، اسامه بن زيد كه پيامبر علاقه بسياري به او داشت را نزد آن حضرت فرستادند تا با وساطت خويش، مانع اجراي حدّ سرقت درباره نامبرده شود. پيامبر گرامي اسلام با ديدن اسامه فرمود: «اي اسامه! با من سخن مگو كه اگر اجراي حدود الهي به دست من افتد، راهي براي رهايي از آن نيست. حتي اگر فاطمه، دخترم نيز مرتكب چنين جرمي شده بود، حد را اجرا كرده و دستش را قطع ميكردم»؛ سپس حكم را درباره فاطمه مخزومي اجرا كرد. مثالهايي بسيار از اين قاطعيت پيامبر در اجراي حدود اسلام نقل و وصف گرديده كه همه نشانگر يك مساله است. «همگان، خودي و ناخودي در پيشگاه خداوند و در مقابل قوانين يكسانند و آن حضرت براي احدي ارزشي والاتر قائل نيستند.» پس در سيره حكمراني پيامبر دو اصل مشهود است و چه خوب است اصحاب قدرت از آن الگو بگيرند كه اولا در خصوص مسائلي كه فردمحور است و به شخص مربوط ميشود، گذشت كرده و به اصطلاح از بگير و ببند جلوگيري شود و برههاي كه پاي حدود، قوانين اسلامي و تقنين كشوري كه مصداق امروزه آن دزديهاي فراوان و تضييع حقوق جمهور بهواسطه دستبردهاي فراوان به بيتالمال است، ذرهاي كوتاه نيامده و ريشه آن را بسوزانند، «حتي اگر آن فرد، فرزندشان باشد!»