ملاقات با اندي وارهول در قلب تهران
جريانسازِ ضد روشنفكر
افسانه پرچكاني
چهلوپنج سال پيش زمانيكه «اندي وارهولِ» افسانهاي با آن شخصيت متضاد و پيچيدهاش براي نقاشي از خاندان سلطنتي به ايران سفر كرد، كسي نميدانست به زودي در اين كشور، مجموعه تحولاتي رخ ميدهد كه آثار او را به بوته فراموشي ميسپارد و پرتره او از فرح پهلوي در كشاكش خشم انقلابيون، زير دست و پا چاقو خورده و از بين خواهد رفت. حالا اندي وارهولي كه عاشق خاويارهاي ارزانقيمت تهران شده بود و تلاش داشت هرچه بيشتر آثارش را به ايرانيها بفروشد، در اين دنيا نيست كه بازگشت دوبارهاش به قلب تهران را ببيند.از خردادماه امسال موزه هنرهاي معاصر در اميرآباد تهران (كه 22 مهر سالروز تاسيس آن است)، درهاي گنجينه ارزشمندش را باز كرده و بخشي از بهترين آثار اندي وارهول، مهمترين هنرمند «پاپآرت» جهان را در قالب نمايشگاه پرسونا به نمايش گذاشته است؛ هنرمندي كه طرفدارانش به او لقب «شاهزاده پاپ» دادهاند و زندگياش درست مثل قصههاي رويايي است؛ پسري خجالتي از خانوادهاي فقير و مهاجر كه تابستانها به همراه برادرش با وانت باري، ميوه و سبزي ميفروخت اما با هنرش به قلههاي ثروت و شهرت جهاني رسيد. وارهول نماد روياي امريكايي است با علاقهاي افراطي به پول و شهرت و هر آنچه در جامعه سرمايهداري ستايش ميشود.اندرو وارهولا در نوجواني به علت تب رماتيسمي شديد، خانهنشين شد و در همين زمان لابهلاي مجلات و روزنامهها و تصاوير ستارگان دنياي مد، پديده «شهرت» را كشف كرد. او شهرت را نقطه جهشي براي ستارهشدن و موفقيتهاي حرفهاي ميديد براي همين با وجود بيماري، به تحصيلاتش ادامه داد تا به روياي هميشگياش برسد؛ تبديل شدن به هنرمندي بزرگ.
از دانشگاه پيتسبرگ پنسيلوانيا - شهر زادگاهش- ليسانس هنرهاي زيبا گرفت و در اواخر دهه 40 به نيويورك مهاجرت كرد. كارش در نيويورك با طراحي چند ويترين شروع شد و بعدتر به مجلات مد راه يافت؛ مهمترين كارهايش در اين دوره مجموعه طراحي كفشهايي بود كه هركدام به نام يكي از ستارههاي سينما و موسيقي نامگذاري شد.
در همان روزهايي كه وارهول با فعاليتهاي هنري تجاري خود به رفاه و زندگي پرزرق و برقي رسيده بود، دنياي هنر در حال پوستاندازي و تغييري بزرگ بود. آلن كاپرو در مقالهاي نوشت، جكسون پولاك (مشهورترين اكسپرسيونيست انتزاعي) با ابداع سبك رنگچكاني موجب رهايي و همچنين مرگ هنر شده است. او به هنرمندان پيشنهاد كرد به جاي كارهاي انتزاعي، با اشياي عادي و روزمره آثار فوقالعاده خلق كنند. در همين زمان، گالري لئو كستلي براي دو نقاش جوان و آوانگارد، جاسپر جانز و رابرت راشنبرگ نمايشگاه برگزار كرد و در اين نمايشگاهها انواع نشانه، پرچم، روزنامه، لباسهاي كهنه و تايرهاي قديمي به نمايش گذاشته شد. وارهول كه از رونق افتادن بازار طراحيهاي دستي را خطري براي امپراتوري كوچكش ميديد، ميخواست در تغيير بزرگ دنياي هنر سهيم باشد براي همين سبك كارياش شروع به تغيير كرد و در مدت كوتاهي به سوي فرآيند نقاشي مكانيكي و بهرهگيري از تكنيكهاي چاپ متمايل شد.
وارهول با الهام از تصويرسازي عرصه تبليغات و با درك ظرفيتهاي تصاوير عكاسانه در تاثيرگذاري بر فرهنگ عمومي، به سراغ شيوههاي توليد و تكثير تصوير رفت. (سميعآذر، ص53) او با تكنيك چاپ سيلك روي بوم و انتخاب مضاميني از قلب فرهنگ عامه در جامعه مصرفگراي امريكايي بر فراز قلههاي شهرت و ثروت پرواز كرد. هنر او در واقع بازتوليد تصاوير رسانهاي بود و ويرايش شمايلهاي تبليغاتي؛ ارايه چيزي كه ابتدا ارزش خبري و رسانهاي داشته ولي در هنر او معنا و مفهومي تازه يافته تا به وجهي نمادين از فرهنگ عمومي اشاره كند. (سميعآذر، ص51)
اين هنرمند مكاني متروك در نيويورك را به استوديوي توليد آثارش تبديل كرد و نام آن را «كارخانه» گذاشت؛ عنواني كه بر شيوه توليد صنعتي او و فرآيند چاپ و تكثير آثارش كنايه داشت. او با توليد آثارش در «كارخانه»، علاوه بر شهرت، گشايشي تئوريك براي دستيابي به رهيافتهاي جديد از هنر ايجاد كرد و تاثيرات مهمي بر تحولات هنر معاصر گذاشت تا جايي كه گفته ميشود مفهوم و تعريف امروزي از هنر تا حد زيادي ادامه همان مسيري است كه با اندي وارهول آغاز شد. وارهول هنرمند «پاپآرت» است اما بعضي از كارهاي او ميتواند آثار هنر مفهومي يا مينيماليستي نيز قلمداد شود؛ بهويژه كارهايي كه از سري چندتايي يك تصوير مكرر در تركيبي چندتايي شكل گرفتهاند.
زندگي اندي وارهولِ دمدمي مزاج و حساس كه هميشه نياز به تاييد داشت، آنقدر پر از تضاد، تناقض و پر از رمز و راز است كه بيش از هر هنرمند ديگري در جهان درباره سبك زندگي و آثار او نوشته شده و نميتوان او را در چند جمله خلاصه كرد اما ميتوان گفت وارهول هميشه ميخواست از خود يك فوقستاره پاپ به نمايش بگذارد و در اين كار مهارت بالايي داشت. او عاشق تجملات و ميهماني و ثروتمندان بود و از هر فرصتي براي فروش آثارش استفاده ميكرد. او نقطه پاياني بود بر هنرمندِ آرمانگراي شهيرِ تهيدست مثل ونگوگ و خود را هنرمندي تجاري ميدانست و به صراحت از ارزش تجاري هنر و انگيزشهاي مادي هنرمند سخن ميگفت و درصدد رونق بازار آثارش بود؛ براي همين هميشه در ميهماني ثروتمندان و چهرههاي مشهور شركت داشت و حتي گفته شده در مواقعي كه همزمان به دو ميهماني دعوت ميشد، يكي را خود ميرفت و در ميهماني دوم، فردي بدلي را جاي خود ميفرستاد كه دستكم در دو مورد لو رفت و موجب رسوايي شد.آثار وارهول را در شكل بسيار گذرا و فشرده، بدون اشاره به فيلمهايي كه ساخت و بر اساس تقسيمبندي ارايه شده در كتاب «امواج پستمدرن» ميتوان در چند سري مشخص دستهبندي كرد:
- ستارهها: شامل پرترهها و فيگورهايي از ستارههاي پرآوازه سينما و موسيقي كه مشهورترين كارهاي اوست؛ مثل پرتره مرلين مونرو، الويس پريسلي، ميك جگر و... كه اغلب از روي عكس، بدون عمق، با كادر بسته و پسزمينه تكرنگ هستند. پرترهها به صورت سريگرافي و در تركيبهاي رنگي مختلف كار شدهاند تا در هر تركيب رنگي نسخهاي واحد به نظر آيند. موضوع او ستارهها نبودند بلكه شهرت يك آيكون رسانهاي و عكس آنها بود كه نوعي حاضر، آماده محسوب ميشدند.
- برندهاي مصرفي: شامل ماركها و خوراكيهاي بسيار معروف كه در همه خانهها يافت ميشدند مثل كوكاكولا، سوپ كمپبل و صابون بريلو. اين برندها خيلي فراتر از خوراكي، جلوهاي از اميال و هيجانات عام و جهاني به شمار ميروند. مشهور است كه وارهول در ستايش اين پديده فراگير در سطح جهان گفته بود: «شما وقتي كوكاكولا مينوشيد، خوب ميدانيد كه رييسجمهور امريكا و اليزابت تيلور هم آن را مينوشند و اين تنها تجربهاي است كه همه را شامل ميشود.»
- مرگ: اين آثار مهمترين و گرانترين آثار وارهول هستند كه همگي بر مبناي تصاوير خبري و رسانهاي از حوادث مرگبار اجتماعي به صورت تكرنگ در ابعاد بزرگ خلق شدهاند. مضامين اين آثار، تراژيك هستند؛ از خودكشي تا تصادفات و سقوط هواپيما و جمجمه انسان. او در مواردي تصاوير را در سطح تابلو چندبار تكرار كرده تا هم به راهبرد رسانهها در تكرار خبر هر رخداد اشاره كند و هم با كاهش تاثيرات حسي و رواني، بر قدرت مفهومي تصوير بيفزايد.
- كارهاي خاص: مضاميني كه بهطور اتفاقي توجه هنرمند را به خود جلب ميكرد اما در تكنيك و فرآيند ساخت تفاوتي با ديگر آثار او ندارد. 80 اسكناس دو دلاري، كفشهاي گرده الماسي، سي بهتر از يك و شام آخر و... در اين دسته قرار ميگيرند.
- شخصيتهاي مشهور: شامل پرترههايي است از مشاهير جهان علم، سياست، هنر و مد؛ از آلبرت اينشتين تا مائو، از جورجيو آرماني تا راكفلر و ژاكلين كندي. او در اين سري آثار انگيزههاي تجاري داشت براي همين سراغ ثروتمندان و حتي ملكهها و پادشاهان رفت و با تهيه آثاري از تصوير آنها، براي خود فروش نسبتا تضمينشدهاي فراهم كرد.
مجموعه تابلوهاي مائو - كه بسيار مورد انتقاد قرار گرفت- جزو نقاشانهترين كارهاي وارهول است. مائو كه تاحدي مخالف استالين و حزب كمونيست شوروي بود، محبوبيتي نسبي بين روشنفكران چپگرا در امريكا و اروپا داشت اما نگاه وارهول به تحولات سياسي، به خود اتفاقات نبود بلكه توجهش به بازتاب آنها در عرصه عمومي و رسانهها بود. براي او پندارهاي واكنشي مردم از كنشهاي واقعي در صحنه اجتماعي و سياسي جالبتر است و در خلق تابلوهاي مائو، نگاه مردم چين به اين رهبر اقتدارگرا براي وارهول جذابتر از شخصيت مائو بود. در نمايشگاه پرسونا كه تا 2 آبان در موزه هنرهاي معاصر تهران برپاست، 28 اثر يا 7 مجموعه به نمايش درآمده كه از هر سري آثار وارهول در بين آنها ديده ميشود.
اين نمايشگاه به كيوريتوري امير راد براي ارايه «پرسوناهاي اندي وارهول با خوانشي ديگر براي پي بردن به چهره واقعي او» برگزار شده كه كاري بسيار ارزشمند و قابل تقدير است اما به نظر ميرسد در توضيح تابلوهاي مائو، لغزش يا برداشتي كاملا شخصي به مخاطب تحميل شده كه با توجه به شخصيت چندوجهي و قابل مطالعه اندي وارهول، نيازي نبود بدون ارايه منبع، چهرهاي روشنفكر، «چپگرا» و «سياسي» از او ارايه شود، چرا كه وارهول يك ضدروشنفكر است و در حوزه سياسي هم آشكار است كه طرفدار حزب دموكرات بوده و حمايت او از جورج مك گاورن در برابر نيكسون، دليلي بر چپبودن او نيست و در كمپين كارتر و ديگر كانديداهاي حزب دموكرات هم فعاليت كرده است.
پرتره مائو كنايهاي تلويحي به پدرسالاري دارد؛ تصوير مردي كه مبتكر انقلاب فرهنگي بود و خود را در راس حكومتي اقتدارگرا ميديد كه براي ابعاد و شؤون زندگي مردم، دستورالعملهايي اجباري صادر ميكرد و همه آحاد مردم بايد از ارزشها و بايدهاي فرهنگي كه صلاحديد حكومت بود، پيروي ميكردند. به خاطر همين پيچيدگيهاي شخصيتي، پرترههاي مائو وضعيت بلاتكليفي در ارايه هويت او داشتند؛ گويي فراتر از يك شخص به شرايطي تاريخي اشاره دارند. (سميعآذر، ص 72)
اين ادعاي «چپ» بودن وارهول در كتاب «پرسونا اندي وارهول؛ جستارهايي درباره آثار اندي وارهول از مجموعه موزه هنرهاي معاصر» كه همزمان با نمايشگاه منتشر شده، تكرار ميشود اما هيچ منبعي براي آن ارايه نشده است. جداي از اين، كتاب مورد اشاره متاسفانه نتوانسته در حد و اندازه نمايشگاه پرسونا و آثار خاص آن ظاهر شود. در اين كتاب با 14 جستار از 14 نويسنده حوزه ادبيات و تجسمي مواجهيم كه به غير از يكي، دو مورد باقي نوشتهها بيان نظراتي كاملا شخصي است كه بعضا كمترين ارتباطي با جهان وارهول ندارند.اين جستارها نهتنها به خواننده براي نزديكتر شدن به پرسوناهاي وارهول يا خوانشي جديد از آثار او هيچ كمكي نميكند بلكه او را ميان متوني ادبي، فضايي انتزاعي و در بين تجربيات شخصي نويسندگان، رها ميكند. با اين همه، نمايشگاه پرسونا يكي از بهترين اتفاقات هنري در اين روزهاست كه فرصت تماشاي آثار مهمترين هنرمند «پاپآرت» جهان از گنجينهاي منحصر به فرد را فراهم كرده است.
منابع:
- سميعآذر عليرضا، امواج پستمدرن (تاريخ هنر معاصر جهان جلد 3)، نشر نظر، 99
- كتنر جوزف، اندي وارهول شاهزاده پاپ، ترجمه سحر دولتشاهي، نشر اوركا، 99
- سايت تاريخ ايراني، ۲ آبان ۱۳۹۲ كد ۳۶۷۳
- سايتخوان روزنامه دنياي اقتصاد، ترجمه از بلومبرگ، كد ۲۹۶۸۹۴۷
مجموعه تابلوهاي مائو -كه بسيار مورد انتقاد قرار گرفت- جزو نقاشانهترين كارهاي وارهول به شمار ميرود. مائو كه تاحدي مخالف استالين و حزب كمونيست شوروي بود، محبوبيتي نسبي بين روشنفكران چپگرا در امريكا و اروپا داشت اما نگاه وارهول به تحولات سياسي، به خود اتفاقات نبود بلكه توجهش به بازتاب آنها در عرصه عمومي و رسانهها بود. براي او پندارهاي واكنشي مردم از كنشهاي واقعي در صحنه اجتماعي و سياسي جالبتر است و در خلق تابلوهاي مائو، نگاه مردم چين به اين رهبر اقتدارگرا براي وارهول جذابتر از شخصيت مائو بود.
اين نمايشگاه با هدف ارايه «پرسوناهاي اندي وارهول با خوانشي ديگر براي پي بردن به چهره واقعي او» برگزار شده كه كاري بسيار ارزشمند و قابل تقدير است اما به نظر ميرسد در توضيح تابلوهاي مائو، لغزش يا برداشتي كاملا شخصي به مخاطب تحميل شده كه با توجه به شخصيت چندوجهي و قابل مطالعه اندي وارهول، نيازي نبود بدون ارايه منبع، چهرهاي روشنفكر، «چپگرا» و «سياسي» از او ارايه شود، چراكه وارهول يك ضد روشنفكر است و در حوزه سياسي هم آشكارا طرفدار حزب دموكرات بوده و حمايت او از جورج مك گاورن در برابر نيكسون، دليلي بر چپبودن او نيست، چراكه در كمپين كارتر و ديگر كانديداهاي حزب دموكرات هم فعاليت كرده است.