بنيصدري كه من در خاطر دارم
تفاوت مشرب سياسي بنيصدر با نيروهاي موسوم به خط امام را ميتوان در موضوعات مختلف نشان داد كه همگي ريشه در تفاوت انديشه سياسي او با حكومت داشت؛ تفاوتي كه با عوامل ديگر تشديد شد و به رويارويي و تقابل انجاميد.
دوم- «كيش شخصيت» از جمله كتابهايي است كه بنيصدر نوشته است و در همان سالها مورد توجه عمومي قرار گرفت. گفته ميشود شهيد صدوقي درباره اين كتاب گفته بود كه تا كسي خودش اين بيماري و مرض كيش شخصيت را نداشته باشد نميتواند كتابي با اين همه دقت و درستي بنويسد. در واقع مخالفان بنيصدر معتقدند كه او در اين كتاب، خودش را توصيف كرده است. انكار نميتوان كرد كه او عاشق خودش بود و زيادي خود را باور داشت و همين امر او را واميداشت كه از موضع بالا با ديگران مواجه شود. بعد از انتخاب شدن به رياستجمهوري، تا مدتي در جلسات شوراي انقلاب شركت نميكرد و اصرار داشت كه اعضاي شوراي انقلاب بايد به دفتر ايشان بيايند چون مطابق قانون، جلسات شوراي انقلاب بايد در حضور رييسجمهوري برگزار ميشد. كلي تلاش كردند تا به ايشان تفهيم كنند كه محل شوراي انقلاب و جلسات آن مشخص است و اگر ايشان به آن محل بيايد باز هم جلسات شوراي انقلاب در حضور ايشان تشكيل ميشود و نيازي نيست كه اعضاي شورا در محل دفتر ايشان حاضر شوند. دهها مورد از اين جنس در حافظه همكاران ايشان در آن مقطع هست كه نشان از كيش شخصيت بنيصدر داشت. همين غرور كاذب بود كه او را فريفت و با رجوي همراه كرد و بعد با سر به زمين كوفت. در هنگام فرار از ايران و ورودش به فرانسه، يكي از خبرنگاران از او پرسيد كه چرا با رجوي از كشور فرار كرده است درحاليكه او يك فرد است و رجوي داراي تشكيلاتي قوي. بنيصدر در جوابش خودخواهانه گفته بود كه من خودم يك تشكيلاتم!
سوم- ارتباط تشكيلاتي بنيصدر با مجاهدين خلق يكي از اشتباهات بزرگ او بوده است. رجوي در روياي كسب قدرت تمامي مسيرها را رفته بود اما ناكام مانده بود. آخرين اقدامش در ايران حمايت همهجانبه از بنيصدر و گره زدن سرنوشت او با وضعيت مجاهدين بود. تمامي «دفاتر همكاري مردم با رييسجمهوري» را منافقين اداره ميكردند و اطلاعات و اخبار مورد نيازش را آنان فراهم ميآوردند و جاسوسي از جلسات مخالفان رييسجمهوري را آنان برعهده داشتند. توليد نوار مشهور به «نوار آيت» كار آنان بود كه تعارض حزب جمهوري اسلامي با بنيصدر را خيلي دامن زد و نوعي كودتا عليه رييسجمهوري تفسير شد. بعدها كه موضوع عدم كفايت سياسي بنيصدر در مجلس مطرح شد، مجاهدين خلق اطلاعيه سياسي- نظامي به نفع بنيصدر صادر كردند و بعد از عملي شدن عزل بنيصدر، تظاهرات و درگيري نظامي ايجاد كردند و در نهايت با انفجار حزب جمهوري اسلامي وارد فاز مسلحانه و نظامي شدند. حتي در همين روزها هم امام خميني از بنيصدر خواسته بود كه از ايران نرود و در كشور بماند و در گوشهاي به تحقيق و تاليف بپردازد اما سرنوشت بنيصدر با مجاهدين در اين ايام آنقدر در هم تنيده بود كه او نميتوانست از رفتن به خارج خودداري كند. رجوي با او رفت و اعتبار بنيصدر را خرج مشروعيتبخشي به اقدام مسلحانه خود كرد اما خيلي زود كارشان به تعارض كشيد و بنيصدر تنها ماند و معلوم شد كه او يك تشكيلات نيست.
شخصا بنيصدر را نه نفوذي ميدانم و نه وابسته به بيگانه و نه حتي خائن. او را روشنفكري ميدانم كه انديشه و تفكراتش در آن زمان با روح حاكم بر تفكرات جريان انقلابي خط امامي سازگار نبود و كارش حتما به تعارض با حكومت ميانجاميد. خودباوري افراطي و كيش شخصيت او از يك طرف و پيوند خوردن با يك تشكيلات قدرتطلب مانند منافقين، روند تقابل او با حكومت را تشديد كرد. در اين ميان مخالفان انقلابي او هم لزوما برخوردهاي درستي با او نداشتند و او را به سمت مخالفت سوق ميدادند. بنيصدر با رفتن از ايران، عملا از دور اثرگذاري بر وضعيت كشور كنار رفت. در مدت اقامت در پاريس هم مواضع قابل دفاع داشت و هم مواضع قابل نقد ولي شخصا از مواضع مخالفتش با ترامپ و ديگر جنگطلبان امريكايي و اسراييلي و عربي خشنود بودم.