• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5049 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۲۵ مهر

وداع با اروپا

مرتضي ميرحسيني

نيمه‌هاي اكتبر 1933، يا به عبارت دقيق‌تر چنين روزي از آن سال بود كه آلبرت اينشتين قدم به خاك امريكا گذاشت. در اروپا احساس ناامني مي‌كرد و زندگي در آنجا را ناممكن مي‌ديد. او يكي از سرشناس‌ترين مخالفان هيتلر و نازي‌ها بود و از همان روزهاي نخست جولان‌شان در آلمان، علمي به آنان مي‌تاخت و روش‌ها و سياست‌هاي اين حزب را محكوم مي‌كرد. چندي بعد به نشانه اعتراض به شرايط حاكم، از عضويت در آكادمي علوم پروس كناره‌گيري كرد و حتي از شهروندي آلمان چشم پوشيد. به بلژيك رفت و مدتي در آنجا مقيم شد. حملات تند رسانه‌هاي آن روز آلمان را -كه به اشاره نازي‌ها مي‌رقصيدند - صبورانه تحمل كرد و حتي هنگامي كه شنيد «مردم» در ميدان‌هاي اصلي برلين، نوشته‌هاي او را مي‌سوزانند چيزي نگفت. اموالش را نيز مصادره كردند و حساب بانكي او و همسرش را بستند. از نگاه حكومت وقت آلمان و دستگاه تبليغاتي‌اش، اينشتين خائن و «دشمن مردم» بود و خروجش از كشور هيچ اهميت و ضرري نداشت. نه فقط اينشتين كه هركسي در هر جايگاهي كه بود اگر سيطره نازي‌ها را نمي‌پذيرفت و چشم و گوش بسته دنبال‌شان راه نمي‌افتاد «دشمن» تلقي و بايد حذف يا سركوب مي‌شد. همه - شايد جز خود اينشتين - مي‌دانستند كه جانش در خطر است و از اين‌رو پليس بلژيك چند نفر را مامور محافظت از او كرده بود. خودش خطر را باور نداشت و تهديدها را جدي نمي‌گرفت و به توصيه‌هاي پليس بلژيك - مثل پوشيدن جليقه ضدگلوله هنگام خروج از خانه - گوش نمي‌كرد. تا اينكه يكي از طرفداران حزب نازي، تئودور لسينگ (فيلسوف) را در چكسلواكي كشت. لسينگ دوست اينشتين و از آلماني‌هاي مشهور به ضديت با نازي‌ها بود. در آلمان، قاتلش را تحسين كردند و گفتند نفر بعدي فهرست - كه بايد از سر راه برداشته شود- آلبرت اينشتين است. حتي شايع شد كه براي سر او جايزه‌اي تعيين شده است. خودش آن زمان به شوخي گفت: «فكر نمي‌كردم سر من چنين باارزش باشد.» اما خطر را باور كرد. بحران روحي همسرش السا، متاثر از هول و هراس بيشتر شده بود و از اين‌رو همراه با او بلژيك را ترك كرد و راهي انگليس شد. به جاي اقامت در لندن، به روستايي در شمال اين كشور پناه برد و چند هفته در آنجا مقيم شد. بهتر مي‌ديد خودش را پنهان كند و دوره‌اي ولو كوتاه از انظار عمومي فاصله بگيرد. آنجا امكانات چنداني نداشت، اما در كل از شرايط راضي بود و مردم محلي هم -كه گروهي از آنان داوطلبانه از او حفاظت مي‌كردند - بسيار مهربان و مهمان‌نواز بودند. اوايل اكتبر به لندن رفت و به هدف جمع‌آوري پول براي دانشمندان فراري از آلمان سخنراني كرد. آنجا خطاب به انگليسي‌ها گفت تا عمر دارم هرگز فراموش نمي‌كنم پناهم داديد و من را در كشورتان پذيرفتيد، اما در پايان اين هفته اروپا را ترك مي‌كنم و به امريكا مي‌روم. مي‌دانيم كه به امريكا رفت و نيز مي‌دانيم كه چند سال بعد، در ماجراي ساخت بمب اتمي چه نقش مهمي را ايفا كرد. ويكتوريا شي‌رو در كتاب «ساخت بمب اتمي» مي‌نويسد: «در خلال سال‌هاي 1933 تا 1944 صدها تن از دانشمندان اروپايي، آلمان و مناطق تحت اشغال آنان و كشورهاي فاشيستي را ترك كردند. بيشتر از صد فيزيكدان از كشورهاي آلمان و اتريش و ايتاليا و لهستان و مجارستان به امريكا و انگليس گريختند... اين دانشمندان به اتفاق ده‌ها پناهنده ديگر با دانشمندان امريكايي و انگليسي در تمام مراحل پروژه بمب اتمي همكاري مي‌كردند. سياست اختناق و سركوب كه اين دانشمندان را از وطن‌شان گريزان كرده بود، اجتماعي از نخبگان عملي را در اختيار متفقين قرار داده بود كه در سراسر تاريخ بي‌نظير بود.» اينشتين چند هفته بعد از پايان جنگ دوم جهاني براي جمعي از نيويوركي‌ها سخنراني كرد و گفت :«ما در توليد اين سلاح جديد كمك كرديم تا مانع از آن شويم كه دشمنان بشريت زودتر از ما به آن دست پيدا كنند» و منظورش از دشمنان بشريت، هيتلر و نازي‌ها بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون