دوگانگي اجتماعي در پاكستان
فريدون مجلسي
دوگانگيهاي اجتماعي بيشتر در مراحلي از توسعه در كشورهايي پديد ميآيند كه جوامع شهري مسير توسعه روزآمد جهاني را ميپيمايند و با وجود تضادهاي عقيدتي مانند اغلب جوامع متكثر از نوعي تعادل اجتماعي و سياسي برخوردارند. افزايش سرعت توسعه اقتصادي گروههاي بزرگي از افراد جوامع عشايري يا روستايي را از انزواي فرهنگي پيلههاي اجتماعي خودشان بيرون ميآورد و در جستوجوي شغل و معاش به درون يا حواشي شهرها ميكشاند. در اين مرحله كه از آن پيله ساده فرهنگي خارج شده و قدري آگاهي اجتماعي مييابند، در حالي كه عنصر اصلي هويتي آنان را اعتقادات اوليه مذهبي غالبا مناسكي به شيوه موروثي تشكيل ميدهد، در غريبگي حواشي تجدد شهري بيش از هميشه به اين تنها محتواي هويت مألوف پناه ميبرند و به قول آمارتيا سن در كتاب هويت و خشونت، با اين تكوارگي هويتي وارد جامعهاي با هويتهاي متكثر ميشوند كه برايشان بيگانه و گاه دستنايافتني و چه بسا از نظر آنان بر خلاف اصول اعتقادي آن هويت تكواره نيز هست. اين برخورد ميتواند خشمآلود و متعصبانه و خشن باشد.
جوامع در قالب متعارف خود متوجه تشديد تدريجي اين تضاد هويتي و اجتماعي نميشوند، مگر زماني كه هويتهاي ساده حاشيهاي و متخاصم به شمار اكثريت يافته خود پي ميبرند و نخست خواهان مشاركتي سياسي و معمولا خواهان سلطه سياسي و تغيير معيارها و ارزشهاي پيشين ميشوند. هرچه فاصله فرهنگي دو قطب نظام پيشين و نظام رو به ظهور بيشتر باشد، تغييرات شديدتر و با خشونتهاي بيشتري همراه خواهد بود.
پاكستان در آستانه استقلالِ هندوستان با جداييطلبي محمدعلي جناح به اعتبار جدايي مسلمانان از هندوان در ايالتهايي اكثرا مسلماننشين، در ميان خون و آتش و با دو ميليون تلفات مهاجرت خشونتآميز هندوان به درون هند و مسلمانان در دو بخش بنگالي در شرق و سند و پنجاب در غرب در كشوري تازه با نامي تازه تولد يافت. كشمير نيز در اين كشمكش دوپاره و كانون جنگهاي بعدي شد و باقي ماند. از آغاز ميگفتند پاكستان غير از كشمير مورد دعوا، سرزميني است با شش زبان و پنج قوم در چهار ايالت و نهايتا يك پرچم. قوم پنجم و بيايالت از قضا شامل متحولترين قوم و كارآمدترين مردمان و بيشتر ساكن منزلگاههاي ورودي در پنجاب و سند خصوصا در منطقه كراچي سند هستند. اينان را در پاكستان قوم مهاجر مينامند، زيرا راندهشدگان يا مهاجران از هند در آن جداسازي خونين و بزرگ هستند. اينان مدنيت جاافتاده هندوستان را با زبان رسمي آن دوران يعني اردو يا همان هندي كه زبان برتر هندوستان بود كه البته بر خلاف هندي با الفباي عربي نوشته ميشود، با خود به پاكستان آوردند و با توجه به اهميت نقش فرهنگي و سياسي خودشان آن را در كنار انگليسي، زبان رسمي پاكستان كردند. هنوز احتمال بهرهمندي از فارسي به عنوان زبان وحدت ملي وجود داشت و حتي سرود ملي «پاكستان زندهباد»، به فارسي سروده شد و باقي ماند. قوم مهاجر نقش اقتصاديمحوري را در پاكستان دارد. ايالتهاي اصلي پنجاب و سند ضمن مشابهتهاي فرهنگي در قالب هندوستان، هر كدام براي خودشان از تاريخ و فرهنگ متمايزي برخوردارند. ايالت بلوچستان شايد متفاوتتر باشد زيرا بخش مهمي از آن در قرن نوزدهم از ايران جدا شده است. در شمال بلوچستان ايالت سرسخت و ستيزهجويي با ساكنان عشايري پشتون قرار دارد كه جدامانده از ايران صفوي و بخشي از افغانستاني بودهاند كه در قرن نوزدهم از آن سرزمين نوبنياد جدا شدند. افغانها از قديم آنجا را پشتونستان ميناميدند و نسبت به آن ادعا داشتند و پاكستان براي احتراز از آن نامِ مسالهانگيز آنجا را ايالت سرحدي شمال غرب ناميده است كه البته در منطقهاي با هويت تاريخي نام به حساب نميآيد! اينان مردماني دامدار و داراي صنعت آهنگري براي ساخت سلاحهاي گوناگون دستي با الگوبرداري از سلاحهاي فردي يا جنگي و علاقهمند به كاربرد آن هستند.
با توجه به زيربناي اسلامي تشكيل دولت اسلامي پاكستان شايد تصور رود كه پديداري دوگانگي همانند ساير در جمهوري اسلامي پاكستان همانند ساير كشورهاي منطقه نباشد. اما چنين نيست. در پاكستان نيز حاكميت همچون حكومتهاي سنتي ايران و هند به زودي در اختيار نخبگان فرهنگي قرار گرفت و توده مردم كشاورز و دامدار به پيلههاي روستايي و عشايري خودشان پناه بردند. نخبگان شهري مانند ساير كشورها به رعايت معيارهايي با استانداردهاي بروكراتيك و اجتماعي و سياسي مانند ساير كشورهاي جهان روي آوردند و در ترقيات و مشاغل صنعتي و توليدي و تجاري با معيارهاي كم و بيش جهاني شريك شدند و به آن خو گرفتند. توسعه اقتصادي مانند نقاط ديگر با مهاجرتهاي انبوه آن تعادل اجتماعي را بر هم زده است. منتها با توجه به اسلاميتر بودن زمينههاي اجتماعي پاكستان آن تضاد ميان سنت و تجدد نمود كمتري داشته است. اما اكنون آن تضاد تدريجي رو به افزايش نهاده است. به نظر ميرسد پاكستان براي نفوذ بيشتر در افغانستان از پشتونها يا همان سرنشينان كوهستاني ايالت سرحد، به عنوان ابزاري براي سلطه بر جامعه افغانستان در دو نوبت در بيست سال پيش و همچنين اخيرا استفاده كرد. با اينكه در افغانستان طي 20 سال گذشته فرهنگ متجددي در امتداد شيوههاي محمدظاهر شاهي با نظام آموزشي از ابتدايي تا دانشگاه و با مشاركت بيشتر زنان توسعه هنري و ورزشي و اجتماعي شكل گرفت، اما سلطه سريع دوباره طالبان كه امتحان سلطه جبارانه خودشان را قبلا نيز داده بودند، نشان داد كه هنوز ميتوانند بر كثرت عوام با همان هويت تكواره و رضايتي خصمانه تكيه كنند. البته نه مانند گذشته. با تفاوتي در خور گذشت 20 سال. شايد هم پاكستان با كيش دادن ستيزهجويان پشتون خود به سوي افغانستان خواسته باشد ضمن افزايش نفوذ خود بر آن كشور، خود را از شر شيوههاي افراطي اينان در كشور خودش آسوده كند. اما پاكستان با همه توسعه اجتماعي و صنعتي و تجدد در ميان نخبگان شهري خود با اين واقعيت مواجه خواهد شد كه افراطگريها در ميان اقوام ايالات پاكستان، در ميان مذاهب سني و شيعه و احمدي يا قادري و در تضادي ميان لايههاي فرهنگي متجدد و سنتي هر يك از اين جوامع نيز وجود دارد. به عبارت ديگر بازي بهرهمندي از افراطگرايي بازي خطرناكي است و اين دوران گذار افراطگرايانه گريبان پاكستان را هم خواهد گرفت. خوشبختانه اين متعصبان پس از نيل به حكومت و مبارزه با الگوهاي پيشين، تمايل به همانندگي با الگوهايي را كه با آن جنگيدهاند نيز در دل دارند. اما زماني بر خواهد آمد تا نخبگاني تازه در سطح حاكميتي و با بهرهمندي به تكثر هويتي مسالمتآفرين، تعادل دوبارهاي در جامعه پديد آوردند. اما به نسل نخبگان رو به افول آن كشور نيز وصلت نخواهد داد.