به جامعه محلي باور داشت
فريبا آقاخاني
سال 1381 وارد SGP شدم، آن زمان يك سال داوطلبانه كار كردم تا با كارهاي دفتري آشنا شوم. مهمترين خصوصيتي كه طي سالها همكاري با خانم دارايي ديدم وقف زمان و زندگياش روي اهداف و برنامههاي SGP بود تا بتواند به جامعه و سازمانهاي محلي كمك كند. او باور داشت تصميمگيريها بايد از پايين به بالا باشد، زيرا زماني راهكاري از دل مردم برميآيد موثرتر است و حس مالكيت در آنها ايجاد ميكند و باعث ميشود پروژه در مسير درست حركت ميكند. ما در SGP ابتدا گامهاي كوچك برداشته و از روستاهاي دورافتاده و پرت شروع به كار كرديم. مبناي كار ما همواره بر دانش بومي مردم محلي استوار بود تا با تلفيق آن با علوم جديد به راهحلي براي حفاظت برسيم. خانم دارايي در كارش كارمند نبود، اينكه از ساعت 8 و 9 صبح تا ساعت 5 عصر كار كند، او هر زماني در شبانهروز در دسترس بود و گروههاي مختلف با او تماس ميگرفتند و خانم دارايي از جان و دل برايشان زمان ميگذاشت. او پروژهها را مانند بچههاي خود ميديد، به اين معنا كه اگر مشكلي براي پروژه پيش ميآمد تلاش ميكرد موانع را از پيش روي آن بردارد. خاطرم هست در سالهاي اول انجمنهاي محيطزيستي تعدادشان محدود بود و جوانهايي كه آنها را تاسيس كرده بودند درباره كار مشاركتي اطلاعات زيادي نداشتند، از اين رو ما ابتدا آموزشهاي لازم را به آنها ميداديم، اينكه چطور اعتمادسازي در جامعه محلي را شكل دهند و بتوانند براساس فرهنگ و دانش بومي آنها به حفاظت برسند. نتيجه اين شد كه از دل همين پروژهها مفاهيمي مانند كار مشاركتي و... در كشور جا افتاد. البته اينطور نبود كه ما در SGP تنها آموزشدهنده باشيم، ما با جامعه محل پروژه و انجمنهاي محيطزيستي بزرگ شديم، رشد كرديم و توانستيم به دستاوردهاي مهمي برسيم. همين باعث ميشد بسياري از محليهايي كه با آنها پروژه داشتيم با خانم دارايي در تماس مداوم بمانند، زيرا ارتباطي كه او با جامعه بومي داشت از جنس يك رابطه كاري نبود بلكه دوستي عميق بين آنها شكل گرفت. SGP پروژههاي زيادي در ايران داشت كه يكي از آنها به پروژه حفاظت از لاكپشتهاي پوزهعقابي برميگردد. خاطرم هست در قشم وقتي براي بازديد پروژه لب ساحل ميرفتيم به خانمهايي كه با آنها كار ميكرديم و نقش لاكپشت را روي صنايعدستيشان ميزدند ميگفتيم با ما ساحل بيايند اما آنها پاسخ ميدادند چون مرد همراهشان نيست نميتوانند همراه ما باشند. حتي يك بار كه در جشنوارهاي در تهران برايشان غرفه گرفتيم اما با همين استدلال تهران نيامدند. اما بعد از دو، سه سال ديديم همان خانمها در جشنوارههاي استان آذربايجان غربي و شرقي شركت ميكنند و در آنجا صنايعدستي و محصولاتشان را ميفروشند. زناني كه به عنوان كارآفرين برتر شناخته شدند و گردشگري را در روستايشان راه انداختند و توانستند به استقلال اقتصادي برسند. رشد اين زنان هم براساس همت خودشان بود و هم يكي از دستاوردهاي پروژهاي كه SGP تعريف كرده بود. مثال قشم در روستاهاي زيادي در ايران اتفاق افتاده و حاصل كار شبانهروزي لاله دارايي بود.