زيستن در سايه عشق
ناهيد احمدي
در ميانه روزهايي سخت، يك روز «خانم دارايي» نازنينم برايم داستاني از جبران خليل جبران فرستاد. نام داستان «ترس» بود و محتوايش قصه رودخانهاي بود كه خروشان و سرمستان از كوهي روانه شده و حالا در آستانه پيوستن به دريا، ترس از «نيست شدن» او را براي ورود به دريا دودل كرده است. داستان كوتاه بود اما به قدري تاثيرگذار كه ميتوانستي ترديد رودخانه را در قلب خودت حس كني. قصه اينطور تمام ميشود كه رودخانه «دانست» كه اين پيوستن به معناي «نيستي و ناپديد شدن» رودخانه در دريا نيست، بلكه به معني «دريا شدنِ» رودخانه است. قصه كه تمام شد به دلِ درياييِ خانم دارايي فكر ميكردم و تمام ماجراهاي پرفراز و نشيب سالهاي مديريتش در دفتر سازمان ملل براي حمايت از جوانان پراميدي كه با اشتياقي سرشار از حفظ طبيعت و دستاني خالي به آغوش امن، حمايتكننده و انگيزه بخش «او» پناه ميآوردند كه تازه من فقط درصد ناچيزي را در پروژههايي كه با آنها كار كرده و آشنا بودم، ميشناختم و ترديد نبود كه گستره اين معضلات بزرگتر از اين حرفهاست، بزرگتر از توان تحمل ما، اما هر چه بود كوچكتر از آن بود كه همان دل دريايي و درايت مثال زدني خانم دارايي عزيز به سامانش نرساند.
به تمام سالهايي فكر كردم كه قدرت و صلابت او را به عنوان بانويي تمام عيار و بياندازه توانمند در تمام عرصههاي ملي و بينالمللي ستوده بودم. به انديشه نابش فكر كردم كه فقط از نگاه روشن، قلب هميشه پراميد و خرد مثالزدني خانم دارايي برميآيد كه جزو معدود كساني است كه در نهايت احترام به قواعد رياضي كه ميگويند هيچ كس و هيچ چيز صد درصد نيست، اما خانم دارايي براي من و بسياري چون من، الگويي درست و كامل است از دلِ سختيها برآمده و با شكوه زنانگياش در ميانه جامعهاي جنسيتزده، نور اميد تابانده، راه روشن كرده و اسطوره اراده و قدرت است براي قلبهاي ما كه در تاريكي قواعد مملكتي، گاه حتي اجازه ورود به مناطق حفاظت شده يا حتي مدارس پسركان روستاها براي اجراي پروژهها را نداشتهايم. يادم هست 10 سال پيش، پس از اولين جلسه ملاقات رسمياش تا ساعتها بعد، از لمس حضور مقتدرانهاش، مراقب هر كلامي كه ميگفتم بودم و در طول اين سالها هر جلسه، مكالمه يا ديدار بيش از هر دانشگاهي برايم درسهاي آموختني داشته است. نه فقط از اخلاق، منش، مديريت و تدبيرش در حل مشكلات ريز و درشت و عجيب اجرايي در ميانه تفكرات درهم تنيده و گاه بسيار متضاد گروههاي كاري كه در نگاه حفاظتگرايانهاش و نوع احترام و رفتارش با جوامع محلي كه همواره آنها را در صدر شايستهترين احترامها ميديد و بارها به گروههايي كه كار حفاظت مشاركتي انجام ميدادند، تذكر ميداد تا مبادا تصور كنند در جايگاهي بالاتر از جامعه محلي هستند كه رفتهاند تا چيزي آموزش دهند. به حرمت سالها تلاش، مقاومت در برابر موانع بيشمار، عشق فراوان به جوانان عرصههاي طبيعت ايران زمين، مهر مادرياش براي تمام فرزنداني كه در سايهسار درايت او درس حفاظت آموخته و اخلاق زندگي مشق كردهاند، ميايستم و تعظيم ميكنم و دست شكر به آسمان ميبرم كه در اين زمانه پرقصه پر غصه، فرصت «زندگي» در سايه عشق بيپايانش را يافتم
دانشجوي دكتراي تنوع زيستي