تينا جلالي
مدت زيادي نيست كه محمد خزاعي به عنوان رييس جديد سازمان سينمايي فعاليت خود را آغاز كرده آنهم در شرايطي كه سينماي ايران با انباشتي از مطالبات، كارهاي انجامنشده و مشكلات فراوان دست و پنجه نرم ميكند. ديگر نيازي به تكرار چندباره نيست ظرف دو سالي كه كرونا در كشور جولان ميدهد سينماداران به مرز ورشكستگي رسيدند و تعدادي هم مجبور به تغيير كاربري شدند. اينكه صف فيلمهاي پشت خط اكران مانده طولاني شده و هنوز هم زماني براي اكران مطلوب آنها متصور نيستيم نيازي به يادآوري ندارد اما آنچه اهميت دارد اين است كه در اين شرايط بغرنج محمد خزاعي چگونه و از چه راهي ميتواند سينما را به شرايط مطلوب برساند و چه برنامهريزياي بايد براي چهار سال مديريت خود در سازمان سينمايي داشته باشد؟ اين پرسش را با بهروز غريبپور كارگردان سينما كه سابقه مديريتي هم دارد در ميان گذاشتيم و نظرات او را جويا شديم كه در ادامه ميخوانيد.
جناب غريبپور همانطوركه ميدانيد به تازگي رياست سازمان سينمايي به محمد خزاعي سپرده شده؛ كسي كه سابقه و چگونگي فعاليت فيلمسازي و مديريتي او بر اهالي سينما پوشيده نيست. در وهله اول نظرتان را در مورد انتخاب ايشان به عنوان سكاندار سينما در چهار سال آينده بفرماييد؟
به نظرم با توجه به اينكه آقاي خزاعي از درون خانواده تئاتر به سينما جذب شدند و در سينما به عنوان تهيهكننده فعاليتهاي زيادي داشتند به رغم تفاوت ديدگاههاي سياسي كه ميان ايشان با بعضي از اهالي سينما وجود دارد در مواردي بسيار شجاعانه عمل كردند و توانستند ايدههاي خودشان را روي پرده سينما بياورند.
در يكي، دو سال اخير سينما مشكلات زيادي را پشت سر گذاشته كه ديگر به يادآوري نيازي نيست. به عنوان سينماگر و كارشناس اگر بخواهيد براي بهبود اوضاع به محمد خزاعي پيشنهادي بدهيد چه نكاتي را يادآوري ميكنيد و چه انتظاراتي داريد؟
با توجه به سابقه محمد خزاعي، من فكر ميكنم پيشنهاد دادن به او خالي از فايده نخواهد بود. روي اين اصل تصورم اين است در صورتي كه مايل باشند ظرف چهار سال آينده به عنوان رياست سازمان سينمايي تاثيرات خوبي از خود به جا بگذارند، نكاتي كه به نظرم ميآيد را ميگويم. اولين موضوع اين است كه نه تنها ايشان بلكه هيچ مديري نميتواند يكسره از صفر شروع كند و به گذشته و تجارب مديران ديگر بياعتنا باشد و به نظرم درنهايت به اين نتيجه ميرسند كه حداقل يا تكميل كار گذشتگان باشند يا تصحيح اقدامات ناتماممانده آنها و طبعا با توجه به دورنمايي كه در نظر داشتهاند منشأ يك رشته نوآوريها باشند. معتقدم آقاي خزاعي نبايد فراموش كند كه ما ميليونها تماشاگر بالقوه در سطح ابتدايي و بالاتر از آن در دبيرستان داريم كه تحت يك عنوان كلي آنها را تماشاگران كودك و نوجوان طبقهبندي ميكنيم؛ درحاليكه اين طيف از تماشاگران يك رشته علايق مشترك و يك رشته علايق كاملا متفاوت دارند؛ اعم از تفاوتهاي جنسيتي و اعم از نيازهاي سني. بنابراين پديد آوردن يك سينماي جذاب، موثر و پربيننده به تنهايي ميتواند يك ماموريت خطير تلقي شود كه عليالظاهر فقط يكي از دهها ماموريت رييس سازمان سينمايي محسوب ميشود بنابراين لازم است به اين مساله اهميت بدهد؛ موضوعي كه در حال حاضر از اهميت و اولويت خارج شده است و اين قشر از مخاطبان ما فاقد سينماي مطلوب خودشان هستند و به نظر من ايراد گرفتن به اين جمعيت ميليوني با اين عبارات كه سراغ توليدات بيارزش نرويد يا وقتتان را با كارتونهاي هاليوود بيخاصيت پر نكنيد توصيه ناشدني است. دليلش هم اين است كه در زندگي امروزه اوقات فراغت زيادي وجود دارد و فرزندان ايرانزمين ناچارند با تجهيزات و داستانهاي امروزين و آنچه به قول خودشان به آنها لذت ميدهد سرگرم باشند. بنابراين، سازمان سينمايي بايد بخشي از اين جمعيت را هدايت كند (نه به معناي دخالت بلكه به معني تشويق و فراهم كردن بسترها براي تهيهكنندگان، فيلمنامهنويسان و كارگردانها و به عنوان دستور كار جدي) قطعا يكي از مواردي كه ديگر نيازي به بخشنامه و سمينار و كنگره و غيره و ذلك ندارد همين است، طي اين سالها آنقدر حرف و شعار و جلسه برگزار شده است كه ادامه آن بيفايده خواهد بود. اكنون برنامه لازم است. به قول مولوي: چون عمل كردي شجر بنشاندي، اندر آخر حرف اول خواندي
البته سالها فعاليت شما در حيطه كودكان و نوجوانان خود گوياي اين است كه با مشكلات و كمبودهاي اين حوزه آشنا هستيد.
از سالهاي جواني در اين ژانر كار كردم و به اين حوزه هنري علاقه جدي دارم و سينماي كودك و نوجوان بينهايت برايم ارزشمند است، روي همين اصل است كه ميگويم بايد به اين جمعيت متكثر، متنوع و تعيينكننده آينده توجه كنيم. به نظر من سينماي بخش كودك در حال حاضر كاملا فرمايشي شده؛ از توليداتش گرفته تا جشنوارههايش و بنابراين من فكر ميكنم سرمايهگذاري در اين بخش هم سودآور است و هم يك رشته پيامدهاي اصولي دارد.
اصولي از چه جهت؟
از اين نظر كه اگر در سينماي كودك به شيوه سينماي بدنه با فيلمهايي كه مردم براي سرگرمي به تماشاي آن مينشينند عمل كنيد در واقع اوليا و مربيان با شما سر ناسازگاري ميگذارند چون توقع دارند سينماي كودك به شكل خلاقانه و هوشمندانه در ادامه يك سلسلهآموزشها قرار بگيرد. من نميگويم سينماي كودك را به سينماي عبوس و خشك تبديل كنيد اما بسياري از فيلمها هستند كه ميتوانند در ادامه آموزش موثر واقع شوند بدون آنكه مارك و انگ آموزشي را بر خود داشته باشند. چند وقت پيش به يكي از كارشناسان عرض ميكردم كه هرگز مسوولان سينمايي دلسوزي نديدم كه به من بگويند: ما كار شما را ديديم و تقدير هم كرديم و ضعفهاي شما را ميدانيم. بيابيد اين ضعفها را در آثار ديگرتان رفع كنيد يا از من بپرسند اين ضعفها در نتيجه چه كمبودهاي به وجود آمده است و به من فرصت ديگري بدهند كه راهحلي براي برطرف كردن آنها پيدا كنم. نه تنها من بلكه به فيلمسازاني كه در عمل نشان دادهاند كه به اين حوزه به عنوان يك مسووليت ملي توجه دارند.
توجه كردن به هنرمندان و درخواستهاي آنها هم اهميت زيادي دارد و هم اينكه سينما با وجود آنهاست كه چرخش ميچرخد.
آقاي خزاعي بايد اين تصور غلط را دور بيندازد كه اگر سازمان سينمايي به سراغ فيلمسازان بيايد كار خلاقي كرده است، اتفاقا اين امر حياتي است كه از تجربه غلط پيشينيان و اكتفا كردن به حالت انفعالي و جواب رد و قول دادن دوري بكنند. متاسفانه بايد بگويم مسوولان سازمان سينمايي (به اين دولت و دولت ديگر هيچ ارتباطي ندارد) نشستهاند تا كسي به سراغشان بيايد و پشت درش بنشيند و درنهايت تصميم بگيرند به او وقت بدهند يا ندهند. اين توصيه در موارد ديگري هم قابل تسري است و بايد به آن فكر كنند. بد نيست از يك تجربه برايتان بگويم: اوايل انقلاب با عباس كيارستمي، ايرج كريمي، ابراهيم فروزش، مهدي ارگاني، محمد بهشتي، مدت كوتاهي محمدعلي نجفي، غلامرضا امامي و به خصوص آقاي زرين مديرعامل كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان شورايي داشتيم به اسم شوراي توليد... ابتدا كارمان اين بود، در مورد همه توليدات و در رابطه با موضوع بحثمان يعني سينما فيلمنامههاي بسيار ضعيف به شورا ارايه ميشد تا ما بررسي كنيم. من يك روز اعتراض كردم و گفتم ما اينجا خودمان در وهله اول مصرفكننده هستيم. ما هرچقدر طرحهاي سطحيتر و نازلتر بخوانيم روي ما تاثير منفي ميگذارد و برآيند كارمان سطحيتر خواهد بود. و ادامه دادم چرا در اين شورا بحث نميكنيم درباره اينكه شاپور قريب، بهرام بيضايي، امير نادري، كيومرث پوراحمد، مسعود كيميايي، محمدرضا اصلاني و ديگر كساني كه در كانون پرورش كودكان و نوجوانان كار كردند در حال حاضر چه ايده جديدي درباره سينماي كودك دارند؟ چرا ما به سراغ آنها نميرويم و نشستهايم كه آنها طرحي ارايه دهند و مثال زدم كه اصلاني درباره دبستان و دبستانيها و آموزش به شيوه غلط و نمايشي، فرمايشي اعتراض دارد و در اين رابطه فيلم ساخته است ما سراغ اين افراد برويم. حتما ميدانيد كه اين روش نتيجه داد، من خودم به سراغ بيضايي رفتم و باشو در نتيجه اين «ترك عادت» بود، در مورد دونده هم كه نتيجهاش را ميدانيد و در مورد اصلاني هم كودك و استثمار را ميتوان نام برد و غالب آثار كيارستمي. بد نيست در اين رابطه بگويم كه ما فيلم كودك و استثمار اصلاني را سالها در فرهنگسراي بهمن به نمايش گذاشتيم و مخاطبان از هوشمندي فيلمساز در بيان واقعيات متاثر شده بودند چون كه بخشهايي از فيلم در همان محدوده رخ ميداد كه با تبديل كشتارگاه به فرهنگسراي بهمن تغيير يكصدوهشتاد درجهاي كرده بود، البته در طبقهبندي عناوين فيلم، اين فيلم درباره كودك است نه براي كودك.
اينطور هم ميتوانيم بگوييم سازمان سينمايي ولو براي دوره كوتاهمدت ميتواند اين تجربه را مدنظر داشته باشد.
دقيقا توجه داشته باشيد هاليوود يا باليوود مطلقا اينگونه نيست كه تهيهكنندهها در اتاقهايشان پشت ميز عريض و طويلشان نشسته باشند و ديگران بيايند آنها را تعظيم و تكريم و تقاضا كنند كه روي كارشان سرمايهگذاري شود. آنها نيروهايي براي رايزني و ارزيابي ايدهها و راههاي جديد دارند. متاسفانه ميتوانم بگويم ما در تمام حوزههاي فرهنگي دچار اين مشكل هستيم كه روسا و همكارانشان، رياست برايشان اينطور تعريف شده كه يك ساعتي پشت ميزشان بنشينند و در يك ساعتي از پشت ميزشان بلند شوند و به كار و زندگي خودشان برسند. متاسفانه بايد بگويم اين مديران وارد جامعه نميشوند و به حرف فيلمنامهنويس، تهيهكننده و كارگردان و بازيگر گوش نميدهند. من معتقدم آقاي خزاعي ديدگاه متفاوتي با تهيهكنندهها دارد اما آيا بايد تهيه كنندهها را خار و خفيف و ذليل كرد؟ آيا تجربه آنها را بايد ناديده گرفت؟ من فكر ميكنم از پشت ميز بلند شدن نه به قصد رفتن به خانه بلكه به قصد رفتن به كارخانه يا ديدار تهيهكننده و كارگردان يا از طريق مجاري خاصي ايجاد ارتباط برقراركردن با سينماي ما بسيار سودمند است.
حالا كه بحث سينماي كودك شد اينجا بد نيست به چگونگي توليد فيلمهاي كمدي و توجه به اين ژانر هم در دوره جديد فعاليت سازمان سينمايي ورود كنيد.
چه بخواهيم و چه نخواهيم يكي از امتيازات سينما مولفهاي براي غنيكردن اوقات فراغت محسوب ميشود و ما لازم داريم در اوقات فراغت حتما سينما برويم كه اين سينما هم باعث سرگرمي ما شود و هم چندان ما را درگير زندگي روزمره نكند كه اين وظيفه بر عهده سينماي كمدي است. متاسفانه بايد اذعان داشت كه سينماي كمدي ما در حال حاضر سينمايي سخيف است. در اين رابطه بايد استعدادها را فرا بخوانند كه اگر اين فراخوان - منظورم فراخوان متداول و مرسوم نيست - بلكه منظورم دعوت است كه بايد صورت بگيرد كه اگر اينگونه شود در سينماي كمدي ما قطعا تغيير و تحولاتي به وجود ميآيد. ما كاملا سينماي سوگوارانه را بلديم. فيلمهايي كه به جنبههاي دردناك زندگي ارجاع دهد زياد داريم و اصلا در اين زمينه استاديم. اگر هنديها سينمايشان لبريز از رقص و موسيقي و آواز و صحنههاي شاد است، هرچند كليشهاي اما به تدريج اين سينماي كليشهاي از هر نظر متحول شده و بازار جهاني دارد.
ما بسيار عادت داريم كه در فيلمهايمان به سمت لايههاي دردناك و اشكانگيز زندگي برويم و نفرتپراكني هم كنيم. به هر حال سينماي كمدي نياز سينماي امروز است ولي با در نظر گرفتن ترازها و شاخصهايي كه سقوط نكند. جدي گرفتن سينماي كمدي يا در عنوانبندي وسيعتر سينماي خانواده واقعا اهميت دارد.
يكي ديگر از انواع سينمايي كه مورد توجه مخاطبان خاص قرار گرفته و در سالهاي گذشته نظر فيلمسازان زيادي را به خود جلب كرده گروه سينمايي هنروتجربه است.
چه آقاي خزاعي و چه مسوولان سازمان سينمايي و اصلا كل تشكيلات فرهنگي بخواهد يا نخواهد اين سينما سينماي خاصي است كه هم مخاطب خاص دارد و هم طبيعي است كه از نظر موضوع و ساختار بايد در دسته سينماي غير متعارف باشد. يك تعداد استعدادهايي هم هستند كه در سينما پراكندهاند و به اينگونه توجه زيادي دارند. طبيعتا سازمان سينمايي به اين گروه هم بايد توجه داشته باشد. اصلا سازمان سينمايي ميتواند دستهبندي كند. وقتي مولدين را بشناسد و بداند هركسي در چه گروه فعاليتي قرار ميگيرد بلافاصله به يكسري راهحل ميرسد. مثلا بداند يكسري افراد براي جشنواره كار ميكنند يا گروه ديگر براي سينماي خاص كار ميكنند يا اين فرد خاصي به برگشت سرمايه در طولانيمدت اهميت ميدهد و شخص ديگري بازگشت سرمايه در كوتاهمدت برايش مهم است. همه اين شناساييها كار يك سازمان است و آنهم سازمان سينمايي است. طبيعتا يك عده هم هستند كه خلاف جريان آب شنا ميكنند، منظورم تخطئه كردن كار آنها نيست بلكه منظورم در نظر داشتن يك طيف وسيع از علايق است؛ وقتي با موبايل ميتوان فيلم ساخت و در جشنوارههاي متعددي ميتوانند شركت كنند نميتوان دور سينما حصار و ديوار بلند كشيد ولي واقعا چنين افرادي با اين زمينه فعاليت چند درصد سينما را تشكيل ميدهند؟ من فكر ميكنم تشخيص اين چند درصد هم كار سازمان سينمايي است ولي آنچه اهميت دارد اينكه بايد به انبوهي از جمعيت در سينما توجه كرد و آن تعداد قليل هم دنبال سينماي خاص و انتقادي هستند بايد به آنها هم فرصت تجربه داده شود كه فيلمهاي خاص خودشان را بسازند. طي اين سالها بعضي سينماگران ما به درستي آمدند نقد اجتماعي را شروع كردند. بدون نقد اجتماعي اصلا هنر زنده نيست ولي اين نقد اجتماعي حد و حدودي دارد. ميتواند به سينماي زيرزميني تبديل شود و به هر حال ببينيم ناگهان گروهي فيلمي را در فلان جشنواره به نمايش گذاشتند و وااسفاكنان بگوييم كه از دستمان در رفت. خير اصلا اينگونه نيست. الان ميتوان صد فيلم را در يك هارد گنجاند و با كيف دستي از مرز خارج كنيم اصلا وااسفا ندارد ولي وااسفا جايي است كه شما توجه نكرده باشيد. من فكر ميكنم در اين زمينه هم بسيار نكات خوبي هست. در اسناد و بايگاني سازمان سينمايي ميتوان رجوع كرد و براي آينده از آن درس گرفت.
به نظر شما به چه سينماي ديگري در اين سالها كمتر پرداخت شده و رييس سازمان سينمايي بايد به آن توجه كند؟
من فكر ميكنم سينماي ديگري كه سازمان يا معاونت سينمايي با عناوين مختلف طي اين سالها هرگز موفق نشدند (حتي پيش از انقلاب هم در اين زمينه توفيقاتي نداشتيم و نميخواهم بگويم اين مشكل ميراثي است كه از انقلاب به ما رسيده است) سينمايي است كه به افسانهها و اسطورههاي ما نگاه ويژه داشته باشد. من يادم است در زمان جواني ما سينماي شوروي، بهتر است بگويم توليدات سينماي تاجيكستان كه از جمهوريهاي اتحاد جماهير شوروي بود راجع به بزرگاني مثل ابنسينا فيلم ساخته ميشد، رستم و سهراب ساخته ميشد، خيام ساخته ميشد. اين را براي اين گفتم كه در ارزشگذاريهايمان فردا فرياد نزنيم و نگوييم كه فلان كشور نظامي گنجوي را از ما ربود يا افغانها اعتقاد دارند زبان فارسي افسانهها و حتي فردوسي از افغانستان سر برآورده. ما كه نميتوانيم همه مجامع دنيا را تسخير كنيم تا صداي ما تنها شنيده شود. ما با ساختههايمان بايد نشان دهيم كه چگونه به بزرگانمان احترام گذاشتيم. من سعي كردم با اپراهايي كه راجع به خيام، سعدي، مولوي و عطار ساختم به اين نسل بگويم كه ما داراي چه شخصيتهاي بزرگي بوديم ولي با اينكه آثار من به شكل ويديويي در دسترس عام است ولي تاثير و شعاع تاثير و نفوذ هنر سينما چيز ديگري است چرا كه ميتواند اين بزرگان را به دنيا بشناسد و معرفي كند آنهم نه با نعره و فرياد و استهزاي ديگران بلكه با سرمايهاي كه گذاشته شده و كاري كه انجام ميدهيم نشان دهيم كه اين بزرگان از سرزمين ما هستند و ما به آنها احترام گذاشتيم بنابراين حوزه ديگري كه بايد به آن انديشيد و فكر كرد حتما حوزههاي افسانهها، قصهها و اسطورههاست. توجه داشته باشيد كه ما پيش از انقلاب صادرات سينمايي داشتيم: سالها پيش در آلمان با رييس موزه «نابوكوف» كه انساني فهيم و علاقهمند به فرهنگ جهان بود ديداري داشتم، اين خانم تا فهميد كه من ايرانيام با لهجه شيريني گفت: ببر مازندران! و فورا توضيح داد كه در كودكي يك فيلم ايراني به اين اسم ديده است اما داستان يادش رفته بود. من اين فيلم را كه راجع به امامعلي حبيبي كشتيگير بلندآوازه ما بود ديده بودم و همين خاطره كلي ما را به هم نزديكتر كرد بنابراين نوعي از سينما ميتواند راجع به همين موضوعها باشد و تصورم اين است كه سازمان سينمايي به بازار دايمي توليدات سينمايي و صادرات فيلم توجه جدي داشته باشد. من چند سال پيش كه اپراي سعدي را روي صحنه برده بودم با آقاي اصلاني كه به تماشاي كارم نشستند گفتوگويي انجام دادم. گفتند قصد داشتم سريال سعدي را بسازم و تمام كارم هم انجام شده بود در نهايت ولي موفق نشدم. حرف من اين است مگر آقاي اصلاني چقدر زمان دارد براي ساخت چنين فيلمي آنهم به عنوان شخصي كه سمكعيار ساخته و كسي كه روي افسانهها و اسطورهها و تاريخ و هنر اين مملكت كار كردند. ايشان مگر چقدر زمان دارند روي چنين فيلمي كار كنند؟ آنهم كار فيزيكي براي كارگرداني سينما كه با جمعيت زيادي بايد روبرو شويد. هر چقدر سن بالاتر ميرود حوصله كمتر و ضعيفتر ميشود. به هر جهت من اعتقاد دارم آقاي خزاعي توجه لازم را بايد داشته باشند. ما سرمايه ملي را با حرف نميتوانيم حفظ كنيم.
ماموريت ديگري براي سازمان سينمايي در نظرتان هست؟
بله. بخش ديگري كه با تجهيزات و امكانات موجود ميتوان به آن توجه كرد سينماي روستاست كه حداقل با تقويت و مراكز تجمع در روستاها ميتوان سينماي روستا را هم به كار انداخت. افراد روستا جمعيتي هستند كه بايد آموزش ببينند و ميتوانند قصههاي خودشان و زندگي روستاها را روي پرده ببينند. بالاخره اين زبان، زبان قرن بيست و بيستويكم است و حتما در آينده سينما وسيعتر خواهد شد ولي در نهايت به نفع زندگي است كه امروز اوقات فراغت هم دارد و بايد اين اوقات فراغت را غني كرد. به نظر من غنيسازي اوقات فراغت بايد در دستور كار سازمان سينمايي قرار بگيرد نه به عنوان مدير و ارشادكننده بلكه به عنوان مشوق.
در اين راستا تعامل با صدا وسيما هم ميتواند موثر باشد؟
من معتقدم سازمان سينمايي ميتواند با رييس سازمان صدا وسيما بنشيند و گفتوگو كند و حتي به ايشان بگويد علت اينكه مردم علاقهمند به برنامههاي تلويزيون نيستند فقط شما مقصر نيستيد بلكه ما سينماگران هم هستيم براي اينكه توليدات ما آنطور نيست كه بتواند بخشي از نيازهاي تلويزيون را تامين كند. همچنين جذب سرمايه از صداوسيما آموزشوپرورش و نهادهاي مختلف در دستور كار سازمان سينمايي باشد. مثالي ميزنم (يك زماني نهادهاي نظامي امريكا بعد از جنگ دوم جهاني بالاترين سرمايه را به فيلمهايي اختصاص ميدادند كه درباره جنگ جهاني دوم بود. هنوز اين ژانر اعتبار دارد و هنوز كار ميكنند و كارگردانان خلاقي از اين سينما بيرون آمدند) حالا بگوييم اين سينما سفارشي است؟ قابل قبول است بله سفارشي است اما سفارش داريم تا سفارش. تصور كنيد بناهاي تاريخي كه در جهان ماندگار شدند همه سفارش و دستور بودند ولي با رها كردن و آزاد گذاشتن ذهن خلاق با تعيين يك رشته چارچوبهايي كه به سازندگان و مولدان كمك كند.
شما چند سال پيش فيلمي را با نام «اردكلي» كارگرداني كرديد به تهيهكنندگي علي حضرتي. سرانجام اين فيلم چه شد؟
در سينما جز فيلمي كه با مشاركت امير نادري فيلمنامه آن را با عنوان دونده نوشتم آثارم چندان بُرد و شمار ميليوني نداشتند. اعتراف ميكنم چون تلاشم اين بوده و ميخواستم به راه ديگري بروم. اما در سينما آخرين كاري كه ساختم فيلم «اردك لي» است كه نگاه تند آموزشي دارد و مدارس پيش از انقلاب را مورد نقد قرار ميدهد. تهيهكننده علي حضرتي براي پخش اين فيلم تلاش زيادي كرد ازجمله نكات مضحكي كه با آن روبرو شديم اين بود كه (فيلم «اردكلي» نودوپنج درصد آن سياه و سفيد است و قطعا عامدا اينگونه است) پخشكننده به تهيهكننده گفته بود پوستر فيلم رنگي باشد چون مردم از پوستر سياه و سفيد خوششان نميآيد. تهيهكننده اين نظر را به من انتقال داد. از آنجايي كه دخترم طراحي پوستر فيلم را انجام ميداد به ما گفت فيلمي كه سياه و سفيد است چطور ميتواند پوستر رنگي داشته باشد؟ البته چند پلان رنگي داشتيم به او گفتيم از آن صحنهها استفاده كن. ولي بعد خودمان به اين نتيجه رسيديم اگر بخواهيم تماشاگر را به اين بهانه به سينما بكشانيم غيرقابل قبول است. تماشاگر خودش بايد بخواهد فيلم ما را ببيند. جالب است اين فيلم در جشنواره ملي فيلم فجر پذيرفته نشد اما در جشنواره جهاني پذيرفته شد ولي مورد توجه قرار نگرفت، چون يكي از داورها گفته بود تعجب ميكنم چگونه سكانسي در فيلم هست و كارگردان دلرحم نبوده. ولي جالب است همان صحنه و صحنه ديگر باعث شد جايزه قوه قضاييه با عنوان نهادي به نام پيشگيري از جرايم به اين فيلم تعلق بگيرد. شما نگاه كنيد كارشناسان دادگستري و قوه قضاييه به اين امر توجه كردند كه اين فيلم براي پيشگيري از جرم و جنايت است و بسيار ميتواند مفيد باشد ولي متاسفانه مساله سينما تنها فروش و بازگشت ميلياردي سرمايهگذاري است بنابراين معتقدم وارد چرخه پخششدن با مافيايي روبرو هستيد كه ارزيابي آنها از فيلم واقعا تعجبآور است. به عنوان مثال يكي از آقايان تهيهكننده به من گفتند شما فيلمنامههايي بنويس كه تعداد نقاط خندهآور آن زياد باشد. ما روي فيلمي كه كمتر از بيست يا بيستوپنج نقطه خنده باشد نميتوانيم ريسك و سرمايهگذاري كنيم. حالا شما قضاوت كنيد كه به چه ورطه هولناكي ميافتيم كه مني كه عادت ندارم و ذهنيتم اين نيست اما سينما را دوست دارم و ميخواهم در سينما كار كنم بيايم كليشه دردناكي را بپذيرم كه براي من خيانت به مخاطب است.
و نكته پاياني؟
نكته ديگر كه قطعا خود مدير سينمايي هم به اين موضوع توجه دارند اما من تاكيد دوباره ميكنم توجه به سينماي انيميشن است. يك زماني انيميشن را قابل نميدانستند كه در جشنوارههاي خاص شركت كند اما امروز ميبينيد كه در عناوين اسكار، انيميشن اسكار حرف اول را ميزند و براي مخاطب هم جذاب است. ما متاسفانه در زمينه توليد انيميشن استوديو صبا را داريم كه وابسته به صداوسيماست ولي دريغ از كوچكترين ريسكي و دريغ از اينكه قصهها و افسانههاي ايران را كار كند. تمام اين موارد كه يادآوري كردم محقق نميشود مگر اينكه دست از انحصار بردارند. انحصار براي توليد يعني خودكشي. انحصار به اين معني است كه يك عدهاي فربه ميشوند و بعد هم جلوي شما ميايستند و ابرقدرت ميشوند. اين عدهاي كه مقابل شما قرار ميگيرند كاري نكردند جز اينكه شما به آنها پول و امكانات داديد و هر بار هم كه شكست خوردند شما دست و پاي آنها را گرفتيد. اين در حالي است كه در سينما همه ژانرها ميتوانند مورد توجه قرار بگيرند. سينماي انيميشن، عروسكي، فيلمهاي با مخاطب خاص، سينماي كودك، بدنه و تفريحي بايد جزو سبد محصولات فرهنگي مخاطبان قرار بگيرد. شاعر ميگويد يك داغ دل بس است براي قبيلهاي، روشن شود هزار چراغ از فتيلهاي. اين صحبتهاي من براي آقاي خزاعي بود اگر هم توجه نكردند درد دلي بود با مخاطبان از طريق روزنامه اعتماد و بس.
هيچ مديري نميتواند يكسره از صفر شروع كند و به گذشته و تجارب مديران ديگر بياعتنا باشد
نبايد فراموش كرد كه ما ميليونها تماشاگر بالقوه كودك و نوجوان در سطح ابتدايي و بالاتر از آن داريم
سينماي كودك ما در حال حاضر كاملا فرمايشي شده از توليداتش گرفته تا جشنوارههايش
هرگز مسوولان سينمايي دلسوزي نديدم. مسوولان حوزههاي فرهنگي رياست برايشان اينطور تعريف شده كه يك ساعتي پشت ميزشان بنشينند و در يك ساعتي از پشت ميزشان بلند شوند و به كار و زندگي خودشان برسند
در ارزشگذاريهايمان فرياد نزنيم و نگوييم كه فلان كشور، نظامي گنجوي را از ما ربود يا افغانها اعتقاد دارند زبان فارسي افسانهها و حتي فردوسي از افغانستان سر برآورده. ما كه نميتوانيم همه مجامع دنيا را تسخير كنيم تا صداي ما تنها شنيده شود
پخشكنندهاي به تهيهكننده فيلم «اردكلي» گفته بود پوستر فيلمتان رنگي باشد چون مردم از پوستر سياه و سفيد خوششان نميآيد. دخترم طراحي پوستر فيلم را انجام ميداد. به ما گفت فيلمي كه سياه و سفيد است چطور ميتواند پوستر رنگي داشته باشد؟
براي توليد انيميشن، استوديو صبا را داريم كه وابسته به صداوسيماست ولي دريغ از كوچكترين ريسكي و دريغ از اينكه قصهها و افسانههاي ما را كار كند