روحبخش جهان است آزادي
رضا مختاري اصفهاني
«اي كه پرسي تا به كي در بند دربنديم ما/ تا كه آزادي بود در بند، در بنديم ما»
محمد فرخي يزدي شاعر، روزنامهنگار، نماينده مجلس و فعال سياسي است كه در قالب تمامي اين عناوين رنج بسيار ديد و هزينههاي فراوان پرداخت. او از همان روزگار كه در محافل زادگاهش، يزد، به عنوان شاعر شناخته شد، با اشعاري كه در مذمت حاكم شهر سرود، تفاوت خود را با شاعر همنامش در قرنها پيش، فرخي سيستاني، نشان داد. فرخي يزدي مسيري را برگزيد كه ناصرخسرو قبادياني پيش از او برگزيده بود. ناصرخسرو خود را متفاوت از شاعراني چون عنصري و فرخي دانسته بود كه حاضر نيست دُرّ لفظ دري را به پاي خوكان قدرت بريزد. فرخي يزدي اگرچه در دورهاي به شعارها و وعدههاي اتحاد جماهير شوروي در آزادي رنجبران و كارگران دل بست، اما اين آزادي بود كه دلش را برده بود. از همين رو در آغاز مشروطيت ايران در شعري، آزادي را چنين ستود:
«قسم به عزت و قدر و مقام آزادي/ كه روحبخش جهان است آزادي»
او خود را مفتخر به ستايش از نهادهاي برآمده از مشروطه ميدانست نه چاپلوسي و تملق حاكمان. تاوان چنين اعتقادي را نيز به دوختن لبانش پرداخت. لبان دوخته اما شاعر را از ستايش مشروطه و آزادي بازنداشت كه اشعارش از دل سوخته برميآمد. لبان دوخته آغاز كار شاعري فرخي بود. او در طول ساليان شاعري و روزنامهنگاري مصايب بسيار كشيد. بيخانماني و در به دري و حبس از همان آغاز ورود به تهران گريبانش را گرفت. دوره پس از كودتا اما براي شاعر دورهاي جديد بود. روزنامه مجال و محملي براي بيان عقايدش بود. فرخي دريافته بود روزنامه تريبون مهمي براي ارتباط با جامعه است. اگر در دوران قديم شاعران خود رسانه قدرت براي تأثيرگذاري بر اجتماع بودند، حال شاعران خود از رسانهاي به نام روزنامه بهره ميبردند. سيد اشرفالدين گيلاني (قزويني) پيش از او با انتشار نسيم شمال چنين راهي را رفته بود. فرخي اما در روزنامه توفان برخلاف نسيم شمال ميخواست عقايد سياسي خود را در قالب اخبار و مقالات بيان كند. توفان او رنگ سرخ داشت كه نشان از انقلابيگري بود. بر مبناي همين انقلابيگري روزنامه هم به دولتهاي گوناگون كه در مدت كوتاهي پس از يكديگر بر سر كار ميآمدند، ميتاخت، هم به رضاخان سردارسپه، وزير جنگ همه اين دولتها. هرچند رضاخان با رييسالوزراهايي كه او وزير جنگشان بود، سر سازگاري نداشت، اما روزنامهنگاران هم با او سر آشتي نداشتند. مشكل توفان اين بود كه بايستي در دو ميدان ميجنگيد. از همين رو در دورههاي مختلف توقيف ميشد، اما فرخي از تلاش باز نايستاد. به جاي توفان، روزنامههاي ديگر با نامهاي قيام، پيكار، طليعه آيينه افكار و ستاره شرق را منتشر كرد. فرخي در توصيف اين توقيفها، روي كليشه توفان اين رباعي را درج كرد:
«هر خامه نگفت ناكسان را توصيف/ هر نامه نكرد خائنان را تعريف
آن خامه ز پافشاري ظلم شكست/ آن نامه به دست ظالمين شد توقيف»
فرخي كه روزگاري در ستايش آزادي و امنيت برآمده از مشروطه ميسرود و مينوشت، حال از محدودشدن آزادي و امنيت در تعاريف حاكمان انتقاد ميكرد. او در مقالهاي در توفان به محدودشدن امنيت به قلع و قمع قطاع الطريق و غارتگران خرده گرفت و نوشت: «امنيت اين است كه افراد مردم عموماً بدون استثنا از هر نوع تعرض و خلاف مصون باشند. امنيت يعني اهالي يك شهر اطمينان داشته باشند شب كه در خانه استراحت ميكنند، عليالصباح در عدليه بدون جهت كتك نخورده يا تبعيد نشوند.» با اين همه، توفان با توقيفهاي پي در پي تا سال 1306 تحمل شد. پس از آن فرخي به دليل سياست عبدالحسين تيمورتاش، وزيردربار رضاشاه، به مجلس هفتم راه يافت تا تنها نماينده منتقد باشد. فرخي در مجلس هم تحمل نشد تا مصداقي بر اين شعرش باشد:
«بر ملت اگر وكيل تحميل شود/ پس فايده حكومت ملي چيست»
نهايت فرخي مجبور شد از ايران دل بكند كه او دلبسته آزادي بود. به شوروي رفت كه به وعدههايش دل خوش داشت. شوروي اما آن بهشتي نبود كه ميپنداشت. گويا آزادي در آنجا هم گمگشته فرخي بود. از همين رو با مساعدت سفارت ايران گذرنامه دريافت كرد و راهي برلين شد. در برلين در روزنامههاي پيكار و نهضت به رضاشاه تاخت. اما چون اين دو روزنامه تعطيل شدند، اين تيمورتاش بود كه در عسرت به دادش رسيد. كمك خرجي برايش ارسال ميشد و نهايت با وعده امان او، راهي ايران شد. در ايران اما اندكي بعد تحت نظر نظميه قرار گرفت و با افول ستاره بخت تيمورتاش، فرخي نيز زندان مأوايش شد. فرجام فرخي يزدي فرجام تلخ شاعر آزاديخواهي است كه استبداد حتي سكوتش را تاب نياورد. گويي در نظر مستبدان، شاعر خوب، شاعر مرده يا مداهنهگو است.