• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5053 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۲۹ مهر

30 مهر ماه، روز مهرباني است

در سايه‌سار مهرباني

مصطفي سليماني

 

مهرباني به عنوان يك صفت اختياري، قطب‌نمايي است كه مي‌تواند جهت‌گيري نفساني انسان را نمايش دهد. دايره علايق و سلايق يك انسان و گستره كراهت‌ها و نفرت‌ورزي‌هاي او، با توجه به مهرباني‌اي كه نشان مي‌دهد يا دريغ مي‌كند قابل تشخيص است و از اين‌رو، زماني قابل اعتناست كه از روي معرفت و آگاهي باشد. مهرباني آگاهانه همان چيزي است كه به مجرد احساس خوشبختي و لذت حقيقي اتفاق مي‌افتد و در غير آن، يعني در درد و رنج، با كراهت و نفرت جايگزين مي‌شود.
انسان با مهرباني درصدد تامين حياتي‌ترين نياز روان خود، يعني معنادار ديدن زندگي است. اين خصلت به قدري در نهاد آدمي ريشه دوانده است كه نمي‌توان هيچ دوره‌اي از حيات آدمي را يافت كه در آن از مهرباني كردن و مهرباني ديدن بي‌نياز باشد. اين احتياج كه برآمده از احساس تنهايي بشر است، به او كمك مي‌كند تا با تجربه وصل به ديگري، بر اضطراب تنهايي و تشويش انزوا فائق آيد. از طرف ديگر، مهرباني به عنوان بهترين روش تربيتي و آموزشي، تنها شيوه‌اي است كه مي‌تواند استعدادهاي بالقوه متربيان را آشكار كند و تصفيه‌گر روح آنها و تلطيف‌كننده ذائقه‌شان باشد. روحيه‌هاي مختلف، از قبيل انسان‌هاي خودخواه، مغرور، بي‌اعتنا و مأيوس، وقتي مي‌توانند به صلاح بيايند كه در كنار عناصر تربيتي‌اي مثل تنبيه، موعظه و تشويق، از كيمياي مهرباني نيز بهره ببرند. جداي از همه اينها، شكوفا شدن همه فضايل انساني، تنها در سايه تعامل و ارتباط با ساير انسان‌هاست كه اتفاق مي‌افتد و البته كه اين تعامل، تنها با انس ورزيدن به ديگران و مهرورزي با آنها حاصل مي‌آيد. عزلت، از ميان ‌برنده برخي خصايل و ملكات انساني است و مهرباني به مثابه ملاطي كه دل‌هاي پراكنده را به‌هم پيوند مي‌دهد، مايه يگانگي جامعه و شكوفاكننده خصايص شريف آنهاست (چيستي و جايگاه محبت در اخلاق اسلامي، زهرا صالحي‌سمندي، 1392، ص 39-1؛ هنر عشق ورزيدن، اريك فروم به نقل از فروزان مصطفي منعقمي، تبيين نظري محبت و دوستي، 1386، ص 26-25). 
مهرباني در مكتب فلسفه، عرفان و اخلاق
حقيقت مهرباني در فلسفه از سنخِ زيبايي و حُسن است. انسان فقط مي‌تواند نسبت به چيزي مهربان باشد كه آن را زيبا يا از تجليات زيبايي بداند. اين مهرباني در مرتبه اول، نسبت به يك جسم زيبا و در مرتبه دوم نسبت به فضايل و مكارم اخلاقي و عقلي، يعني زيبايي‌هاي باطني پديد مي‌آيد كه هر دوي اين متعلقات مهرورزي، به دليل اينكه ناپايدار و در معرض فنا و زوال هستند، برانگيزنده مهرباني حقيقي نيز نيستند. مرتبه سومي از مهرورزي هست و آن مهرباني نسبت به امر پايدار و باقي است و در حقيقت، تمام مهرورزي‌ها از اين‌رو ارزشمندند كه رشحاتي از اين مهرورزي بر آنها تابيده شده است. مهرباني در نگاه فلسفي، به عنوان يك نيروي مقدر در تمام موجودات ساري و جاري است و موجودات (اعم از جاندار و بي‌جان) به اين دليل كه صاحب شعور، ادراك، علم و آگاهي‌اند، قادر به دريافت و ارايه مهرباني‌اند. فلسفه، بعد از تقسيم موجودات به موجودات عالي و داني (سافل)، دو سلسله وجودي صعودي و نزولي را نيز براي آنها اثبات مي‌كند و توضيح مي‌دهد كه در اين نظام، موجودِ عالي، از اين‌رو كه ميل تربيتِ موجود سافل را دارد به او مهرباني مي‌كند و موجود سافل، از اين لحاظ كه ميل ارتقا دارد، به موجود عالي مايل مي‌شود (فلسفه اخلاق در ديدگاه مكاتب قديم و جديد، سيدمحمدرضا علوي‌سرشكي، 1385، ص 28-27؛ درباره عشق، احمد نراقي، 1390، ص 11-10؛ عشق در فلسفه و ادبيات عرفاني، سيدحسن امين، 1389، ص 17). 
مهرباني در عرفان، برخلاف فلسفه (كه مهرباني را از منظر عقلي اثبات مي‌كند) يك امر ذوقي و چشيدني است و به عنوان علاقه‌اي قلبي كه ميان عبد و معبود است، تعريف مي‌شود. اين صفت، در همان اوايل سلوك، از سالك سلب مي‌شود و به اين ترتيب، سالك غير از محبوب خود، نسبت به هيچ‌كس هيچ علقه و مهرباني‌اي ندارد. سالك حقيقي چنان مهري نسبت به محبوب خود دارد كه حتي بقاي صفات خودش را در حجاب بودن از محبوبش مي‌داند و در نتيجه، از شدت مهري كه نسبت به او دارد، دشمن خودش نيز هست (محبت در قرآن و حديث و تجلي آن در سيره نبوي و احوال عارفان، علي رافعي، 1390، ص 43 و 297). 
مهرباني در اخلاق، خصلتي ذاتي است كه با فضيلت توام شده و برآمده از كمال‌طلبي انسان است. اخلاق، انسان را به‌طور طبيعي «انس‌‌گيرنده» معرفي مي‌كند و معتقد است به بار نشستن خصيصه انس‌گيرندگي انسان، تنها در نتيجه مهربان بودن اوست كه اتفاق خواهد افتاد. اخلاق برخلاف فلسفه، مهرباني را تابع علم و شعور درنظر نمي‌گيرد، اما با اين حال، حقيقت مهرورزي را در مورد موجوداتِ فاقد شعور صادق مي‌داند. اين حالت، بعضا در تعابير مختلف با عنوان كلي جذب و انجذاب به كار رفته و با مصاديقي مثل آهن و آهنربا توضيح داده شده است. يعني همان‌طور كه يك موجود مادي فاقدِ شعور مثل آهنربا، با نيروي جذبي كه دارد آهن را به خودش جذب مي‌كند، موجودات صاحب شعور هم، با جذب و انجذاب آگاهانه و كشش و شعور آشكاري كه نسبت به يكديگر دارند، به سمت و سوي يكديگر كشيده مي‌شوند. در اين نوع نگاه، مهرباني در موجوداتِ صاحب شعور، فقط نسبت به چيزي كه با وجود، خواسته‌ها و تمايلات آنها همخواني و تناسب داشته باشد، پديد مي‌آيد و نشانه آن نيز ملايمت و رفقي است كه ميانِ محب و محبوب وجود دارد و اسباب كمال محب را فراهم مي‌آورد (اخلاق نيكوماخوس، ارسطو، 1385، ص 291؛ اخلاق ناصري، خواجه نصيرالدين طوسي، 1387، ص 264؛ اخلاق در قرآن، محمدتقي مصباح‌يزدي، 1383، ج 1، ص 359-358). 
 مهرباني در مكاتب اخلاقي غربي
مكتب سودگرايانه، مهرباني را معادل سودگرايي دانسته‌ است؛ در رد اين نظريه، اين سخن مطرح شده است كه گرچه مي‌توان دوست داشتن همسايه را معادل ازدياد خيرخواهي و خوبي در حق او دانست، اما نمي‌توان با همين انديشه، دوست داشتن خدا را نيز تبيين كرد، زيرا خدا در تمام تفكرات، از پيش موجودي كامل فرض شده است و در نتيجه دوست داشتن او نمي‌تواند به معناي افزودن خير و خوبي به او باشد (فلسفه اخلاق، ويليام كي. فرانكنا. 1389، ص 128). 
مكتب وظيفه‌گرايانه، اين‌طور توضيح داده‌ است كه اگر مهرباني و نيك‌ خواستن براي ديگري و تمايل به او، به تنهايي مدنظر قرار بگيرند، به هيچ‌وجه كل فضيلت نخواهند بود؛ در رد اين نظريه، اين سخن آمده است كه اگر قرار بر دوست داشتن خدا و همسايه باشد، تنها به اين دليل كه خدا اين‌طور خواسته است، پس اصل اطاعت از خدا، نسبت به اصل محبت، يك اصل مبنايي‌تر در‌نظر گرفته شده است (فلسفه اخلاق، ويليام كي. فرانكنا. 1389، ص 129). 
مكتب ديگرگرايانه، مهرباني و خيرخواهي نسبت به ديگران را يك ميل اولي و اصيل مي‌داند و بر اين اعتقاد است كه ميل به خود و حب ذات و تلاش براي كسب لذت و احساس خوشبختي، يك ميل ثانوي است كه در نتيجه ميل اولي ايجاد مي‌شود. شعار اين مكتب، زيستن براي ديگران است. در واقع، اين مكتب با توجه به كشش و تزاحمي كه ميان دو حس «ديگرخواهي» و «خودخواهي» انسان وجود دارد، بر اين مطلب پافشاري مي‌كند كه بايد تربيت خانوادگي و آموزش‌هاي مربيان اخلاق به گونه‌اي باشد كه موجباتِ غلبه حس ديگرخواهي و نيك‌خواهي بر احساس خودخواهي او فراهم آيد. به شكلي كه فرد آماده باشد تا خودش را در برابر انسانيت كه دِيني عظيم بر گردن همه دارد، فدا كند. در مكتب ديگرگرايانه، همدردي، اساس و پايه اخلاق و معيارِ كار خوب است و مهربان بودن يا نبودن يك فرد زماني مورد پذيرش خواهد بود كه مورد تاييد و قبول بي‌طرفانه عموم مردم واقع شود. در رد اين نظريه، اين سخن مطرح شده است كه آيا مي‌توان با استمداد از توصيه و تبيين، حسِ قوي خوددوستي و خودخواهي انسان را از ميانه برداشت و لگدكوب كرد؟ و اينكه آيا اخلاق، صرفا محدود به دگردوستي است و به عنوان مثال، تن به ذلت ندادن در اطاعت از ديگران، كاري ارزشمند محسوب نمي‌شود؟ (بررسي تطبيقي خودگرايي و حب ذات، مصطفي عزيزي‌علويچه، 1386، ص 142؛ فلسفه اخلاق (حكمت عملي)، ژكس، 1362، ص 93-91؛ فلسفه اخلاق، مرتضي مطهري، 1367، ص 46-42). 
مكتب خودگرايانه، بر اين باور است كه انسان اصالتا خودگراست و اگر مهرباني‌اي نسبت به غير دارد، صرفا به خاطر خودش اين مهرورزي را انجام مي‌دهد. بنا بر باور اين مكتب، ريشه و اساس اخلاق حب ذات است و حب ذات به عنوان يك اصل اساسي، ريشه و بنيان تمام عواطف خيرخواهانه انساني است. به باور برخي پايه‌گذاران اين نظريه، محبتِ مسيحي (كه انسانِ خوب را فروتن، خيرخواه، مهربان و از خود گذشته توصيف مي‌كند) محصولِ ضعف، ترس، عدم اعتماد به نفس و بد طينتي است و مي‌توان آن را نمونه بارز اخلاق بندگي به حساب آورد. اين مكتب بر اين باور است كه «هيچ‌ كاري را نبايد خوب و خير دانست، مگر به همان اندازه كه براي‌ كننده كار نيز لذت‌آور است و به همين ترتيب، هيچ كاري را نمي‌توان شر و بد دانست، مگر به همان اندازه كه براي ‌كننده كار نيز رنج‌آور است. كسي كه به بيچارگان شفقت و دلسوزي مي‌كند، به سبب رنجي است كه گمان مي‌كند اگر به او مهرباني نكند، روزي همان بيچارگي به خودِ او روي مي‌آورد.» در حقيقت، اين مكتب معتقد است كه اگر انسان اهل تسليم، فروتن، راضي و افتاده بار بيايد، ديگر قادر نخواهد بود كه خودش را آزادانه بپروراند. در رد اين نظريه، مي‌توان به نگاه اسلام به موضوع حب ذات اشاره كرد. بنا بر نظر مشابه مكتب خودگرايي و حب ذات در اسلام، انسان بالذات خوددوست است، اما بايد در نظر داشت كه انسان در مكتب خودگرايي، منحصر در زندگي جسماني است و خير و منفعت را محصور به خير و منفعت دنيوي مي‌داند، اما حب ذات در اسلام، جز خير دنيوي، مصلحت اخروي او را نيز در بر مي‌گيرد و در نتيجه، مكتب خودگرايي، از اين باب كه تنها بر معرفت‌شناسي از طريق حس و تجربه تاكيد دارد، قادر نيست كه در همه موقعيت‌ها مصلحت شخصي را درست تشخيص بدهد و يك خودگرايي بدون آسيب را ترسيم كند، اما حب ذات در اسلام، از اين‌رو كه علاوه بر حس و تجربه، از يك ابزار معرفت‌شناسي ديگر، به اسم وحي نيز بهره مي‌برد، در شناسايي خير و منفعت آدمي دچار چالش نمي‌شود و در مسير خوددوستي، حقوق ديگران را نيز تضييع نمي‌كند (سير حكمت در اروپا، محمدعلي فروغي، 1344، ج 2، ص 11؛ تاريخ فلسفه غرب، برتراند راسل، 1373، ج 2، ص 1047؛ گذر از مدرنيته، شاهرخ حقيقي، 1379، ص 97؛ مبحث اخلاق در آثار فريدريش نيچه، يزدان كي‌خسرو دولتياري و روح‌الله محمدي، 1389، ص 73). 
جايگاه مهرباني در ميان قواي نفس و فضايل اخلاقي
مهرباني در قواي نفس، كاملا بسته به مرتبه وجودي است. هر قدر كه مرتبه وجودي يك قوه، عالي‌تر و وافرتر باشد، متعلقات مهرورزي آن نيز، خالص‌تر، نوراني‌تر، لطيف‌تر و نفيس‌تر هستند. به عنوان مثال، متعلق مهرورزي قوه شهواني، به نحو ارادي انتخاب مي‌شود و با عناصر تخيل و احساس نيز مي‌آميزد و به اين ترتيب، لذت‌ شديد و قوي‌اي به دست مي‌دهد كه به تناسب، شوق كامل‌تري نيز به دنبال دارد. متعلق مهرورزي در قوه غضبيه به دليل درنده‌خو بودن و ميل به انتقام، خصومت و تسلط بر خصم است. متعلق مهرورزي در قوه عاقله، ادراك معاني و نزديكي به حقيقت وجود است و آن را با تكليف كردن به ساير قوا فراهم مي‌كند؛ به اين ترتيب كه قوه شهويه را به ازدواج بدون قصد لذت حيواني و تنها به جهت اقتدا به فرمان پروردگار امر مي‌كند و قوه غضبيه را به مبارزه با خصم مي‌خواند تا بتواند مملكت وجود و وطن خودش را از شر اشرار حفظ كند و مدينه فاضله را در آن پديد آورد و به همين ترتيب، خواهان اموري است كه در جهت نيل به سراي باقي و لقاي حق تعالي هستند (مباني فلسفي عشق از منظر ابن‌سينا و ملاصدرا، محمدحسين خليلي، 1388، ص 181، 185، 186 و 304). 
مهرباني در ميان فضايل اخلاقي مي‌تواند همان محبت صادقانه‌اي باشد كه به صفت صداقت شناخته مي‌شود و بر اثر آن، فرد به همه امور مربوط به دوست خودش اهتمام مي‌كند و كارهاي نيكو را در حد توان در حق او انجام مي‌دهد؛ يا مي‌تواند همان صفت الفت باشد كه بر اثر آن، فرد بر اثر پيوند با ديگران، به سازگاري اعتقادات و آرا به آنها مي‌رسد و به دنبال آن براي اداره زندگي به تعاون با آنها نائل مي‌آيد؛ يا مي‌تواند همان صفت صله‌رحم باشد كه بر اثر آن، فرد با خويشان و نزديكان خودش، در خوبي‌ها و خوشي‌هاي زندگي مشاركت و تعامل مي‌كند؛ يا مي‌تواند همان صفت مكافات باشد كه بر اثر آن، فرد در پاسخ به احسان ديگري، به همان اندازه يا بيشتر نسبت به او احسان مي‌ورزد؛ يا مي‌تواند صفت حسن شركت باشد كه بر اثر آن، فرد در همه معاملاتش با ديگران، به شيوه‌اي معتدل موافق با همه رفتار مي‌كند؛ يا مي‌تواند همان صفت حسن قضا باشد كه بر اثر آن، فرد بدون آنكه از عمل و كرده خود پشيمان شود يا بخواهد منت بگذارد، به ديگري پاداش مي‌دهد؛ يا مي‌تواند همان صفت تودد باشد كه بر اثر آن، فرد مي‌خواهد با حسن برخورد و كردار خود، محبت همگان را جلب كند و اهل فضيلت باشد؛ يا مي‌تواند همان صفت عبادت باشد كه بر اثر آن، فرد به تعظيم و تمجيد خداي متعال مي‌پردازد و به فرمان او گردن مي‌گذارد و دوستان او را تكريم مي‌كند و دشمنانش را دشمن مي‌دارد. با اين همه، مهرباني حقيقي، برتر از تمام فضايل، از قبيل حكمت، عفت، شجاعت و عدالت (كه ساير فضايل، ذيل اين فضيلت‌ها هستند) است و به تاكيد علماي اخلاق، از گذشته تاكنون، اگر بر جامعه‌اي (حتي ميان دو تن) مهرباني حقيقي حاكم باشد، ديگر نيازي به وجود عدالت در آن جامعه احساس نخواهد شد؛ زيرا حتي اگر در جايي عدالت حاكم باشد، همچنان احساس نياز به دوستي باقي خواهد بود. در عدالت، بايد تقيد به حق وجود داشته باشد، اما در مهرباني حقيقي، انسان براي ديگري بيش از آنچه براي خودش خواسته مي‌خواهد. در حقيقت، در بررسي مراتب فضايل انساني، اين مهم آشكار مي‌شود كه انسان محتاج عدالت نيست، مگر اينكه فاقد محبت باشد و اگر مردم همه دوستدار يكديگر باشند، انصاف خواهند داشت و بين آنها اختلافي نخواهد بود؛ زيرا در مهرورزي حقيقي است كه وحدت طبيعي ميان افراد پديد مي‌آيد (برخلاف عدالت كه برقرار‌كننده اتحاد تصنعي است) (تهذيب‌الاخلاق، ابن‌مسكويه رازي، 1369، ص 77-70؛ اخلاق نيكوماخوس، ارسطو، 1386، ص 298؛ اخلاق ناصري، خواجه نصيرالدين طوسي، 1387، 259-258). 
مهرباني، صرف‌نظر از اينكه يك امر نفساني باشد، يا يك امر ذوقي و كشفي، يا يك ميل از جانب يك موجود صاحب شعور به موجود صاحب شعور ديگر، در سه قسم مهرباني به خود، خداي متعال و ديگران قابل تقسيم است. اما در يك نگاه كلي‌تر و جهان‌شمول‌تر، مي‌توان تمام اين سه قسم را در يك قسم جاي داد: 
خدا ريشه در ذات نفس دارد و شامل ديگران نيز مي‌شود، بنابراين، مهرورزي نسبت به خود اگر به تمام معنا محقق شود، همه اشكال مهرباني را نيز محقق و برآورده خواهد كرد.
نويسنده، روانشناس و دانش‌آموخته فلسفه اخلاق

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون