خشكسالي و دروغ
حسن لطفي
در سالهاي اخير كه خبرهاي ناگواري درباره خشكسالي شنيدهام، برايم باران بيموقع معنايي ندارد. هر وقت كه ببارد صدايش برايم نشانه اميد است. شايد به خاطر همين وقتي دم صبح برخورد قطرات باران با كانال كولر از خواب بيدارم ميكند به جاي دلخوري با شوق از رختخواب بيرون ميآيم و از پشت پنجره به بارش باران توي كوچه نگاه ميكنم.
دلم ميخواهد آنقدر ببارد تا كوچه پر آب شود و براي عبور از آن ناگزير شويم چكمه بپوشيم. حالا ديگر در ميانسالي بهتر درك ميكنم چرا نياكان خردمندمان با نوشتن بر كتيبهاي براي مردم ايرانزمين آرزو كردهاند كه از شر دشمن، خشكسالي و دروغ در امان بمانند. بدون شك هر جاي دنيا كه باشيم اين سه ويرانگر ميتوانند دنياي ما را از آرامش، نعمت، آسايش، عدالت، رفاه و... دور كنند. البته اين تهي شدن براي همه نيست. خشكسالي، دشمن و دروغ براي عدهاي با خودش امنيت و رفاه و پول و قدرت ميآورد.
شايد به همين دليل است كه آرزوي قشنگ نياكان ما برآورده نميشود. نه اينجا كه ما زندگي ميكنيم و نه جاهاي ديگر دنيا! البته شك ندارم ميزان خشكسالي و دروغ در كشورهاي مختلف فرق ميكند. هر جا كه كمتر است دنياي بهتري دارند. خدا به عثمان حقپرست (نوازنده چيرهدست خراساني) عمر طولاني بدهد و ما را از صداي تار و حرفهاي درستش محروم نكند. يكبار كه در محل زندگياش (خواف) به ديدارش رفته بودم آنقدر از دروغ متنفر بود كه بيشتر وقت ديدار را در مذمت و نكوهش دروغ گفت. با بيان شيوا و مثالهاي فراوان ريشه هر بدي و كژي را در آن دانست.
براي اين پير فرزانه دروغ، مادر همه بديها بود. بديهايي كه دنيا را زشت، وحشي، نابرابر، خشمگين، متنفر، دشمنساز و... ميخواهد. درست كه نگاه كنيم حق با او است. خشكسالي درد بزرگي است. اما آدمي قادر است به مدد علم و دانشي كه دارد با اين پديده مقابله كند.
دشمن و دروغ از دل هم بيرون ميآيند. دروغ دشمنساز است و دشمن دروغساز. انگار اين دو همزاد همند. كافي است يكي شان بيايد تا دومي را با خود بياورد. ورودش به هر مكاني (حتي خانهاي كوچك) بلا است. خداوند ما را از اين بلا در امان دارد و براي خانههاي كوچك و دنياي بزرگمان باران، راستگويي، دوستي و مهرورزي عطا كند و به راستگويان عمر باعزت و طولاني بدهد.