اصلاحطلبان و چالشهاي پيش رو - قسمت دهم
علي شكوهي
اصلاحطلبان مجبورند سياست «صبر و انتظار» را پيشه كنند اما معناي آن انفعال نيست. اين دوره كه نميدانيم چقدر طول خواهد كشيد، ميتواند فرصتي براي جبران ضعفها و نقايص اصلاحطلبان باشد به شرطي كه راهكارهاي درستي انتخاب و همه همت اصلاحطلبان مصروف آن فعاليتها شود. در اينجا برخي از اين راهكارها را پيشنهاد ميكنم.
اول- بازسازي و توانمندسازي تشكيلاتي: احزاب سياسي اصلاحطلب در كشور ما از همان آفاتي در رنجند كه همه احزاب سياسي گرفتار آنند. اين احزاب عمدتا در تهران فعاليت ميكنند و در استانها و شهرستانها فاقد دفتر و امكانات و اعضاي فراوان حزبي هستند. توانايي تشكيلاتي محدودي دارند و قادر به انجام بسياري از فعاليتهاي حزبي نيستند. آموزش كادرهاي حزبي و هواداران در حوزههاي گوناگون انجام نميشود و اساسا كادرسازي به شكل جدي جريان ندارد و بيشتر از توان فعالان سياسي موجود بهره ميگيرند. كار رسانهاي موفق براي ارتباط با مردم و از جمله هواداران خود ندارند. در شعب استاني و شهرستاني تنها اسمي از احزاب وجود دارد و هيچ نمودي از فعاليت حزبي را در شهرستانها شاهد نيستيم. اساسا در سطح كشور تعلق خاطر افراد به احزاب زياد نيست و به نوعي حزبگريزي و اساسا تشكيلات گريزي بر رفتار مردم حاكم است و كمتر شاهديم كه احزاب توانسته باشند گامي موثر براي تصحيح اين فرهنگ سياسي بردارند و مشاركت سياسي مردم در احزاب را تقويت كنند. اصلاحطلبان كه اكنون در قدرت نيستند مجال خوبي در اختيارشان است تا بر اين ضعفهاي تشكيلاتي فائق بيايند و ساختار حزبي خود را تقويت كنند. احزاب اصلاحطلب بايد از سطح بانيان و افراد سرشناس خود فراتر بروند و از ميان جوانان و زنان و ديگر اقشار علاقهمند به كار حزبي، عضوگيري كنند و به سازماندهي آنان بپردازند.
بحث آموزش از موضوعات مهمي است كه بايد در احزاب مورد توجه قرار بگيرد و موضوعاتي مانند آشنايي با كار تشكيلاتي، تاريخ تحليلي معاصر، فقه سياسي، جريانشناسي سياسي و فرهنگي، مباني تحليل اقتصاد ايران، روش تحليل سياسي، و مواردي از اين دست بايد در درون احزاب اصلاحطلب آموزش داده شود تا ضمن همافق شدن اعضاي حزبي، توان تحليلي آنان افزوده شود و جلوي تحريف رخدادهاي سياسي و تاريخي از سوي رقباي آنان گرفته شود. يكي از موضوعاتي كه بايد در همين دوره صبر و انتظار سامان يابد، راهكار تامين مالي احزاب سياسي است كه عمدتا بر حق عضويت احزاب بنا شده است. بسياري از احزاب سياسي به طرق مختلف نقب به بيتالمال ميزنند يا با برخورداري از حمايت نهادها و سازمانها و بخش خصوصي صاحب قدرت و ثروت از پس هزينههاي حزب خودشان برميآيند اما احزاب اصلاحطلب عمدتا از اين منابع محروم هستند و فقط ميتوانند بر دريافت حق عضويت تكيه كنند. ايجاد فرهنگ تحزب و مشاركت سياسي از سوي احزاب اصلاحطلب ميتواند وابستگي و دلبستگي حزبي بخشي از جامعه را افزون كرده و ميل به تامين هزينه احزاب را با پرداخت حق عضويت ايجاد كند. اين امر در تمامي سالهاي بعد از انقلاب سابقه نداشته است اما اكنون بايد به اين موضوع مهم توجه ويژه نشان داد. هر چه احزاب بر مردم تكيه داشته باشند و به مراكز قدرت و ثروت نياز نداشته باشند، استقلال خود را بهتر حفظ ميكنند و شجاعانهتر در مقابل انحرافها ميايستند.
دوم- ايجاد حزب فراگير: واقعا جبهه اصلاحطلبان به بيش از 30حزب سياسي نياز دارد؟ به نظر ميرسد احزاب كنوني بيشتر به محفل دوستان شباهت دارند ولي در اين فرصت تاريخي ميتوانند به حزب واقعي تبديل شوند. اين امر بايد با ائتلاف تعدادي از احزاب همسو با يكديگر شروع شود و به تدريج با جذب بقيه احزاب سياسي به تشكيل يك يا دو حزب سياسي فراگير و ملي بينجامد. گفتوگوي ميان احزاب سياسي اصلاحطلب بايد در اسرع وقت آغاز شود و طي يكي، دو سال به نتيجه برسد و تشكيل يك حزب بزرگ نتيجه آن باشد. تجربه چند دوره گذشته در تشكيل «جبهه»هاي انتخاباتي فراروي همه آنها قرار دارد و ميتوان بر آن تكيه كرد. با ادغام احزاب سياسي موجود، همه توان پراكنده كنوني اعم از توان مالي و توانايي انساني و برنامهاي اين احزاب در كنار هم قرار خواهد گرفت و تاثير فعاليت آنان را چندين و چند برابر خواهد كرد. بر پراكندگي موجود با ايجاد يك حزب فراگير بايد فائق آمد و اين امر نيازمند آغاز گفتوگوي بينحزبي در ميان اصلاحطلبان است.
سوم- تشكيل دولت سايه و رصد كردن حكومت: احزاب سياسي اصلاحطلب در صورت يافتن انسجام دروني و توانايي تشكيلاتي، قادرند دولت سايه تشكيل بدهند و با رصد كردن اركان حكومت و دولت، يكي از كاركردهاي احزاب سياسي را عملياتي كنند. كاركرد نظارت بر قدرت يكي از بهترين كاركردهاي احزاب سياسي است كه هم جلوي انحراف قدرت را ميگيرد و هم بر شفافيت عملكردها ميافزايد و هم مسوولان را وادار به پاسخگويي ميكند. اكنون اصلاحطلبان كه در چندين دوره در مديريت نهادهاي حكومت و دولت سابقه كار دارند، ميتوانند رسما اقدام به تشكيل دولت سايه كنند و نظارت بر عملكردها را افزايش بدهند. آنان بايد تمامي وزرا و معاونان چند دولت همسو و نمايندگان سابق را در قالب ساختاري موازي با دولت، متشكل كرده و رصد عملكردهاي دولت را به شكل رسمي و علني در دستور كار قرار دهند و گزارش آن را در اختيار مردم قرار دهند. نتيجه اينگونه رصد كردن طبعا حمايت از اقدامات درست دولتها و نقد و مخالفت با عملكرد غلط يا ضعيف خواهد بود و در هر صورت مردم در جريان روند امور قرار خواهند گرفت.
چهارم- تقويت رويكرد اجتماعي فعاليتها: احزاب در جهان معمولا «كاركرد معطوف به قدرت» دارند ولي نهادهاي اجتماعي عمدتا «كاركرد معطوف به هدف» دارند. براي احزاب مهم است كه خودشان قدرت را در اختيار بگيرند تا كارهاي مورد نظر خود را عملياتي كنند اما نهادهاي اجتماعي براي رسيدن به هدف مشخص عمل ميكنند ولو آنكه قدرت در اختيار آنان نباشد. به نظر ميرسد احزاب سياسي اصلاحطلب در اين مقطع بايد رويكرد اجتماعي فعاليت خود را بيشتر كنند و در كنار تلاش براي حضور در قدرت سياسي، تمهيداتي را فراهم كنند كه به آنان امكان خدمتگزاري به مردم در حوزه امور اجتماعي را بدهد. اين تجربه در برخي از احزاب ايراني قبل از انقلاب (مانند نهضت آزادي و موتلفه) وجود دارد كه در كنار مبارزه سياسي، برخي از امور عامالمنفعه مانند ايجاد صندوق قرضالحسنه يا كارآفريني و توانمندسازي را انجام ميدادند. احزاب سياسي كشورهاي اسلامي از جمله تركيه، سابقه اينگونه كاركردها را بيشتر دارند و خدمات فراواني را در حوزه اجتماعي انجام ميدهند كه قابليت الگوبرداري دارد. تقويت اين بعد از فعاليت در درون احزاب اصلاحطلب موجب حفظ ارتباط آنان با مردم از سويي و حل مشكلات اقشاري از مردم از سوي ديگر ميشود. مگر احزاب اصلاحطلب با كسب قدرت به فكر انجام خدمت نيستند؟ اگر چنين است بايد تمامي راههاي خدمت به مردم و اقشار محروم جامعه را به روي خود باز نگه دارند و در سيلها و زلزلهها و ديگر حوادث طبيعي در كنارشان باشند و در شرايط معمولي هم بسترهاي خدمت را در توانمندسازي و شغلآفريني و فقرزدايي و كمك به ايتام و نيازمندان و... گسترده نگه دارند.