جامعهشناسي فوتشدگان
فرامرز معتمد دزفولي
اكنون سخن از ورود به پيك ششم كرونا در جامعه است.مطابق آمار رسمي بيش از صد و بيست و شش هزار نفر، در اين بيماري جان باختهاند (هر شش روز نزديك هزار نفر!) بيشتر از اين نيز شوربختانه همچنان در راه است! اين جمعيت بيترديد، براي هر تحليل جامعه شناختي و روانشناختي، كفايت كامل و ارزش بسزايي دارد. بلي كفايت ميكند تا از علتها و دلايل فرهنگي و اجتماعي مبتلايان و بيماران و نهايتا مرگ آنها تحليل مفيد و كارايي براي مقابله و مواجهههاي بعدي با اين پاندمي فراگير داشته باشيم و دستمان اينقدر خالي نباشد! آشكارا در اين بيماري فراگير بود كه فهميديم كرونا بهواسطه شيوه ابتلاي خود هويتي بهغايت اجتماعي و فرهنگي دارد تا آنجا كه مفهوم «فاصله اجتماعي» (social distance) شكل گرفت و توصيه به رعايت آن زينتبخش هر مكان و دكان و دفتر شد. اما البته دانش جامعهشناسي ميتواند و ميبايست بيشتر از اين، با ابزارهاي شناختي و پژوهشي خود، و نيز كنار زدن آمار و دادههاي خشك و خالي سردخانهها كه آن نيز از دادن درست و كاملش دريغ داده شد، راه به دلايل و شيوههاي جامعه شناختي ابتلا و نهايت فوت شدنشان ببرد. اينكه فوتشدگان در اين بيماري اغلب زنان يا مردان؟ سن و سال آنان چه بوده است؟ جوان يا ميانسال و سالخورده، شاغل يا بيكار؟ ميزان تحصيلات و باسواد يا بيسواد بودن فوتشدگان ؟، در شهر يا روستا، در آپارتمان يا خانههاي ويلايي؟ توانايي مالي مبتلاشدگان چقدر بوده و تا كجا به پرداخت هزينههاي بيماري موفق شدند، و.... بس سوال بيشتر و فرهنگيتر آنكه تا چه اندازه از شيوههاي رعايت اطلاع داشتهاند و چه ميزان در عمل پايبند به آن بودهاند؟ يا فرهنگ و قوميت و رسوم و مراسمات تا چه حد موثر بوده، كمككننده بوده يا مانع؟
آيا ميتوان در هر دوره و شهري به گونهاي از «فرهنگ ابتلا» و «فرهنگ شيوع» بيماري پرسيد يا خير و باز بس پرسشها و ابزارهاي ديگر كه ما را ياريرسان است و راهبر اين پژوهش جامعهشناختي. ابزار و دانشي كه تاكنون هرگز در گفتمان وزارت بهداشت يافت نميشود و سياستگذاري و راهبري آن در دست بينشهاي پوزيتيويستي و اثباتي «پزشكان مدير» شده است! بساطي خالي از علوم انساني و دانشهايي چون «جامعهشناسي و روانشناسي كه در اكنون جامعه براي «زندگان» بهكار ميآيد»!