هر تاريخي، تاريخ اكنون است
محسن آزموده
اظهارنظر سياستمداران در روزهاي اخير درباره تاريخ ايران باستان و واكنشها به آن، نشانگر صحت و عمق اين اظهارنظر بندتو كروچه، فيلسوف تاريخ ايتاليايي است كه «هر تاريخي، تاريخ معاصر است.» انسان موجودي تاريخي است و هر كاري كند، نميتواند از بند تاريخ رهايي يابد. اين نكته را فردريش نيچه فيلسوف آلماني به خوبي در رساله كوچك «در سودمنديها و زيانهاي تاريخ» بيان ميكند. او نشان ميدهد انسان متفاوت از ساير موجودات زنده است و نميتواند بيخيال گذشته و رها از قيد و بندهاي آن در لحظه حال زندگي كند. گذشته و تاريخ، همواره بر لحظه اكنون انسان سايه ميافكند و حضور گرانبار خودش را به او تحميل ميسازد.
آدمها به دلايل و علل مختلف به تاريخ مراجعه ميكنند، مثلا براي اثبات حقانيت خود يا براي نشان دادن عظمت و بزرگيشان. آنها به گذشته رجوع ميكنند تا به خود و ديگران ثابت كنند، خودشان و اجداد و نياكانشان، چه افراد مهم و قابل احترامي بودند و چگونه به لحظه اكنون رسيدهاند. البته هميشه هم چنين نيست كه افراد در مراجعه به گذشته حرص و ولع داشته باشند. افرادي كه امروز موفقيت و پيروزي دارند، اما گذشتهشان چندان درخشان نبوده، اتفاقا ميكوشند كه آن را به فراموشي بسپارند يا آن را تحريف كنند. حساسيت ايشان روي تاريخ، متفاوت از كساني است كه در گذشته مجد و شكوهي داشتهاند، اما اكنون فاقد آن هستند. هر دو گروه، البته به يك اندازه دلمشغول تاريخند و نسبت به آن حساس. به ديگر سخن شكستخوردگان و پيروزمندان امروز، هر دو به يك اندازه درگير تاريخ هستند و هر دو تلاش ميكنند براي خود تاريخي سراسر افتخار ارايه كنند. نكته جالب توجه هم آن است كه همه مدعي آن هستند، تاريخي كه روايت ميكنند، عين واقعيت و آينه تمامنما و حقيقتنماي آن است.
از اين منظر، هر تاريخي، تاريخ اكنون است، يعني روايت وقايع و رويدادهاي گذشته از منظر اينجا و اكنون كه قرار است سير رخدادها را به گونهاي منطقي و عقلاني روايت كند كه به لحظه اكنون اعتبار ببخشد يا از آن مشروعيتزدايي كند. مثلا قوم غاصبي كه به زور يا فريب به سرزمين مردماني ديگر وارد شدهاند و بر آنها حكومت ميكنند و آنها را از محل زندگيشان بيرون ميكنند. روايت تاريخ آن سرزمين، يعني منطقه مورد منازعه، دستكم از دو منظر به دو شكل روايت ميشود. تاريخ به روايت اين غاصبان حكايتي است كه ميكوشد نشان بدهد اجداد آنها در روزگاران دور در اينجا زندگي كردهاند و حالا هم آنها به سرزمين آبا و اجدادي خود برگشتهاند. همچنين ممكن است اين گروه، تاريخ نزديك را به اين شكل روايت كنند كه نشان بدهند، آنها با زحمت و تلاش و كوشش حاكميت اين سرزمين را به دست آوردهاند و در واقع استحقاق اين جايگاه را دارند.
در مقابل اقوامي كه خانه و كاشانه خود را با زور يا فريب يا ندانمكاري و خطاكاري از دست دادهاند، با مراجعه به تاريخ ميكوشند كه اولا رگ و ريشهدار بودن خود را در اين خاك اثبات كنند و از سوي ديگر نشان دهند كه روايتهاي قوم غاصب خطاست و آنها نه با تلاش و كوشش، بلكه با دروغ و دغل و فريبكاري يا با زور و حمايت قدرتهاي ديگر، بر اين سرزمين مستولي شدهاند. خلاصه آنكه تاريخ، عرصه جدال روايتهاست و هر گروه و فردي ميكوشد آن را در جهت منافع و اهداف خود روايت كند.
اين تكثر و تنوع روايتهاي تاريخ، به معناي نسبي بودن تام و تمام تاريخ و فقدان هيچگونه مرجعيتي براي يافتن صدق و كذب قصههاي تاريخي نيست. برخي واقعيتهاي تاريخي، انكارناپذيرند يا به تعبير درستتر، تقريبا همگان بر وقوع آنها متفقالقولند، مثل اينكه شاهاسماعيل صفوي، بنيانگذار سلسله صفوي است يا اينكه مظفرالدينشاه قاجار، فرمان مشروطه را امضا كرد و محمدعليشاه قاجار فرمان تعطيل كردن مجلس را صادر كرد. آنچه محل اختلاف است، تعبير و تفسير اين وقايع است. تفسير وقايع تاريخي، به شرط اثبات آن كه به وقوع پيوستهاند، پيش از هر چيز آشكارگر موقعيت و شرايط اكنون مورخ يا مفسر تاريخي است و به خوبي سوگيريها و ترجيحات او را نشان ميدهد.
بر اين اساس، مراجعه به تاريخ و روايتهاي تاريخي، غير از آنكه ما را با گذشتههاي دور يا نزديك آشنا ميسازد و به ما ميگويد كه مثلا فلان شاه يا قهرمان يا سلسله، چه كارهايي كرده و چرا آن كارها را انجام داده، به ما نشان ميدهد كه خود مورخ، هدفش از انتخاب اين برهه از تاريخ و نحوه روايت آن چه بوده است. به عبارت ديگر، هر روايت تاريخي، بيش و پيش از آنكه از اتفاقي در گذشتههاي دور پرده بردارد، نوري بر لحظه اكنون مياندازد و آشكار ميسازد كه هدف از برجستهسازي اين لحظه يا پنهان كردن دقيقهاي ديگر از گذشته چيست. منتها شناخت زير و بم اكنون مورخ و علل و دلايل شكل روايتش از يك واقعه تاريخي، مستلزم اولا دانش و آگاهي نسبت به خود واقعه تاريخي و روايتهاي گوناگون از آن و ثانيا شناخت مورخ و موقعيت فرهنگي و اجتماعي و سياسي او و ثالثا آگاهي گسترده از زمانه حال است. با آگاهي از اين سه موضوع، ميتوانيم دريابيم كه مثلا امروز چرا بحث درباره تاريخ ايران باستان محل اختلاف است و هر روايتگري، چرا و به چه علت آن را برجسته ميسازد يا ميكوشد اهميت آن را انكار كند.